سه‌شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۹۲

شعری زیبا برای زندانی سیاسی محکوم به اعدام غلامرضا خسروی






هیوا سروش

سکوتی سرد و پرمعنا
میان میله های غم
دَوَد اکنون دلم آنسو
به دور از هر چه سلول است
منم زندانی دانش
منم محکوم یک فریاد
که جرمم پر گشودن شد
بدون بال و سر بر دار
مرا یادی است بس شیرین
مرا قلبی چونان دریا
مرا روحی اهورایی
میان حکم زندانبان
سرم بر دار و دل با یار
تنم تب دار و سر بر دار
کنون این است هوای من
تنی در میله ها بیزار
نه حسرت بر زبان دارم
نه آهی از فغان دارم
منم آن بنده ای آزاد
اسارت را رها کردم
میان یار و دشمن نیز
همیشه زنده خواهم ماند
منم آن زنده جاوید
به نام جاودان ایران

تقدیم به آقای خسروی و کسانی که به جرم اندیشه و اعتقادشان در
بند میشوند

هیوا سروش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر