زندهیاد خسرو شاهانی از طنزپردازهای خوشنام، پرطرفدار و مردمی در دوران گذشته بود که در سلسله مقالات انتقادی که در صفحه طنز "کارگاه نمدمالی" نشریه خواندنیها منتشر میکرد رجال قوم را با قلم تیز و شیرینش شدیداً گوشمالی میداد.
او مطلبی تحت عنوان "پرستوی جوجه خوار" در سی و یکم اردیبهشتماه ۱۳۴۵
نوشته است که بازخواندنش در اینجا خالی از لطف نیست: "... چند روز پیش پای
رادیو نشسته بودم و گوش میکردم . در مسابقه برنامه کودک، مجری برنامه از
پسرکی مشخصات پرستو را پرسید که فیالمثل: - پرستو چه رنگ است؟ پسرک جواب
داد: سیاه،
بال داره؟: بله،
دم دارد؟: بله،
پرواز میکنه؟: بله،
غذا چی می خوره؟: جوجهکباب! هر چه فکر کردم که به چه حسابی این بچه گفت پرستو جوجه میخورد، عقلم بهجایی قد نداد جز اینکه عرض کنم مثلاینکه در خانه این طفلکی غیر از جوجه چیز دیگری خورده نمیشود و روی این حساب به خیالش پرستوهای این مملکت هم جوجه میخورند! (در آن سالها گویا به دلیل گرانی ارزاق عمومی جوجه هم حسابی نایاب شده بود)!
"...میگویند معلمی سر کلاس درس انشاء به بچهها گفت:، یک خانواده فقیر را در انشاءتان شرح بدهید.
بچه میلیونری نوشت: پدر و مادری بودند که خیلی فقیر بودند و هیچی نداشتند. پدره فقیر بود، کلفت شون فقیر بود، نوکر شون فقیر بود، راننده شون هم فقیر بود، باغبونشون هم فقیر بود، حتی آشپزشون هم خیلی فقیر بود!..."
نمیدانم چرا اینقدر این طنز پرمعنا و این کودک میلیونر زاده مرا به یاد جناب شازده رضا پهلوی میاندازد! مدعی بختبرگشته تاجوتخت از کف رفته همان ابوی نگونبختی که خود را خدایگان شاهنشاه آریامهر، بزرگارتشتاران مینامید که با ناباوری از شنیدن خروش “مرگ بر شاه” میلیونها تن از مردم بپا خاسته ایران با غلط کردم ها و آخرالامر شنیدن «صدای انقلاب مردم» با یک تشر آمریکا پا به فرار گذاشت. حال شازده مزبور از فرط بیحوصلگی و بیانگیزگی تاجوتخت بربادرفته و سوخته را هم ظاهراً طلاق داده و مأموریت دیگری را برای وطنش تدارک دیده است. البته ناگفته نماند که پدر تاجدارش در مسابقه فرارهای سلطنتی گوی سبقت را از همه شاهان دیگر ربوده بود و در دوره پادشاهیاش با چه استیصال و سراسیمگی دو بار از مملکت گریخت! اولین بار که در زمان صدارت پیشوای مصدق کبیر با شعار مرگ بر شاه میلیونها ایرانی حتی فرصت نکرد در فرار به بغداد یکدست لباس درست حسابی هم بر خود بپوشاند! و همین یکبار توانست به همت امدادهای غیبی کودتاچیان شریف و اسلامپناه آزادهای از سازمانهای سیا و اینتلیجنت سرویس دولت فخیمه و پایگاه محبوب و مردمی داخلیاش یعنی اراذلواوباش و لمپنهای تاجبخشی مثل آخوند مرتجع کاشانی و شعبان بیمخ و تیمسار زاهدی و برادران رشیدی و بیشمار نیروهای جانبرکف مردمی از همین قماش که شیفته و واله اعلیحضرت جوان بودند، تخت و تاج بربادرفته را دوباره به چنگ بیاورد!
نیم پهلوی مفتخر است که نوه ارشد رضا قزاق قلدر اول است که البته او هم با یک اردنگی انگلیسیها بعد از کلی رفاقت، همدلی و همبستگی و پیوندهای مودّت نژادپرستانه و فاشیستیاش با جناب آدولف هیتلر در شهریور ۱۳۲۰ با تحقیر و زاری توسط انگلیسیها که خودشان او را سرکار آورده بودند به جزیره دوردست موریس از مستعمرات انگلستان تبعید و سپس به ژوهانسبورگ پرتاب شد و در آنجا هم پس از سه سال از درد خماری و غصّه و ظاهراً با یکمشت خاک وطن در قوطی سیگارش با تنگدستی! و عذاب از کرده ناصواب به سرای باقی شتافت.
حالا وضع و روزگار این جناب رضاخان زاده عین حرفهای کودک ننر داستان طنز بالاست که با مواضع و فعالیتهای مشعشع خود این روزها در ینگهدنیا نشسته و از سر بیخیالی و بیدردی مزمن ملوکانهاش برای رهایی مردم از چنگال حکومت ولایتفقیه مرتباً نسخه مینویسد و سخنپراکنی میکند. او در آخرین سلسله گفتاردرمانیهای خود در جلسهای در واشنگتن افاضاتی فرموده که گرچه خود اصل حرف پوچ و مسخره به نظر میرسد اما با نگاهی عمیقتر میتوان به نحوی به برخی از توطئههای محتمل و بازیهای انحرافی جدید رژیم در استفاده از این شازده کوتوله پی برد. ( البته امیدوارم حمل بر جسارت به شازده کوچولوی آنتوان دو سنت اگزوپری معروف نشود !).
موضوع اصلی و جوهر کلام پسر شاه که این روزها آن را در بوق و کرنا کرده این است که او با کپی چسبان و سرقت ادبیات مقاومت ایران، خود را طرفدار یک ”انقلاب دمکراتیک“ جامیزند. اما کدام انقلاب و تغییر دموکراتیک؟ انقلاب موردنظر شازده رضا بهزعم او صرفاً از طریق گفتگوهای جاری او و همکاری با نیروهای سرکوبگر و غارتگر و جانی پاسداران و بسیجیهای جلاد و سایر دستگاه جهنمی اطلاعات آخوندی امکانپذیر است و بس!
شازده مزبور که بیشتر به پرسوناژ داستان شازده احتجاب شباهت دارد در جمعه ۲۳ آذرماه در نشستی که در انستیتو واشنگتن برگزار شد با عنوان «چهل سال پس از جمهوری اسلامی: چه در پیش است؟» سخنرانی کرده است. او در این گفتاردرمانی خود، با یک ژست چرخشمدارانه با نرمی و ملاطفت مخصوص مژستیک خود گفته است: «طی چهل سال گذشته، در هیچ زمانی جمهوری اسلامی تا این اندازه منفور و آسیبپذیر نبوده است»! مثلاینکه شازده رضا چشمبسته غیب میگوید! خوب این حرفها که چیز جدیدی نیست، امروزه خود مقامات بالای رژیم هم عملاً آن را مطرح میکنند و به آن معترفاند. برخی از آیات عظام هم از جارو شدنشان توسط مردم به دریا صحبت میکنند و عدهای هم میگویند که کف کشتی نظام سوراخ شده و عنقریب است که موشهای کشتی صدایشان دربیاید. حتی فائزه خانم هاشمی هم یکسره آب پاکی را به روی دست همه ریخته و گفته است که فروپاشی نظام انجامشده و فقط بخش فیزیکیاش اگر اتفاق بیفتد کار این ولایت را به پایان خواهد رساند.
شازده مزبور باز هم با همان روش کپی برداری از مواضع مقاومت و بدون دادن هیچ رفرانسی مرتکب یک فقره سرقت ادبی سیاسی دیگر شده و جمهوری اسلامی را اصلاحناپذیر خوانده است و گفته که تغییر این حکومت تنها از طریق مردم ایران عملی است. احسنت! اما وی در قدم بعد از اقلیم ادبیات مقاومت خارج شده و در نسخه مربوطه اش این تغییر را صرفا «از طریق روشهای خشونتپرهیز» ممکن میداند و توجه و حمایت بینالمللی برای این امر را حیاتی و تاثیرگذار دانسته است! وی ضمن اشاره به گفتوگوهایی که با افراد مختلف در ردههای میانی سپاه پاسداران و بسیج داشته است، گفته است که “تنها راه پایان چرخه خشونت و پایین آوردن هزینه دوره گذار، همراهی اکثریت گروهها و تضمین امنیت و پذیرش نیروهای نظامی و شبهنظامی است، نیروهایی که امروز منتظر علامتیاند تا مطمئن شوند مردم در فردای پس از جمهوری اسلامی بهدنبال انتقام و مجازات آنها نخواهند بود »!.
بال داره؟: بله،
دم دارد؟: بله،
پرواز میکنه؟: بله،
غذا چی می خوره؟: جوجهکباب! هر چه فکر کردم که به چه حسابی این بچه گفت پرستو جوجه میخورد، عقلم بهجایی قد نداد جز اینکه عرض کنم مثلاینکه در خانه این طفلکی غیر از جوجه چیز دیگری خورده نمیشود و روی این حساب به خیالش پرستوهای این مملکت هم جوجه میخورند! (در آن سالها گویا به دلیل گرانی ارزاق عمومی جوجه هم حسابی نایاب شده بود)!
"...میگویند معلمی سر کلاس درس انشاء به بچهها گفت:، یک خانواده فقیر را در انشاءتان شرح بدهید.
بچه میلیونری نوشت: پدر و مادری بودند که خیلی فقیر بودند و هیچی نداشتند. پدره فقیر بود، کلفت شون فقیر بود، نوکر شون فقیر بود، راننده شون هم فقیر بود، باغبونشون هم فقیر بود، حتی آشپزشون هم خیلی فقیر بود!..."
نمیدانم چرا اینقدر این طنز پرمعنا و این کودک میلیونر زاده مرا به یاد جناب شازده رضا پهلوی میاندازد! مدعی بختبرگشته تاجوتخت از کف رفته همان ابوی نگونبختی که خود را خدایگان شاهنشاه آریامهر، بزرگارتشتاران مینامید که با ناباوری از شنیدن خروش “مرگ بر شاه” میلیونها تن از مردم بپا خاسته ایران با غلط کردم ها و آخرالامر شنیدن «صدای انقلاب مردم» با یک تشر آمریکا پا به فرار گذاشت. حال شازده مزبور از فرط بیحوصلگی و بیانگیزگی تاجوتخت بربادرفته و سوخته را هم ظاهراً طلاق داده و مأموریت دیگری را برای وطنش تدارک دیده است. البته ناگفته نماند که پدر تاجدارش در مسابقه فرارهای سلطنتی گوی سبقت را از همه شاهان دیگر ربوده بود و در دوره پادشاهیاش با چه استیصال و سراسیمگی دو بار از مملکت گریخت! اولین بار که در زمان صدارت پیشوای مصدق کبیر با شعار مرگ بر شاه میلیونها ایرانی حتی فرصت نکرد در فرار به بغداد یکدست لباس درست حسابی هم بر خود بپوشاند! و همین یکبار توانست به همت امدادهای غیبی کودتاچیان شریف و اسلامپناه آزادهای از سازمانهای سیا و اینتلیجنت سرویس دولت فخیمه و پایگاه محبوب و مردمی داخلیاش یعنی اراذلواوباش و لمپنهای تاجبخشی مثل آخوند مرتجع کاشانی و شعبان بیمخ و تیمسار زاهدی و برادران رشیدی و بیشمار نیروهای جانبرکف مردمی از همین قماش که شیفته و واله اعلیحضرت جوان بودند، تخت و تاج بربادرفته را دوباره به چنگ بیاورد!
نیم پهلوی مفتخر است که نوه ارشد رضا قزاق قلدر اول است که البته او هم با یک اردنگی انگلیسیها بعد از کلی رفاقت، همدلی و همبستگی و پیوندهای مودّت نژادپرستانه و فاشیستیاش با جناب آدولف هیتلر در شهریور ۱۳۲۰ با تحقیر و زاری توسط انگلیسیها که خودشان او را سرکار آورده بودند به جزیره دوردست موریس از مستعمرات انگلستان تبعید و سپس به ژوهانسبورگ پرتاب شد و در آنجا هم پس از سه سال از درد خماری و غصّه و ظاهراً با یکمشت خاک وطن در قوطی سیگارش با تنگدستی! و عذاب از کرده ناصواب به سرای باقی شتافت.
حالا وضع و روزگار این جناب رضاخان زاده عین حرفهای کودک ننر داستان طنز بالاست که با مواضع و فعالیتهای مشعشع خود این روزها در ینگهدنیا نشسته و از سر بیخیالی و بیدردی مزمن ملوکانهاش برای رهایی مردم از چنگال حکومت ولایتفقیه مرتباً نسخه مینویسد و سخنپراکنی میکند. او در آخرین سلسله گفتاردرمانیهای خود در جلسهای در واشنگتن افاضاتی فرموده که گرچه خود اصل حرف پوچ و مسخره به نظر میرسد اما با نگاهی عمیقتر میتوان به نحوی به برخی از توطئههای محتمل و بازیهای انحرافی جدید رژیم در استفاده از این شازده کوتوله پی برد. ( البته امیدوارم حمل بر جسارت به شازده کوچولوی آنتوان دو سنت اگزوپری معروف نشود !).
موضوع اصلی و جوهر کلام پسر شاه که این روزها آن را در بوق و کرنا کرده این است که او با کپی چسبان و سرقت ادبیات مقاومت ایران، خود را طرفدار یک ”انقلاب دمکراتیک“ جامیزند. اما کدام انقلاب و تغییر دموکراتیک؟ انقلاب موردنظر شازده رضا بهزعم او صرفاً از طریق گفتگوهای جاری او و همکاری با نیروهای سرکوبگر و غارتگر و جانی پاسداران و بسیجیهای جلاد و سایر دستگاه جهنمی اطلاعات آخوندی امکانپذیر است و بس!
شازده مزبور که بیشتر به پرسوناژ داستان شازده احتجاب شباهت دارد در جمعه ۲۳ آذرماه در نشستی که در انستیتو واشنگتن برگزار شد با عنوان «چهل سال پس از جمهوری اسلامی: چه در پیش است؟» سخنرانی کرده است. او در این گفتاردرمانی خود، با یک ژست چرخشمدارانه با نرمی و ملاطفت مخصوص مژستیک خود گفته است: «طی چهل سال گذشته، در هیچ زمانی جمهوری اسلامی تا این اندازه منفور و آسیبپذیر نبوده است»! مثلاینکه شازده رضا چشمبسته غیب میگوید! خوب این حرفها که چیز جدیدی نیست، امروزه خود مقامات بالای رژیم هم عملاً آن را مطرح میکنند و به آن معترفاند. برخی از آیات عظام هم از جارو شدنشان توسط مردم به دریا صحبت میکنند و عدهای هم میگویند که کف کشتی نظام سوراخ شده و عنقریب است که موشهای کشتی صدایشان دربیاید. حتی فائزه خانم هاشمی هم یکسره آب پاکی را به روی دست همه ریخته و گفته است که فروپاشی نظام انجامشده و فقط بخش فیزیکیاش اگر اتفاق بیفتد کار این ولایت را به پایان خواهد رساند.
شازده مزبور باز هم با همان روش کپی برداری از مواضع مقاومت و بدون دادن هیچ رفرانسی مرتکب یک فقره سرقت ادبی سیاسی دیگر شده و جمهوری اسلامی را اصلاحناپذیر خوانده است و گفته که تغییر این حکومت تنها از طریق مردم ایران عملی است. احسنت! اما وی در قدم بعد از اقلیم ادبیات مقاومت خارج شده و در نسخه مربوطه اش این تغییر را صرفا «از طریق روشهای خشونتپرهیز» ممکن میداند و توجه و حمایت بینالمللی برای این امر را حیاتی و تاثیرگذار دانسته است! وی ضمن اشاره به گفتوگوهایی که با افراد مختلف در ردههای میانی سپاه پاسداران و بسیج داشته است، گفته است که “تنها راه پایان چرخه خشونت و پایین آوردن هزینه دوره گذار، همراهی اکثریت گروهها و تضمین امنیت و پذیرش نیروهای نظامی و شبهنظامی است، نیروهایی که امروز منتظر علامتیاند تا مطمئن شوند مردم در فردای پس از جمهوری اسلامی بهدنبال انتقام و مجازات آنها نخواهند بود »!.
پرواضح
است که منظور اصلی وی از گذار مسالمتآمیز و بدون خونریزی از وضعیت کنونی
در ایران این است که مردم ناراضی به این باور برسند که تغییر رژیم روی
نخواهد داد مگر اینکه اکثریت این نیروهای سرکوب گرمورد نظر شازده یعنی
سپاهیان و بسیجیان مخلص او به مردمی که در خیابانها در مقابل گلوله های
آنها سینه سپر میکنند بپیوندند!؟ نامبرده تاکیدش بر این است که پس باید
مردم و نیروهای سرکوب گر را متقاعد کنیم که دست از دشمنی با یکدیگر بردارند
و با هم برادرانه همکاری کنند! “مردم باید به نیروهای سرکوب گر پیغام
بفرستند و بگویند که ما میتوانیم در کنار یکدیگر باشیم بهجای اینکه رو
درروی هم باشیم ». بنا به اظهارات وی همه روزه شمار روزافزونی از اعضای
ردهبالای نیروهای سرکوب گر با او تماس میگیرند و میگویند که “میخواهند
جزئی از فرآیند راهحل (یعنی تغییر این رژیم) باشند»!؟ و از او رهنمود
میطلبند که آنها باید در این شرایط چه کارکنند؟
حال شش دهه بعد از آن کودتای سیاه علیه دکتر مصدق، این شازده درهم شکسته در صدد جبران خدمت به آخوندهای مرتجعی که بیاری پدرش شتافته بودند، برآمده است. بدنبال قیام سراسری اقشار مختلف مردم که از ابتدای ۲۰۱۸ شروع شده و همچنان ادامه دارد و میرود تا بساط این حکومت جبّار دینی را برای همیشه از این خانه کهنسال ما جارو کند، رضا پهلوی مدعی شده که “اگر انتخابی بین این رژیم و مجاهدین باشد مردم به احتمال قریب به یقین خواهند گفت آخوندها». (خبرگزاری بلومبرگ ۱۹ ژوئن). این ادعای سخیف که مردم ایران در چنین انتخابی به رژیم رکوردار اعدام در جهان، و حامی اصلی تروریسم رأی میدهند یک توهین بزرگ به همان مردم شریف و آزادهیی است که چهل سال است با تمام توش و توان در مقابل سرکوب این رژیم کوتاه نیامده اند. از یاد هم نبردهایم که کودتاچیان ۲۸ مرداد و آخوندهای طرفدار آنها مثل کاشانی ملعون هم مدعی بودند که همین مردم مصدّق را سرنگون کرده و شاه را مجددا به قدرت برگردانده اند! عجب تشابه تراژیکی! فقط جای پرسوناژهای این تئاتر کمیک با هم عوض شده است. حال وضع چنین است که آخوندها بر مسند قدرت و بقایای دربار فاسد منحله پهلوی به زعامت شازده کوتوله به دریوزگی از آنها مشغولند. این دعاوی بیشرمانه رضا پهلوی که بیشک فرافکنی خود اوست و هیچ خریداری ندارد جز خریدن لعنت و نفرین ابدی مردم رنجدیده ایران که هنوز داغ ننگ شکنجه های ساواک حضرت ابویش بر بدنشان حک شده است و به هیچ چیز کمتر از سرنگونی این رژیم با تمام جناحها و دسته بندیهای داخلیش و همه نیروهای سرکوبگر سپاه و بسیج و اطلاعاتی، که شازده نامبرده از انها از ترس روی کار آمدن مقاومت دموکراتیک مردم ایران استمداد میجوید، تن نمیدهند.
گفتنی است که حداقل تنها نتیجه عملی و مثبت این گفتمان شازده برای سردمداران سپاه این است که شازده قراضه در جهت همان تئوری لورفته و نخ نماشده شیطان سازی مجاهدین و مرحج شمردن رژیم بر مجاهدین و مقاومت، هر چه بیشتر بکوشد. الحق و الانصاف هم که شازده عاقبت به شرّ، برای انجام دستورات و رهنمودهای برادران قاچاقچی پاسدار و اطلاعاتیها و بسیجیها سنگ تمام گذاشته و طابقالنعلبالنعل دستورات سردارانش عمل میکند. همان گفتگوهای خائنانه و ضدملی با سران سپاه که خودش به آنها صراحتا مقر و معترف است و یقینا هم مفتخر. در این راستا او در موضع گیریهای اخیر خود در شبکه بلومبرگ، با لجن پراکنی علیه سازمان مجاهدین خلق ایران از جمله درباره موضوعاتی از قبیل ایدئولوژی، وضعیت زنان و نیز عملکرد سازمان درپروسه جنگ ضد میهنی با عراق، باز هم با همان وقاحت آخوندی ـ ساواکی اعلام میکند که البته مردم ایران بین جمهوری اسلامی و مجاهدین خلق، جمهوری اسلامی را ترجیح میدهند! زهی بیشرمی و وقاحت ! خوب این هم دستور کار بسیار روشن مامور به وظیفه بودن شازده سوپر دموکرات وطنپرست که براحتی جای جلاد و قربانی را عوض میکند تا بتواند مجاهدین را خاطی و آخوندها را مطهّر قلمداد کند. تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!
از یاد نبرده ایم که در جریان خروج مجاهدین از لیست سازمانهای ممنوعه آمریکا که به حکم دادگاه به دولت امریکا برای درهم شکستن این نامگذاری ابلاغ شده بود، باز هم شازده مزبور به تکاپو افتاد و همراه با سایر مزدوران و عوامل رژیم در یک کمپین کثیف و خائنانه از وزارت خارجه امریکا استمداد می طلبید که مبادا مجاهدین را از لیست مزبور خارج کنند. در این گیرودار او و سایر همچالگیهایش منجمله همسنگرانی از جلبکها و سبزی های پلاسیده گرفته تا بقیه پاسداران و شکنجه گران ریزشی مقیم دیار شیطان بزرگ که هم اکنون با مدره نمایی خود را مفّسر و محقّق و ایرانشناس جا میزنند، چنان وانمود میکردند که خروج مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا ضایعات وحشتناکی برای مبارزه دموکراتیک این حضرات به بار خواهد داشت و منجر به تضعیف نیروهای دموکراتیک (مثل خود او و سایر شرکا) و تقویت رژیم ولایت فقیه خواهد شد!؟ عمق بلاهت و خودفروشی و دریوزگی خائنانه سیاسی تا به کجا!؟
در یک نمونه دیگربعد از سفر زنده یاد سناتور جان مک کین به آلبانی و ملاقات با خانم مریم رجوی و دیدار از رزمندگان آزادی، رضا خان یکباره از خواب خرگوشی سالیان برمیخیزد و با عجله خود را به کنگره امریکا و سناتور مک کین میرساند و خام خیالانه و ابلهانه به نمایندگان شریف آمریکا که سالهای متمادی است از مقاومت ایران و مجاهدین حمایت کردهاند هشدار میدهد که وا فریادا! مواظب باشید و از این سکت مخوف دیکتاتور و گروهک تروریستی حمایت نکنید و از آنها تبری بجویید زیرا عواقب خطرناکی برای مردم آمریکا و ایران بدنبال خواهد داشت!؟
و اما به نوشته بلومبرگ که این شازده در آنجا لوش و لنجهای متعفن و فرافکنیهایش را علیه مقاومت منتشر میکند: «مطابق گزارش آن زمان Bob Woodward از واشنگتن پست، در دهه ۱۹۸۰ رضا پهلوی بعنوان یک جوان با سازمان سیا رابطه داشته است. اما حتی آنموقع دولت ریگان تلاش نمیکرد که رژیم جدید در ایران را تغییر بدهد؛ این دولت در عوض تلاش می نمود تا با رژیم ایران مذاکره کند. همانطور که ماجرای ایران – کنترا نشان داد مشاورین ریگان به آخوندها سلاحهای اسرائیلی می فروختند تا گروگانها در لبنان را آزاد کنند». خوب این هم یک فعّالیّت بسیار درخشان ملی و وطندوستانه برای کسانی که مدعی بی عملی و تنبلی نیم پهلوی هستند! حال بعد از اینهمه سال همکاری با این نهادهای آنچنانی، شازده بفکر گشودن افقهای جدیدی از مبارزه از طریق همکاری با برادران سپاهی می افتد که باید با کمک آنها مردم ایران را از شرّ این حکومت ظالمانه ولایت فقیه خلاص کند!؟ البته شایان یادآوری است که علاقه او به این حضرات به گذشته های دورتر بازمیگردد .آن زمان که شازده جوان با فرصت طلبی و عوامفریبی در جریان جنگ ضد میهنی 8 ساله در نامه ای به همین حضرات (تیمسارولی اله فلاّحی) اعلام میکند که حاضر است در این جنگ شرکت کند و هواپیماهای بمب افکن بابای فراریش را بر فراز شهرها و روستاها و نیز بر سر مردم عراق به پرواز دربیاورد و برای خودش افتخار نظامی بیافریند (بارک الله پسرک وطن پرست! تا حالا کجا بودی؟)
بعدها آقا رضا از خلبانی جتهای جنگنده ناامید شد و چون کار و باری هم جز سفر و حضر و گلگشت به مناطق زیبا و جادویی جهان نداشت، بفکر افتاد که در کلاسهای اکابر شبانه دانشگاه کالیفرنیای جنوبی آنهم بصورت مکاتبهیی ثبت نام کند و یک مدرک لیسانسی هم در رشته علوم سیاسی برای خودش دست و پا کند. البته این کار هیچ عیبی ندارد زیرا که تمام سران نظام از صدر تا ذیل در دانشگاههای سپاه و غیره خودشان مثل آب خوردن دوره های دکترا و فوق دکترا را از نوع کردانی گذرانده اند. همین جناب دکتر حسن روحانی بر همین سیاق "کردانی" و با دزدیدن بیش از ۹۰ درصد تز فوق لیسانس یک دانشجوی عرب از یک دانشگاه دست چندم مکاتبه ای در اسکاتلند بدون اینکه یک جمله انگلیسی بداند، البته با پرداخت صدها هزار پوند بعنوان شهریه و کمک به این دانشگاه بی اعتبار موفق به دریافت درجه دکترا در اسلام شناسی شد! (ماشالله به این همه هوش و استعداد و توانایی که بدون دانستن زبان میتوان به مدرک دکترا از انگلستان نائل شد! البته دروغگو کم حافظه هم است. وی از همان آغاز سالهای ۶۰ در همه نشریات و تریبونهای رژیم خود را دکتر روحانی معرفی میکرد!)
برگردیم به پسرک فقیر میلیاردر! راستی شازده مزبور نمیداند که از آغاز مبارزه مردم ایران در قرن بیستم برای دمکراسی و حاکمیت ملی، آنها همواره مجبور بوده اند در مقابل دو دیکتاتوری مطلقه سلطنت موروثی شاهان و سلطنت دینی آخوندها ایستادگی کنند. لابد استادانش باو یاد نداده اند که این دو جریان، علیرغم تمام تضادهایشان در یک نقطه به وحدت میرسند که آنهم از یکسو دشمنی با دمکراسی و حق حاکمیت مردمی و از سوی دیگر شکنجه و کشتار وحشیانه آزادیخواهان و برقراری نظامی مبتنی بر اختناق و سرکوب جامعه میباشد. پسر شاه طبعا این همه سال باید آموخته باشد که دمکراسی مهر پایان و ابطال تاریخی بر این دو جریان فاسد در ایران میباشد.
راستی او که خود را دموکرات و ایران دوست جلوه میدهد چرا هرگز به یک نقد جدّی از دستگاه امنیتی جهنمی شاهنشاهی پدر که بر اساس سرکوب ساواک قوام و دوام یافته بود نپرداخته است؟ صرف گفتن اینکه اشتباهاتی هم بوده و همه راهها به پدر مخلوعش ختم میشده هرگز کافی نیست. در رابطه با کودتای استعماری ۱۹۵۳ دربار شاه که با طراحی و کمک سیا و سازمان اینتلیجنت سرویس صورت گرفت و تنها حکومت دمکراتیک و ملی تاریخ معاصر ایران برهبری دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد و بمدت ۲۵ سال حکومت ترور و وحشت را در ایران برقرار کرد، اصلا جرئت هیچ نوع موضعگیری ندارد؟
نیم پهلوی در عوض از قیام ۵۷ که بساط حکومت وابسته پدر تاجدارش را از خاک ایران زمین برای همیشه جارو کرد بعنوان یک اشتباه تاریخی یاد میکند و وقیحانه مردم را مقصر جلوه میدهد. او درپیامی که بمناسبت قیام مردم در دیماه ۹۶ از یک تلویزیون لوس آنجلس وطنی پخش شده از جوانان میخواهد که آن اشتباه گذشته را دیگر هرگز تکرار نکنند!
طبعا موضع وی در قبال کشتار وحشیانه مردم بیدفاع ایران در جریان قیام ۵۷ هم روشن است. مردم لابد بزعم او ناآگاهانه و از سر غفلت و اشتباه محض با حکومت مردمی، مشروع، دموکراتیک و ملی ابوی گرامی درگیرشدند. بنابراین به گلوله بستن و به خاک و خون کشیدن مردم بیدفاع در میدان ژاله و متعاقب آن در دانشگاه تهران و بقتل رساندن جوانان آزاده هم توسط همان ارتشی که مردم روی تفنگهای آنها گل گذاشته بودند از نظر او کاملا مشروع، قانونی و منطقی است. این ماجرا حکایت از این دارد که بنا بفرمایش این عالیجناب در تقابل مردم در قیام های کنونی با پاسداران و نیروهای سرکوبگر انتظامی آنها برطبق رویه اسلاف خود مجازند که مردم غیرمسلح را سلاخی کرده و مردم هم جوابشان را با گل و نقل و نبات بدهند! جناب پهلوی خواب دیدی خوش باشد! آنها از سال ۶۰ گفته بودند که وای به روزی که مسلح شویم! و یقینا علیرغم میل باطنی شما برادران پاسدار و بسیجیتان در نبرد نابرابرشان با مردم بیدفاع ایران، پاسخ مشتهای آهنینشان و گلوله های مرگبارشان را با مشت و قهر و خشم آتشین این مردم بجان آمده از ظلم این حکومت جبّار دریافت خواهند کرد. طبعا آنها که از جرگه دشمن خارج شده و به صفوف مردم و قیام میپیوندند بعنوان قطره ای از اقیانوس مقاومت مردم بحساب میایند و نیازی نیست شما برایشان امان نامه بدهید. ارتش پوشالی بابای تو هم در آخرین روزها در مقابل طوفان خشم خلق دوام نیاورد و همچون برف در زیر گرمای آفتاب تموز یارای ایستادگی نداشت و در مقابل اراده مردم دست بالا برد و باصطلاح بیطرفی اختیار کرد. همان ارتشی که فرماندهان جبونش در لحظه وداع ابدی با شاه گریان در حال فرار، خود را به زمین میزدند و التماس میکردند. مضحک تر اینکه شاه بعدها در یک مصاحبه احساسات آن روز فرماندهانش را شدیدا تحقیر میکند و میگوید اینکه این آدمهای گنده اینچنین مثل بچه زاری میکردند او را حیرت زده کرده بود! شازده خوب میداند که دست برقضا همین پاسدارانی که میخواهد به آنها امان بدهد همه آن افسران فدایی و گارد شاهنشاهی بابایش را از دم تیغ گذراندند و در عوض ساواکیهای شکنجه گر و جلاد را با زیرکی ضدانقلابی خود آسیب نرساندند و برای آینده حکومت خود، از آنها مراقبت ویژه هم بعمل آوردند و البته آنها بعدها سیستم ساواک آخوندی را نیز برایشان براحتی بنا نهادند!
علاوه بر اینها، کینه و غیظ این شازده گل پسر نسبت به حجاب آزادانه و اختیاری زنان مجاهد که او آن را ناجوانمردانه یک امر جبری، که با زور و احجاف سازمان بر زنان مبارز مجاهد اعمال میشود، قلمداد میکند دقیقا خاطره آتش زدن چادرهای زنان باحجاب را بدستور پدر بزرگ دیکتاتورش در اذهان تداعی میکند که در مغز علیل و تفکر ارتجاعی این ناپرنس بی غیرت نیز نقش بسته است. سرکوب خونین زنان مسلمان و با حجاب در سال ۱۹۳۵ توسط رضا خان قلدر لکّه ننگ دیگری در تاریخ سلسه پهلوی مخلوع است که بدون شکّ راه را برای برقراری حاکمیت استبداد دینی ملایان هموار کرد. بارها از زبان زنده یاد مادرداغدارم شنیده ام که او در زمان کشف حجاب اجباری در دوران رضا خان قلدر زمین خوار و دزد، در حالیکه دخترکی کوچک در بغل مادرش بوده به ناگاه شاهد آتش گرفتن چادر و لباسها و روسری مادر وحشتزده اش بوده که توسط آژانهای رضا شاه در خیابانها و معابر عمومی صورت میگرفت. او این کابوس هولناک را تا پایان عمر در ضمیر داشت و بسیاری شبها از آن رنج میبرد! حال واقعیت این است که همین زنان مجاهد بنا به اعترافات برخی از فرماندهان سپاه که وی با آنها مدتی است نرد عشق و اخوت میبازد مثل معاون فرمانده سپاه پاسداران، صراحتا اظهار کرده که زنان مجاهد در بسیاری از شهرها سازمانده اصلی قیام بوده اند. او هرگز قادر به درک این حقیقت نیست که این حجاب زنان مجاهد بمنزله سلاحی برّا بر علیه بنیادگرایی دینی اعم از خلافت شیعی یا سنی است که بجای تحویل دادن اسلام و ۲ میلیارد مسلمان به آنها، یک اسلام مترقی مبتنی بر تساهل و بردباری راعرضه میکند. آیا واقعا صورت مسأله اصلی هم اکنون در ایران دمکراسی و دیکتاتوری است یا اسلام و غیر اسلام!؟ که اینقدر این شازده به آن میپیچد؟
همین مقاومت با برخوردای از رهبری ذیصلاح و پاکبازش که در طی بیش از نیم قرن مبارزه با دو دیکتاتوری هیچ خواسته یی جز آزادی و نیکبختی و حاکمیت مردم ایران را در سر نداشته و ندارد، با داشتن یک سازمان کار دمکراتیک و مدرن با هزاران مرد و زن آزموده و مبارز آبدیده که زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی بزرگوار و آزاده همیشه از آنها با عنوان مجاهدین «مرگ بر کف» یاد میکرد، با تحمل وحشیانه ترین سرکوبهای نامتصّور و بیش از ۱۰۰ هزار اعدام و موج ترور و توطئه های ارتجاعی و استعماری توسط آخوندها و با تکیه محض بر حمایت گسترده مردمی توانسته است دوام بیاورد و به اعتراف ملایان حاکم و شخص ولی فقیه، به اصلی ترین چالش و حریف آنها تبدیل شود. جالب اینکه برخی از هواداران سلطنت هم به این امر مهم آشکارا معترف هستند و به آن اذعان دارند. از جمله درمقاله یی در کیهان لندن جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۶ درکنار برشمردن برخی ادعاهای همیشگی و بی اساس علیه سازمان در پاره ای از موارد چنین مقر آمده است:
“...اگر عینکهای خود را که رنگ کینه و انتقام از پشت آن تیرهتر از معمول قابل دیدن است برداریم و به مجاهدین آنطور که هستند نگاه کنیم، بجز عیب، در آنها خوبی هم میتوان دید. پایداری و ماندگاری مجاهدین مثالزدنی است. آنها ده سال در دوران اوج ترورهای پیش از انقلاب، دو تصفیه داخلی و فشار نیروهای امنیتی را پشت سر گذاشتند و بعد از انقلاب دو دوران تیربارانهای فلهای ابتدای دهه شصت و انتهای دهه شصت و قتل عام در زندانها، همزمان با مراحل پایانی جنگ ایران و عراق و هجوم نظامی مجاهدین به خاک ایران پس از اعلام آتشبس با عراق (عملیات فروغ جاویدان، مرداد ماه سال ۱۳۶۷) را تحمل کردند و باقی ماندند. در دوران ۳۵ ساله اقامت در عراق شدیدترین شرایط زندگی اردوگاهی به آنها تحمیل شد. همیشه یک ماشین تبلیغاتی موثر از سوی حکومت انقلاب اسلامی و البته ضد انقلاب ملیگرا، علیه آنها به کار مشغول بوده، با این وجود مجاهدین باقی مانده و بضاعتهای تشکیلاتی خود را توسعه دادهاند.در حال حاضر قدرت بسیج و تدارکات مجاهدین به تنهایی یک سر و گردن از مجموعه اپوزیسیون داخلی و خارجی جمهوری اسلامی بلندتر است. مجاهدین خلق تنها اپوزیسیون جمهوری اسلامی است که قادر به سازمان دادن و تدارکات و حتی انجام عملیات علیه جمهوری اسلامی است». نویسنده مزبور که خود سلطنت طلب دوآتشهیی هم هست در مورد نقاط قوت نیم پهلوی کم می آورد و مینویسد وی شلوار جین میپوشد و گاهی با کوله پشتی جوانها به اینجا و آنجا میرود و بالاخره این که شورای ملی وی که قرار بوده در جهت رفع کمبود اهرم تشکیلات و تدارکات کار کند به یک شوخی سیاسی تبدیل شده است.
قدرت سازماندهی این جناب و تشکیلات نداشته اش بحدی است که در بزرگترین گردهمایی شان در ساختمان فدرال کالیفرنیا (Federal Building) بنا به اعتراف سخنگویانش در تلویزیونهای مختلف بیش از یک دوجین آدم هم گرد شاهزاده نگونبخت جمع نمی شوند. جایی که گویا خودشان توهم گردهمایی دست کم صدهزار نفر را داشته اند؟! طبعا آنها در عوض با دیدن گردهمایی های صد هزارنفری مجاهدین دچار عقده خودکم بینی شده و لاجرم بر نفرت و کینه خود نسبت به مقاومت می افزایند! بعنوان نمونه مرحوم مسعود صدر یکی از همین مجریان با انصاف که گویا گرایشی هم به نظام شاهنشاهی پارلمانتری داشته در سلسله برنامه های تلویزیونیش با صداقت و شهامت تحسین انگیزی بر فداکاریهای مجاهدین و قدرت سازماندهی و رهبری این مقاومت تاکید کرده و اسناد زیادی در این رابطه منتشر کرده که البته همیشه مورد خشم و کین دوستان سلطنت طلبش نیز واقع میشد.
نکته دیگر اینکه نیم پهلوی که مدعی سیاست صلح مجاهدین و شورا علیه جنگ ضد میهنی است با دنائت تمام از هر امکانی بهره میجوید تا وقایع و حقایق مسلم در این خصوص را مخدوش و تحریف نماید. او در این راستا میکوشد که آن جنگ ویرانگری که پس از خروج سربازان عراقی از ایران در ۱۹۸۲ صرفا توسط خمینی با شعار فتح قدس از طریق کربلا ادامه یافت و بیش از یک میلیون جوان ایرانی را به کام مرگ کشاند و هزاران میلیارد دلار خسارت بر این مردم و میهن وارد کرد را به گردن مجاهدین بیاندازد. بر هر ناظر بیطرف و آگاهی مسلم است که طرح صلح شورا در این امر از بالاترین برگهای زرین این مقاومت است ( مارس ۱۹۸۳) «قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و مرزهای زمینی و رودخانه یی مندرج در این قرارداد را مبنای صلح عادلانه و پایدار اعلام» کرد و «مساله تعیین خسارتهای ناشی از جنگ» و «نحوه تادیه حقوق ایران» را «به دیوان بین المللی لاهه» احاله کرد. این طرح که از سوی ۶۰۰۰ مقام دولتی و پارلمانتر و رهبر سیاسی در جهان مورد حمایت قرار گرفت از سوی دولت عراق رسما مورد استقبال قرار گرفت و «آن را مبنای قابل قبولی برای مذاکرات صلح» توصیف کرد. این طرح متضمن منافع عالیه ملی ایران از جمله قرارداد ۱۹۷۵بود که دولت عراق در ابتدای جنگ آن را باطل اعلام کرده بود و مسأله دریافت غرامت را نیز در دستور کار میگذاشت. طرفه اینکه علیرغم اینکه دولت عراق بدلیل سیاستهای کاملا اشتباه آمیز بوش و اوباما توسط دست نشاندگان آخوندها در عراق حکومت میکند، رژیم ولایت هنوز نتوانسته است چنین قرارداد صلحی را با همین دولت امضا کند.
از افتخارات مقاومت ایران این است که با کارزار داخلی و بین المللی صلح، منجر به ریختن جام زهر آتش بس بر گلوی خمینی شد و فرستادن کودکان بر روی میدانهای مین را متوقف کرد، در حالیکه در صورت ادامه جنگ طبعا آخوندها صدها هزار جوان و نوجوان دیگر را به تنور این جنگ بیحاصل میریختند.
پرنس بی کفایت بارها هم آوا با رژیم جنگ طلب و سایر مزدوران وطنفروش موضوع حضور مجاهدین در عراق را به انحاء مختلف برای بی اعتبار کردن مقاومت مطرح کرده است. برچه کسی پوشیده است که حضور سازمان مجاهدین خلق ایران در عراق بنا به خروارها مدرک و اسناد متقن و محکمه پسند بطور علنی مبتنی بر استقلال کامل مالی، سیاسی و نظامی خود بوده است، اصلی که تا اخرین روز حضور درعراق در ۹ سپتامبر ۲۰۱۶ به آن پایبند بودند و اینک ۱۶ سال بعد از سرنگونی دولت پیشین عراق و در حالیکه همه اسناد و مدارک آن دولت در نزد حکومت ملایان است، آنها حتی یک سند که خلاف این حقیقت را نشان بدهد نیافته اند. ریچارد باتلر رئیس استرالیایی بازرسان ویژه اتمی سازمان ملل UNESCOM در جریان جنگ اول خلیج فارس در گزارش خود به شورای امنیت ملل متحد بر استقلال عمل کامل مجاهدین از دولت عراق شهادت داد و بصورت یک سند رسمی در این شورا به ثبت رسیده است.
شازده رضا بدلیل دست نداشتن در آتش مقاومت و مبارزه و اینکه بقول خودش هیچگاه در عمرش هیچ کاری هم نکرده است به پرت و پلا گویی بلاهتبار افتاده است. وی اغلب برای سرپوش گذاشتن بر میلیاردها دلار ثروتی که این خانواده از اموال مردم ایران به غارت برده اند، با دروغپردازی شاخدار، مدعی میشود که آهی هم در بساط ندارد و حتی برای تامین هزینه های جاری زندگیش باید دست بدامن مادرش گردد. او بدلیل نداشتن حتی یک کلوب کوچک متشکل از یک جماعت چند نفری از هوادارانش که آنهم این روزها بشدت متشتّت و سرخورده شده اند، در موضعگیریهایش با یک سلسه فرمایشات مطاع ملوکانه! به تناقض گوییهای مضحکی فروغلتیده که نشان دهنده عمق ناتوانی و عدم صلاحیت این فرد حتی برای اندک هوادارانش در کالیفرنیاست که تمام هویتش فقط در بچه شاه بودن میباشد. آخر مشروعیت و صلاحیت یک آلترناتیو و رهبری آن که همینجوری موروثی بدست نمیاید. باید از دل یک مبارزه مشروع برخیزد، با کفشهایی آهنین و باعبور از هفت دریا رنج و شکنج و خون و اعدام آنهم در شکنجه گاههای حضرت ابوی و جانشین و ولیعهد واقعیش خمینی.
در این مهمل بافی های اخیر وی ضمن انتقاد از سیاست اعمال تحریمهای آمریکا که بزعم او از تفکیک مردم عادی و حاکمیت عاجز است، از آمریکا و کشورهای غربی میخواهد تا بجای مذاکره با رژیم با حضرتش به گفتگو بنشینند و پولها را هم روانه جیب شازده جان بنمایند. عجیب نیست که او از یک سو این خواسته را مطالبه میکند و از سوی دیگر با بی غیرتی رسما میگوید با این نیروهای سرکوبگر سپاه و بسیج و غیره در ارتباط تنگاتنگ است و با هم برای سرنگونی رژیمی که حیات و مماتش در گرو همین نیروهای پاسداران است که بیش از ۸۰ درصد کل اقتصاد و قدرت سیاسی را قبضه کرده اند به تعاطی افکار میپردازد! جای تعجب دارد که او حتی ارتش را هم که بطور سنتی و تاریخی نگاهبان سلطنت یوده وارد این بازی نکرده و بر دیالوگ برادرانه با همین پاسداران جهل و جنایت تاکید میورزد و به آنها پیشاپیش امان نامه هم میدهد که جان و مال و ثروت عظیمی هم که از تاراج سرمایه مردم فقیر ایران به یغما برده اند مصون و محفوظ خواهند ماند؟ قابل ذکر است که او برای ایجاد فضای منفی و ترس و وحشت علیه مجاهدین به اباطیلی چون راه اندازی حمام خون از نیروهای انتظامی و نظامی وابسته به رژیم بعد از سرنگونی نظام مبادرت میکند و چنین وانمود میکند که حضرتش ناجی این افراد است و نمیگذارد یک قطره خون از بینی برادران سپاهیش هم جاری شود! پاسخ این یاوه ها در بیانیه ۱۰ ماده ای خانم مریم رجوی که در آن اعدام را در آینده ایران ملغی اعلام میکند داده شده و این بچه شاه بیخودی نقش مسیح را بازی میکند. بهتر است برود و ننگ کارنامه خیانت بار و خونین پدر فراریش را کمی رفع و رجوع کند و از آن تبری بجوید!
در این ایام که رژیم با توحش و بگونه ای افسار گسیخته و تمام قد مهره های دانه درشت دیپلماتش را هم ولو با هزینه کردن قیمتهای سنگین سیاسی مثل زندانی شدن آنها و اخراج سفیر و دیپلماتهایش برای انجام کارهای تروریستی و ضربه زدن نظامی به مجاهدین و مقاومت وارد صحنه میکند، تلاش نیم پهلوی در این زمینه قابل تامل است. گرچه او ملعبه دست برادران سپاهیش قرار گرفته و احمقانه امر بر او مشتبه شده که شاید بتواند با همکاری با آنها برای خودش قبایی بدوزد، اما وی سخت در اشتباه است. همان سپاهی که در عرصه جهانی بدلیل فعالیتهای مخرب و جنایتکارانه و تروریستی اش درهمه جا اجماعی بین المللی علیه اش بوجود آمده و در لیست سیاه هم قرار گرفته، چگونه میتواند جرعه حیاتی هم به این شازده مفلوک تشنه قدرت بنوشاند! براستی همکاری با سپاه پاسدارانی که وجود و جانمایه و مأموریت اصلیاش از آغاز بر سرکوب و کشتار مبارزان و ناراضیان و صدور تروریسم بوده چگونه میتواند عاملی برای تغییر دموکراتیک در ایران بشمار آید؟ کدامیک از این نیروی سرکوبگر پاسدار نظرکرده شازده را که علاوه بر کشتار و سرکوب سالیان هموطنانمان، صدها هزار تن انسان بی گناه دیگر را در عراق و سوریه و غیره سلاخی کرده میتوان بعنوان عناصر ناراضی درون سپاه و بسیج بحساب آورد و روی آنها برای تغییر رژیم ولایت فقیه حساب باز کرد؟ این عین جهالت و حماقت محض است و تردیدی نیست که هدف صرفا کمرنگ کردن و بی اثر کردن نقش محوری مقاومت برای سرنگونی تمام عیار این رژیم فاسد قرون وسطایی است و بس. شازده هم بخوبی بر این امر واقف است اما در راستای همان انتخاب بین رژیم و مقاومت، او که رژیم را برگزیده چاره دیگری جز ادامه همین مسیر ننگین و خیانت بار را ندارد. او در طی سالیان اخیر بوضوح ثابت کرده است که شایستگی و صلاحیت پیوستن به جنبش همبستگی در راستای فراخوان رهبر مقاومت ایران آقای مسعود رجوی، که البته قبل از اینکه دامن شازده تا به این حد در لجنزار دستگاه ولایت آلوده شود بود، را هم ندارد. نزدیکترین دوستان رضا پهلوی گفته اند که جناب پرنس در زندگیش به هیچ چیز بیش از آشپزی علاقمند نیست و شاید در آشپرخانه معظمش بتواند خوراک سالمتری برای خودش طبخ کند قبل از اینکه زهر غذای دست پخت آخوندی و قهوه قجر که پدر بزرگش برای کشتن مخالفانش به آنها میخورانید او را از پای درآورد! زنده یاد شاملو گفته بود حاضر نیست با گوشتی که از مطبخ آخوندها بیرون بیاید برای کانون نویسندگان دست پرورده غذایی بپزد! روانش شاد.
یک کهنسال آزادیخواه شوخ طبعی از دیار کرمانشاه چند بیت زیر را در وصف این آقا شازده برایم فرستاده که من هم برای نشاط خاطر دوستان آنرا زیب این مطلب می آورم. البته او از خوانندگان پیشاپیش بابت اینکه هیچ کلمه همقافیه با واژه پهلوی نیافته و از این رو شعرش ناقص است پوزش هم خواسته است!
“نه آتشی, نه دودی! »
ادعای پادشاهی میکنی نیم پهلوی؟
بهر تو خیلی بزرگ است این جلال و صندلی!
تخت شاهی زان کورش بود
"کو را خواب برد" , مثل ملایان ولی
اموال مردم را نخورد!
شه خیانت بر مصدق کرد و پیشم خوار شد
بانگ ننگش بر سر هر کوچه و بازار شد
غیر عشرت گو چه بود از بهر ملت سود تو؟
یا چه کس دید آتش و یا گرم شد از دود تو؟
حال شش دهه بعد از آن کودتای سیاه علیه دکتر مصدق، این شازده درهم شکسته در صدد جبران خدمت به آخوندهای مرتجعی که بیاری پدرش شتافته بودند، برآمده است. بدنبال قیام سراسری اقشار مختلف مردم که از ابتدای ۲۰۱۸ شروع شده و همچنان ادامه دارد و میرود تا بساط این حکومت جبّار دینی را برای همیشه از این خانه کهنسال ما جارو کند، رضا پهلوی مدعی شده که “اگر انتخابی بین این رژیم و مجاهدین باشد مردم به احتمال قریب به یقین خواهند گفت آخوندها». (خبرگزاری بلومبرگ ۱۹ ژوئن). این ادعای سخیف که مردم ایران در چنین انتخابی به رژیم رکوردار اعدام در جهان، و حامی اصلی تروریسم رأی میدهند یک توهین بزرگ به همان مردم شریف و آزادهیی است که چهل سال است با تمام توش و توان در مقابل سرکوب این رژیم کوتاه نیامده اند. از یاد هم نبردهایم که کودتاچیان ۲۸ مرداد و آخوندهای طرفدار آنها مثل کاشانی ملعون هم مدعی بودند که همین مردم مصدّق را سرنگون کرده و شاه را مجددا به قدرت برگردانده اند! عجب تشابه تراژیکی! فقط جای پرسوناژهای این تئاتر کمیک با هم عوض شده است. حال وضع چنین است که آخوندها بر مسند قدرت و بقایای دربار فاسد منحله پهلوی به زعامت شازده کوتوله به دریوزگی از آنها مشغولند. این دعاوی بیشرمانه رضا پهلوی که بیشک فرافکنی خود اوست و هیچ خریداری ندارد جز خریدن لعنت و نفرین ابدی مردم رنجدیده ایران که هنوز داغ ننگ شکنجه های ساواک حضرت ابویش بر بدنشان حک شده است و به هیچ چیز کمتر از سرنگونی این رژیم با تمام جناحها و دسته بندیهای داخلیش و همه نیروهای سرکوبگر سپاه و بسیج و اطلاعاتی، که شازده نامبرده از انها از ترس روی کار آمدن مقاومت دموکراتیک مردم ایران استمداد میجوید، تن نمیدهند.
گفتنی است که حداقل تنها نتیجه عملی و مثبت این گفتمان شازده برای سردمداران سپاه این است که شازده قراضه در جهت همان تئوری لورفته و نخ نماشده شیطان سازی مجاهدین و مرحج شمردن رژیم بر مجاهدین و مقاومت، هر چه بیشتر بکوشد. الحق و الانصاف هم که شازده عاقبت به شرّ، برای انجام دستورات و رهنمودهای برادران قاچاقچی پاسدار و اطلاعاتیها و بسیجیها سنگ تمام گذاشته و طابقالنعلبالنعل دستورات سردارانش عمل میکند. همان گفتگوهای خائنانه و ضدملی با سران سپاه که خودش به آنها صراحتا مقر و معترف است و یقینا هم مفتخر. در این راستا او در موضع گیریهای اخیر خود در شبکه بلومبرگ، با لجن پراکنی علیه سازمان مجاهدین خلق ایران از جمله درباره موضوعاتی از قبیل ایدئولوژی، وضعیت زنان و نیز عملکرد سازمان درپروسه جنگ ضد میهنی با عراق، باز هم با همان وقاحت آخوندی ـ ساواکی اعلام میکند که البته مردم ایران بین جمهوری اسلامی و مجاهدین خلق، جمهوری اسلامی را ترجیح میدهند! زهی بیشرمی و وقاحت ! خوب این هم دستور کار بسیار روشن مامور به وظیفه بودن شازده سوپر دموکرات وطنپرست که براحتی جای جلاد و قربانی را عوض میکند تا بتواند مجاهدین را خاطی و آخوندها را مطهّر قلمداد کند. تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!
از یاد نبرده ایم که در جریان خروج مجاهدین از لیست سازمانهای ممنوعه آمریکا که به حکم دادگاه به دولت امریکا برای درهم شکستن این نامگذاری ابلاغ شده بود، باز هم شازده مزبور به تکاپو افتاد و همراه با سایر مزدوران و عوامل رژیم در یک کمپین کثیف و خائنانه از وزارت خارجه امریکا استمداد می طلبید که مبادا مجاهدین را از لیست مزبور خارج کنند. در این گیرودار او و سایر همچالگیهایش منجمله همسنگرانی از جلبکها و سبزی های پلاسیده گرفته تا بقیه پاسداران و شکنجه گران ریزشی مقیم دیار شیطان بزرگ که هم اکنون با مدره نمایی خود را مفّسر و محقّق و ایرانشناس جا میزنند، چنان وانمود میکردند که خروج مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا ضایعات وحشتناکی برای مبارزه دموکراتیک این حضرات به بار خواهد داشت و منجر به تضعیف نیروهای دموکراتیک (مثل خود او و سایر شرکا) و تقویت رژیم ولایت فقیه خواهد شد!؟ عمق بلاهت و خودفروشی و دریوزگی خائنانه سیاسی تا به کجا!؟
در یک نمونه دیگربعد از سفر زنده یاد سناتور جان مک کین به آلبانی و ملاقات با خانم مریم رجوی و دیدار از رزمندگان آزادی، رضا خان یکباره از خواب خرگوشی سالیان برمیخیزد و با عجله خود را به کنگره امریکا و سناتور مک کین میرساند و خام خیالانه و ابلهانه به نمایندگان شریف آمریکا که سالهای متمادی است از مقاومت ایران و مجاهدین حمایت کردهاند هشدار میدهد که وا فریادا! مواظب باشید و از این سکت مخوف دیکتاتور و گروهک تروریستی حمایت نکنید و از آنها تبری بجویید زیرا عواقب خطرناکی برای مردم آمریکا و ایران بدنبال خواهد داشت!؟
و اما به نوشته بلومبرگ که این شازده در آنجا لوش و لنجهای متعفن و فرافکنیهایش را علیه مقاومت منتشر میکند: «مطابق گزارش آن زمان Bob Woodward از واشنگتن پست، در دهه ۱۹۸۰ رضا پهلوی بعنوان یک جوان با سازمان سیا رابطه داشته است. اما حتی آنموقع دولت ریگان تلاش نمیکرد که رژیم جدید در ایران را تغییر بدهد؛ این دولت در عوض تلاش می نمود تا با رژیم ایران مذاکره کند. همانطور که ماجرای ایران – کنترا نشان داد مشاورین ریگان به آخوندها سلاحهای اسرائیلی می فروختند تا گروگانها در لبنان را آزاد کنند». خوب این هم یک فعّالیّت بسیار درخشان ملی و وطندوستانه برای کسانی که مدعی بی عملی و تنبلی نیم پهلوی هستند! حال بعد از اینهمه سال همکاری با این نهادهای آنچنانی، شازده بفکر گشودن افقهای جدیدی از مبارزه از طریق همکاری با برادران سپاهی می افتد که باید با کمک آنها مردم ایران را از شرّ این حکومت ظالمانه ولایت فقیه خلاص کند!؟ البته شایان یادآوری است که علاقه او به این حضرات به گذشته های دورتر بازمیگردد .آن زمان که شازده جوان با فرصت طلبی و عوامفریبی در جریان جنگ ضد میهنی 8 ساله در نامه ای به همین حضرات (تیمسارولی اله فلاّحی) اعلام میکند که حاضر است در این جنگ شرکت کند و هواپیماهای بمب افکن بابای فراریش را بر فراز شهرها و روستاها و نیز بر سر مردم عراق به پرواز دربیاورد و برای خودش افتخار نظامی بیافریند (بارک الله پسرک وطن پرست! تا حالا کجا بودی؟)
بعدها آقا رضا از خلبانی جتهای جنگنده ناامید شد و چون کار و باری هم جز سفر و حضر و گلگشت به مناطق زیبا و جادویی جهان نداشت، بفکر افتاد که در کلاسهای اکابر شبانه دانشگاه کالیفرنیای جنوبی آنهم بصورت مکاتبهیی ثبت نام کند و یک مدرک لیسانسی هم در رشته علوم سیاسی برای خودش دست و پا کند. البته این کار هیچ عیبی ندارد زیرا که تمام سران نظام از صدر تا ذیل در دانشگاههای سپاه و غیره خودشان مثل آب خوردن دوره های دکترا و فوق دکترا را از نوع کردانی گذرانده اند. همین جناب دکتر حسن روحانی بر همین سیاق "کردانی" و با دزدیدن بیش از ۹۰ درصد تز فوق لیسانس یک دانشجوی عرب از یک دانشگاه دست چندم مکاتبه ای در اسکاتلند بدون اینکه یک جمله انگلیسی بداند، البته با پرداخت صدها هزار پوند بعنوان شهریه و کمک به این دانشگاه بی اعتبار موفق به دریافت درجه دکترا در اسلام شناسی شد! (ماشالله به این همه هوش و استعداد و توانایی که بدون دانستن زبان میتوان به مدرک دکترا از انگلستان نائل شد! البته دروغگو کم حافظه هم است. وی از همان آغاز سالهای ۶۰ در همه نشریات و تریبونهای رژیم خود را دکتر روحانی معرفی میکرد!)
برگردیم به پسرک فقیر میلیاردر! راستی شازده مزبور نمیداند که از آغاز مبارزه مردم ایران در قرن بیستم برای دمکراسی و حاکمیت ملی، آنها همواره مجبور بوده اند در مقابل دو دیکتاتوری مطلقه سلطنت موروثی شاهان و سلطنت دینی آخوندها ایستادگی کنند. لابد استادانش باو یاد نداده اند که این دو جریان، علیرغم تمام تضادهایشان در یک نقطه به وحدت میرسند که آنهم از یکسو دشمنی با دمکراسی و حق حاکمیت مردمی و از سوی دیگر شکنجه و کشتار وحشیانه آزادیخواهان و برقراری نظامی مبتنی بر اختناق و سرکوب جامعه میباشد. پسر شاه طبعا این همه سال باید آموخته باشد که دمکراسی مهر پایان و ابطال تاریخی بر این دو جریان فاسد در ایران میباشد.
راستی او که خود را دموکرات و ایران دوست جلوه میدهد چرا هرگز به یک نقد جدّی از دستگاه امنیتی جهنمی شاهنشاهی پدر که بر اساس سرکوب ساواک قوام و دوام یافته بود نپرداخته است؟ صرف گفتن اینکه اشتباهاتی هم بوده و همه راهها به پدر مخلوعش ختم میشده هرگز کافی نیست. در رابطه با کودتای استعماری ۱۹۵۳ دربار شاه که با طراحی و کمک سیا و سازمان اینتلیجنت سرویس صورت گرفت و تنها حکومت دمکراتیک و ملی تاریخ معاصر ایران برهبری دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد و بمدت ۲۵ سال حکومت ترور و وحشت را در ایران برقرار کرد، اصلا جرئت هیچ نوع موضعگیری ندارد؟
نیم پهلوی در عوض از قیام ۵۷ که بساط حکومت وابسته پدر تاجدارش را از خاک ایران زمین برای همیشه جارو کرد بعنوان یک اشتباه تاریخی یاد میکند و وقیحانه مردم را مقصر جلوه میدهد. او درپیامی که بمناسبت قیام مردم در دیماه ۹۶ از یک تلویزیون لوس آنجلس وطنی پخش شده از جوانان میخواهد که آن اشتباه گذشته را دیگر هرگز تکرار نکنند!
طبعا موضع وی در قبال کشتار وحشیانه مردم بیدفاع ایران در جریان قیام ۵۷ هم روشن است. مردم لابد بزعم او ناآگاهانه و از سر غفلت و اشتباه محض با حکومت مردمی، مشروع، دموکراتیک و ملی ابوی گرامی درگیرشدند. بنابراین به گلوله بستن و به خاک و خون کشیدن مردم بیدفاع در میدان ژاله و متعاقب آن در دانشگاه تهران و بقتل رساندن جوانان آزاده هم توسط همان ارتشی که مردم روی تفنگهای آنها گل گذاشته بودند از نظر او کاملا مشروع، قانونی و منطقی است. این ماجرا حکایت از این دارد که بنا بفرمایش این عالیجناب در تقابل مردم در قیام های کنونی با پاسداران و نیروهای سرکوبگر انتظامی آنها برطبق رویه اسلاف خود مجازند که مردم غیرمسلح را سلاخی کرده و مردم هم جوابشان را با گل و نقل و نبات بدهند! جناب پهلوی خواب دیدی خوش باشد! آنها از سال ۶۰ گفته بودند که وای به روزی که مسلح شویم! و یقینا علیرغم میل باطنی شما برادران پاسدار و بسیجیتان در نبرد نابرابرشان با مردم بیدفاع ایران، پاسخ مشتهای آهنینشان و گلوله های مرگبارشان را با مشت و قهر و خشم آتشین این مردم بجان آمده از ظلم این حکومت جبّار دریافت خواهند کرد. طبعا آنها که از جرگه دشمن خارج شده و به صفوف مردم و قیام میپیوندند بعنوان قطره ای از اقیانوس مقاومت مردم بحساب میایند و نیازی نیست شما برایشان امان نامه بدهید. ارتش پوشالی بابای تو هم در آخرین روزها در مقابل طوفان خشم خلق دوام نیاورد و همچون برف در زیر گرمای آفتاب تموز یارای ایستادگی نداشت و در مقابل اراده مردم دست بالا برد و باصطلاح بیطرفی اختیار کرد. همان ارتشی که فرماندهان جبونش در لحظه وداع ابدی با شاه گریان در حال فرار، خود را به زمین میزدند و التماس میکردند. مضحک تر اینکه شاه بعدها در یک مصاحبه احساسات آن روز فرماندهانش را شدیدا تحقیر میکند و میگوید اینکه این آدمهای گنده اینچنین مثل بچه زاری میکردند او را حیرت زده کرده بود! شازده خوب میداند که دست برقضا همین پاسدارانی که میخواهد به آنها امان بدهد همه آن افسران فدایی و گارد شاهنشاهی بابایش را از دم تیغ گذراندند و در عوض ساواکیهای شکنجه گر و جلاد را با زیرکی ضدانقلابی خود آسیب نرساندند و برای آینده حکومت خود، از آنها مراقبت ویژه هم بعمل آوردند و البته آنها بعدها سیستم ساواک آخوندی را نیز برایشان براحتی بنا نهادند!
علاوه بر اینها، کینه و غیظ این شازده گل پسر نسبت به حجاب آزادانه و اختیاری زنان مجاهد که او آن را ناجوانمردانه یک امر جبری، که با زور و احجاف سازمان بر زنان مبارز مجاهد اعمال میشود، قلمداد میکند دقیقا خاطره آتش زدن چادرهای زنان باحجاب را بدستور پدر بزرگ دیکتاتورش در اذهان تداعی میکند که در مغز علیل و تفکر ارتجاعی این ناپرنس بی غیرت نیز نقش بسته است. سرکوب خونین زنان مسلمان و با حجاب در سال ۱۹۳۵ توسط رضا خان قلدر لکّه ننگ دیگری در تاریخ سلسه پهلوی مخلوع است که بدون شکّ راه را برای برقراری حاکمیت استبداد دینی ملایان هموار کرد. بارها از زبان زنده یاد مادرداغدارم شنیده ام که او در زمان کشف حجاب اجباری در دوران رضا خان قلدر زمین خوار و دزد، در حالیکه دخترکی کوچک در بغل مادرش بوده به ناگاه شاهد آتش گرفتن چادر و لباسها و روسری مادر وحشتزده اش بوده که توسط آژانهای رضا شاه در خیابانها و معابر عمومی صورت میگرفت. او این کابوس هولناک را تا پایان عمر در ضمیر داشت و بسیاری شبها از آن رنج میبرد! حال واقعیت این است که همین زنان مجاهد بنا به اعترافات برخی از فرماندهان سپاه که وی با آنها مدتی است نرد عشق و اخوت میبازد مثل معاون فرمانده سپاه پاسداران، صراحتا اظهار کرده که زنان مجاهد در بسیاری از شهرها سازمانده اصلی قیام بوده اند. او هرگز قادر به درک این حقیقت نیست که این حجاب زنان مجاهد بمنزله سلاحی برّا بر علیه بنیادگرایی دینی اعم از خلافت شیعی یا سنی است که بجای تحویل دادن اسلام و ۲ میلیارد مسلمان به آنها، یک اسلام مترقی مبتنی بر تساهل و بردباری راعرضه میکند. آیا واقعا صورت مسأله اصلی هم اکنون در ایران دمکراسی و دیکتاتوری است یا اسلام و غیر اسلام!؟ که اینقدر این شازده به آن میپیچد؟
همین مقاومت با برخوردای از رهبری ذیصلاح و پاکبازش که در طی بیش از نیم قرن مبارزه با دو دیکتاتوری هیچ خواسته یی جز آزادی و نیکبختی و حاکمیت مردم ایران را در سر نداشته و ندارد، با داشتن یک سازمان کار دمکراتیک و مدرن با هزاران مرد و زن آزموده و مبارز آبدیده که زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی بزرگوار و آزاده همیشه از آنها با عنوان مجاهدین «مرگ بر کف» یاد میکرد، با تحمل وحشیانه ترین سرکوبهای نامتصّور و بیش از ۱۰۰ هزار اعدام و موج ترور و توطئه های ارتجاعی و استعماری توسط آخوندها و با تکیه محض بر حمایت گسترده مردمی توانسته است دوام بیاورد و به اعتراف ملایان حاکم و شخص ولی فقیه، به اصلی ترین چالش و حریف آنها تبدیل شود. جالب اینکه برخی از هواداران سلطنت هم به این امر مهم آشکارا معترف هستند و به آن اذعان دارند. از جمله درمقاله یی در کیهان لندن جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۶ درکنار برشمردن برخی ادعاهای همیشگی و بی اساس علیه سازمان در پاره ای از موارد چنین مقر آمده است:
“...اگر عینکهای خود را که رنگ کینه و انتقام از پشت آن تیرهتر از معمول قابل دیدن است برداریم و به مجاهدین آنطور که هستند نگاه کنیم، بجز عیب، در آنها خوبی هم میتوان دید. پایداری و ماندگاری مجاهدین مثالزدنی است. آنها ده سال در دوران اوج ترورهای پیش از انقلاب، دو تصفیه داخلی و فشار نیروهای امنیتی را پشت سر گذاشتند و بعد از انقلاب دو دوران تیربارانهای فلهای ابتدای دهه شصت و انتهای دهه شصت و قتل عام در زندانها، همزمان با مراحل پایانی جنگ ایران و عراق و هجوم نظامی مجاهدین به خاک ایران پس از اعلام آتشبس با عراق (عملیات فروغ جاویدان، مرداد ماه سال ۱۳۶۷) را تحمل کردند و باقی ماندند. در دوران ۳۵ ساله اقامت در عراق شدیدترین شرایط زندگی اردوگاهی به آنها تحمیل شد. همیشه یک ماشین تبلیغاتی موثر از سوی حکومت انقلاب اسلامی و البته ضد انقلاب ملیگرا، علیه آنها به کار مشغول بوده، با این وجود مجاهدین باقی مانده و بضاعتهای تشکیلاتی خود را توسعه دادهاند.در حال حاضر قدرت بسیج و تدارکات مجاهدین به تنهایی یک سر و گردن از مجموعه اپوزیسیون داخلی و خارجی جمهوری اسلامی بلندتر است. مجاهدین خلق تنها اپوزیسیون جمهوری اسلامی است که قادر به سازمان دادن و تدارکات و حتی انجام عملیات علیه جمهوری اسلامی است». نویسنده مزبور که خود سلطنت طلب دوآتشهیی هم هست در مورد نقاط قوت نیم پهلوی کم می آورد و مینویسد وی شلوار جین میپوشد و گاهی با کوله پشتی جوانها به اینجا و آنجا میرود و بالاخره این که شورای ملی وی که قرار بوده در جهت رفع کمبود اهرم تشکیلات و تدارکات کار کند به یک شوخی سیاسی تبدیل شده است.
قدرت سازماندهی این جناب و تشکیلات نداشته اش بحدی است که در بزرگترین گردهمایی شان در ساختمان فدرال کالیفرنیا (Federal Building) بنا به اعتراف سخنگویانش در تلویزیونهای مختلف بیش از یک دوجین آدم هم گرد شاهزاده نگونبخت جمع نمی شوند. جایی که گویا خودشان توهم گردهمایی دست کم صدهزار نفر را داشته اند؟! طبعا آنها در عوض با دیدن گردهمایی های صد هزارنفری مجاهدین دچار عقده خودکم بینی شده و لاجرم بر نفرت و کینه خود نسبت به مقاومت می افزایند! بعنوان نمونه مرحوم مسعود صدر یکی از همین مجریان با انصاف که گویا گرایشی هم به نظام شاهنشاهی پارلمانتری داشته در سلسله برنامه های تلویزیونیش با صداقت و شهامت تحسین انگیزی بر فداکاریهای مجاهدین و قدرت سازماندهی و رهبری این مقاومت تاکید کرده و اسناد زیادی در این رابطه منتشر کرده که البته همیشه مورد خشم و کین دوستان سلطنت طلبش نیز واقع میشد.
نکته دیگر اینکه نیم پهلوی که مدعی سیاست صلح مجاهدین و شورا علیه جنگ ضد میهنی است با دنائت تمام از هر امکانی بهره میجوید تا وقایع و حقایق مسلم در این خصوص را مخدوش و تحریف نماید. او در این راستا میکوشد که آن جنگ ویرانگری که پس از خروج سربازان عراقی از ایران در ۱۹۸۲ صرفا توسط خمینی با شعار فتح قدس از طریق کربلا ادامه یافت و بیش از یک میلیون جوان ایرانی را به کام مرگ کشاند و هزاران میلیارد دلار خسارت بر این مردم و میهن وارد کرد را به گردن مجاهدین بیاندازد. بر هر ناظر بیطرف و آگاهی مسلم است که طرح صلح شورا در این امر از بالاترین برگهای زرین این مقاومت است ( مارس ۱۹۸۳) «قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و مرزهای زمینی و رودخانه یی مندرج در این قرارداد را مبنای صلح عادلانه و پایدار اعلام» کرد و «مساله تعیین خسارتهای ناشی از جنگ» و «نحوه تادیه حقوق ایران» را «به دیوان بین المللی لاهه» احاله کرد. این طرح که از سوی ۶۰۰۰ مقام دولتی و پارلمانتر و رهبر سیاسی در جهان مورد حمایت قرار گرفت از سوی دولت عراق رسما مورد استقبال قرار گرفت و «آن را مبنای قابل قبولی برای مذاکرات صلح» توصیف کرد. این طرح متضمن منافع عالیه ملی ایران از جمله قرارداد ۱۹۷۵بود که دولت عراق در ابتدای جنگ آن را باطل اعلام کرده بود و مسأله دریافت غرامت را نیز در دستور کار میگذاشت. طرفه اینکه علیرغم اینکه دولت عراق بدلیل سیاستهای کاملا اشتباه آمیز بوش و اوباما توسط دست نشاندگان آخوندها در عراق حکومت میکند، رژیم ولایت هنوز نتوانسته است چنین قرارداد صلحی را با همین دولت امضا کند.
از افتخارات مقاومت ایران این است که با کارزار داخلی و بین المللی صلح، منجر به ریختن جام زهر آتش بس بر گلوی خمینی شد و فرستادن کودکان بر روی میدانهای مین را متوقف کرد، در حالیکه در صورت ادامه جنگ طبعا آخوندها صدها هزار جوان و نوجوان دیگر را به تنور این جنگ بیحاصل میریختند.
پرنس بی کفایت بارها هم آوا با رژیم جنگ طلب و سایر مزدوران وطنفروش موضوع حضور مجاهدین در عراق را به انحاء مختلف برای بی اعتبار کردن مقاومت مطرح کرده است. برچه کسی پوشیده است که حضور سازمان مجاهدین خلق ایران در عراق بنا به خروارها مدرک و اسناد متقن و محکمه پسند بطور علنی مبتنی بر استقلال کامل مالی، سیاسی و نظامی خود بوده است، اصلی که تا اخرین روز حضور درعراق در ۹ سپتامبر ۲۰۱۶ به آن پایبند بودند و اینک ۱۶ سال بعد از سرنگونی دولت پیشین عراق و در حالیکه همه اسناد و مدارک آن دولت در نزد حکومت ملایان است، آنها حتی یک سند که خلاف این حقیقت را نشان بدهد نیافته اند. ریچارد باتلر رئیس استرالیایی بازرسان ویژه اتمی سازمان ملل UNESCOM در جریان جنگ اول خلیج فارس در گزارش خود به شورای امنیت ملل متحد بر استقلال عمل کامل مجاهدین از دولت عراق شهادت داد و بصورت یک سند رسمی در این شورا به ثبت رسیده است.
شازده رضا بدلیل دست نداشتن در آتش مقاومت و مبارزه و اینکه بقول خودش هیچگاه در عمرش هیچ کاری هم نکرده است به پرت و پلا گویی بلاهتبار افتاده است. وی اغلب برای سرپوش گذاشتن بر میلیاردها دلار ثروتی که این خانواده از اموال مردم ایران به غارت برده اند، با دروغپردازی شاخدار، مدعی میشود که آهی هم در بساط ندارد و حتی برای تامین هزینه های جاری زندگیش باید دست بدامن مادرش گردد. او بدلیل نداشتن حتی یک کلوب کوچک متشکل از یک جماعت چند نفری از هوادارانش که آنهم این روزها بشدت متشتّت و سرخورده شده اند، در موضعگیریهایش با یک سلسه فرمایشات مطاع ملوکانه! به تناقض گوییهای مضحکی فروغلتیده که نشان دهنده عمق ناتوانی و عدم صلاحیت این فرد حتی برای اندک هوادارانش در کالیفرنیاست که تمام هویتش فقط در بچه شاه بودن میباشد. آخر مشروعیت و صلاحیت یک آلترناتیو و رهبری آن که همینجوری موروثی بدست نمیاید. باید از دل یک مبارزه مشروع برخیزد، با کفشهایی آهنین و باعبور از هفت دریا رنج و شکنج و خون و اعدام آنهم در شکنجه گاههای حضرت ابوی و جانشین و ولیعهد واقعیش خمینی.
در این مهمل بافی های اخیر وی ضمن انتقاد از سیاست اعمال تحریمهای آمریکا که بزعم او از تفکیک مردم عادی و حاکمیت عاجز است، از آمریکا و کشورهای غربی میخواهد تا بجای مذاکره با رژیم با حضرتش به گفتگو بنشینند و پولها را هم روانه جیب شازده جان بنمایند. عجیب نیست که او از یک سو این خواسته را مطالبه میکند و از سوی دیگر با بی غیرتی رسما میگوید با این نیروهای سرکوبگر سپاه و بسیج و غیره در ارتباط تنگاتنگ است و با هم برای سرنگونی رژیمی که حیات و مماتش در گرو همین نیروهای پاسداران است که بیش از ۸۰ درصد کل اقتصاد و قدرت سیاسی را قبضه کرده اند به تعاطی افکار میپردازد! جای تعجب دارد که او حتی ارتش را هم که بطور سنتی و تاریخی نگاهبان سلطنت یوده وارد این بازی نکرده و بر دیالوگ برادرانه با همین پاسداران جهل و جنایت تاکید میورزد و به آنها پیشاپیش امان نامه هم میدهد که جان و مال و ثروت عظیمی هم که از تاراج سرمایه مردم فقیر ایران به یغما برده اند مصون و محفوظ خواهند ماند؟ قابل ذکر است که او برای ایجاد فضای منفی و ترس و وحشت علیه مجاهدین به اباطیلی چون راه اندازی حمام خون از نیروهای انتظامی و نظامی وابسته به رژیم بعد از سرنگونی نظام مبادرت میکند و چنین وانمود میکند که حضرتش ناجی این افراد است و نمیگذارد یک قطره خون از بینی برادران سپاهیش هم جاری شود! پاسخ این یاوه ها در بیانیه ۱۰ ماده ای خانم مریم رجوی که در آن اعدام را در آینده ایران ملغی اعلام میکند داده شده و این بچه شاه بیخودی نقش مسیح را بازی میکند. بهتر است برود و ننگ کارنامه خیانت بار و خونین پدر فراریش را کمی رفع و رجوع کند و از آن تبری بجوید!
در این ایام که رژیم با توحش و بگونه ای افسار گسیخته و تمام قد مهره های دانه درشت دیپلماتش را هم ولو با هزینه کردن قیمتهای سنگین سیاسی مثل زندانی شدن آنها و اخراج سفیر و دیپلماتهایش برای انجام کارهای تروریستی و ضربه زدن نظامی به مجاهدین و مقاومت وارد صحنه میکند، تلاش نیم پهلوی در این زمینه قابل تامل است. گرچه او ملعبه دست برادران سپاهیش قرار گرفته و احمقانه امر بر او مشتبه شده که شاید بتواند با همکاری با آنها برای خودش قبایی بدوزد، اما وی سخت در اشتباه است. همان سپاهی که در عرصه جهانی بدلیل فعالیتهای مخرب و جنایتکارانه و تروریستی اش درهمه جا اجماعی بین المللی علیه اش بوجود آمده و در لیست سیاه هم قرار گرفته، چگونه میتواند جرعه حیاتی هم به این شازده مفلوک تشنه قدرت بنوشاند! براستی همکاری با سپاه پاسدارانی که وجود و جانمایه و مأموریت اصلیاش از آغاز بر سرکوب و کشتار مبارزان و ناراضیان و صدور تروریسم بوده چگونه میتواند عاملی برای تغییر دموکراتیک در ایران بشمار آید؟ کدامیک از این نیروی سرکوبگر پاسدار نظرکرده شازده را که علاوه بر کشتار و سرکوب سالیان هموطنانمان، صدها هزار تن انسان بی گناه دیگر را در عراق و سوریه و غیره سلاخی کرده میتوان بعنوان عناصر ناراضی درون سپاه و بسیج بحساب آورد و روی آنها برای تغییر رژیم ولایت فقیه حساب باز کرد؟ این عین جهالت و حماقت محض است و تردیدی نیست که هدف صرفا کمرنگ کردن و بی اثر کردن نقش محوری مقاومت برای سرنگونی تمام عیار این رژیم فاسد قرون وسطایی است و بس. شازده هم بخوبی بر این امر واقف است اما در راستای همان انتخاب بین رژیم و مقاومت، او که رژیم را برگزیده چاره دیگری جز ادامه همین مسیر ننگین و خیانت بار را ندارد. او در طی سالیان اخیر بوضوح ثابت کرده است که شایستگی و صلاحیت پیوستن به جنبش همبستگی در راستای فراخوان رهبر مقاومت ایران آقای مسعود رجوی، که البته قبل از اینکه دامن شازده تا به این حد در لجنزار دستگاه ولایت آلوده شود بود، را هم ندارد. نزدیکترین دوستان رضا پهلوی گفته اند که جناب پرنس در زندگیش به هیچ چیز بیش از آشپزی علاقمند نیست و شاید در آشپرخانه معظمش بتواند خوراک سالمتری برای خودش طبخ کند قبل از اینکه زهر غذای دست پخت آخوندی و قهوه قجر که پدر بزرگش برای کشتن مخالفانش به آنها میخورانید او را از پای درآورد! زنده یاد شاملو گفته بود حاضر نیست با گوشتی که از مطبخ آخوندها بیرون بیاید برای کانون نویسندگان دست پرورده غذایی بپزد! روانش شاد.
یک کهنسال آزادیخواه شوخ طبعی از دیار کرمانشاه چند بیت زیر را در وصف این آقا شازده برایم فرستاده که من هم برای نشاط خاطر دوستان آنرا زیب این مطلب می آورم. البته او از خوانندگان پیشاپیش بابت اینکه هیچ کلمه همقافیه با واژه پهلوی نیافته و از این رو شعرش ناقص است پوزش هم خواسته است!
“نه آتشی, نه دودی! »
ادعای پادشاهی میکنی نیم پهلوی؟
بهر تو خیلی بزرگ است این جلال و صندلی!
تخت شاهی زان کورش بود
"کو را خواب برد" , مثل ملایان ولی
اموال مردم را نخورد!
شه خیانت بر مصدق کرد و پیشم خوار شد
بانگ ننگش بر سر هر کوچه و بازار شد
غیر عشرت گو چه بود از بهر ملت سود تو؟
یا چه کس دید آتش و یا گرم شد از دود تو؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر