✍️جعفر ابراهیمی
من سال هاست محمد حبیبی را می شناسم از زمانی که یک دانشجوی فعال و پیگیر بود تا حالا که یک معلم متعهد و کوشاست.
خصلت های انسانی محمد همیشه اطرافیان را تحت تاثیر قرار داده است بخصوص همدلی و پیگیری او در مورد کسانی که دچار مشکلی می شدند محمد برای کمک همیشه نفر اول بود بخصوص در مورد زندانیان و خانواده هایشان.
در خانه محمد و همسر فداکارش همیشه به روی دوستان و فعالان صنفی باز بود/است همیشه با خنده ای بر لب در آستانه در ظاهر می شد و جمله رفیق خوش آمدی بر لبانش نقش می بست.
کسی نمی تواند منکر جایگاه تاثیر گذار او در طی سال های اخیر در مطالبه گری صنفی و آموزشی باشد. در ایستادن بر اصول و پافشاری بر خواسته های به حق معلمان مصمم بود/است. اهل ماجراجویی و قهرمان بازی نبود/نیست اما در مسیر و آرمان خود قهرمانانه گام برمی داشت/برمی دارد.
حالا او را ضرب و شتم کرده اند بر چشمانش گاز فلفل زده بر روی شقیقه اش کلت گذاشته اند و باز دوباره کتک و تفتیش منزل و ...
اولین جمله ای که بعد از دستگیری محمد نوشتم تاکید کردم " با دستگیری محمد روند مطالبه گری ما متوقف نخواهد شد"
آن موقع نمی دانستم با چه خشونتی محمد را دستگیر کرده اند و حالا رو به آنهایی که در مقابل دانش آموزان و همسر محمد با نهایت بی رحمی او را مضروب کردند می گویم " ما از کلت شما نمی ترسیم چون اسلحه ما قلم ماست"
ما محمد و خانواده اش را تنها نمی گذاریم چون دغدغه و مسئله او مسئله ماست همه باید بدانند " رفیق ما تنها نیست"
ما نمی خواهیم کودکان و دانش آموزان ما از نسلی سخن بگویند که نتواست از حقوق خود دفاع کند . ما نمی خواهیم نسلی نفرین شده باشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر