شنبه، مهر ۰۱، ۱۳۹۶

#ایران# نامه شوکه کننده یک دختر به شخص خامنه ای



…   پدری دارم که همه به او میگویند مهندس چون دارای مدرک عالی کشاورزی و منابع طبیعی است. اما خودش میگوید مدرکم به درد لای جرز هم نمیخورد…
چهار پنج سال است که پدرم به کمک یکی از خیرین و سفارش ایشان در منابع طبیعی به عنوان کارگر مشغول به کار شده  اما مدت دو سال است که هیچگونه درآمدی ندارد از نظر مالی در فقر و تنگنا هستیم مادرم به دلیل بی بضاعتی پدرم شش ماه است که ما را ترک کرده است و درخواست طلاق داده است. کل پول دریافتی پدرم در حال حاضر یارانه است که ماهانه به ما میدهند و آنرا به جای کرایه ماشین تا محل کارش خرج میکند.
… اگر عار و ننگ نیست آرزو دارم شام مفصلی بخورم و دوا و دکتر بروم. لباس نو بپوشم و دوباره مادرم من را بغل کند هر شب از تلویزیون همسایه تصویر مسلمانان میانمار را می بنیم که چگونه از گرسنگی و فقر و تجاوز و حمله کافرین لت و پار میشوند و برای خودم و آنها گریه میکنم جونکه ما هم دست کمی از آنها نداریم و فقط لت و پار نمیشویم…
چند روز پیش پدرم یک پرس غذا که در آن کباب گوشت و مرغ و قرمه سبزی و خورشت قیمه همه باهم قاطی شده و ته مانده مهمانی و پذیرایی اداره شان از بازدید مدیرکل شان بود که سهم خودش بوده و به خاطر من آنرا نخورده آورده بود اما من از آن نخوردم چون مادرم پیش ما نبود از گلویم  پایین نمیرفت. احساس میکنم خدا من را دوست ندارد اما من گناهی نکردم آدم نکشتم دزدی نکردم بیت المال و حق الناس نخوردم غیبت نکردم همیشه به پدر و مادرم احترام گذاشتم و هر روز نماز میخوانم و روزه میگیرم و شکر خدا میگویم. واقعا نمیدانم خدا چرا من را دوست ندارد.
…. من این نامه را برای شما نوشتم و میدانم به دست شما نمیرسد هرکس این نامه را میخواند و اگر مسول رده بالای مملکت است مدیون ۲۰۰ کارمند روزمزد و قراردادی اداره منابع طبیعی استان ایلام است که به خاطر فقر مالی زندگیشان در معرض فروپاشی و نابودی است و اگر اقدام نکند فردای قیامت جوابگو خواهد بود…
این نامه را یکی از همسایه هایمان که کامپیوتر دارد تایپ کرده است چونکه من سواد ندارم و به مدرسه نمیروم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر