8:23:43 AM 1392/8/7
افشاگری تکان دهنده دو تن از فرزندان مردم بلوچستان قبل از اجرای حکم اعدام
اظهارات
تکان دهنده دو تن از زندانيان سياسی اعدام شده در زاهدان درباره شکنجه های
وحشيانه دژخيمان رژيم ولايت فقيه بر روی اينترنت منتشر شده است که توجه
شما را به بخشهايی از آنها جلب می کنيم.
مهرالله ريگی و ناظر ملازهی دو تن از شانزده زندانی سياسی بودند که به دستور خامنه ای خون آشام در يک انتقامجويی وحشيانه به دنبال هلاکت پاسداران رژيم به دست فرزندان مردم به جان آمده بلوچستان به طور جمعی اعدام شدند.
مهرالله ريگی که در سن 17سالگی دستگير شده بود، در مورد بازجويی و محاکمه خود توسط دژخيمان اطلاعات آخوندی می گويد:
مهرالله ريگی و ناظر ملازهی دو تن از شانزده زندانی سياسی بودند که به دستور خامنه ای خون آشام در يک انتقامجويی وحشيانه به دنبال هلاکت پاسداران رژيم به دست فرزندان مردم به جان آمده بلوچستان به طور جمعی اعدام شدند.
مهرالله ريگی که در سن 17سالگی دستگير شده بود، در مورد بازجويی و محاکمه خود توسط دژخيمان اطلاعات آخوندی می گويد:
خدمت کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
متن گزارش موضوع دستگيری، بازجويی و دادگاه انقلاب مهرالله ريگی
بنده مهرالله ريگی متولد ۱۳۷۲ ساکن شهر زاهدان هستم
و در تاريخ ۱۰ آبان ۱۳۸۹ به اتهام جنبش مقاومت مردم ايران (جندالله) و نسبت فاميلی که با جناب عبدالمالک ريگی داشتم به دست مأموران وزارت اطلاعات در شهر کاشان دستگير شدم و به ۲۰۹ تهران منتقل شدم و بعد به وزارت اطلاعات شهر زاهدان منتقل شدم و حدوداً ۱۰ ماه در سلولهای وزارت اطلاعات بودم و شکنجه های مختلفی بر من وارد شده است از قبيل تختی به نام معجزه که بر آن تخت لخت دمر می خواباندند و دست و پا را به تخت می بستند و به کف پا با يک وسيله خيلی سنگينی می زدند و چند ماه در يک سلول انفرادی نگه داشته شدم در اين مدت شکنجه های جسمی و روحی زيادی بر من تحميل شد. بعد از اين که مدت انفرادی بنده تمام شد دردآورترين شکنجه ای که بر من وارد شد اين بود که برای هواخوری من را خيلی دير به دير می بردند و زمانی که برای هواخوری می بردند می گفتند نفر آخری که بيرون بيايد کتک می خورد من هم به خاطر اين که از لحاض سنی از همه کوچکتر بودم می گذاشتم همه بروند و آخر از همه بيرون از سلول می رفتم. من را هم با لوله پوليکا و مشت و لگد می زدند و به من بی احترامی می کردند و مثل يک حيوان با من برخورد می شد و مدت ۵ ماه خانواده از من خبر نداشتند و بعد از ۵ ماه به من يک وقت تلفنی ۳ دقيقه ای دادند و بعد ۶ ماه ملاقات حضوری دادند در اين مدتی که من در وزارت اطلاعات بودم من را دو بار جلوی دوربين بردند يک بار داخل خود وزارت اطلاعات و يک بار بيرون از وزارت در ستاد خبری وزارت اطلاعات برای تهيه فيلم بردند. فيلمی که در وزارت اطلاعات از من گرفته شد اين بود که به من می گفتند آن چيزی که ما می گوييم را تو تکرار کن. من قبول نکردم. من را لخت کردند و گفتند دستگاه برق به بيضه هايت وصل می کنيم و به تو تجاوز می کنيم. و اين طوری در وزارت اطلاعات از من فيلم گرفتند. فيلم دومی که در ستاد خبری وزارت اطلاعات از من گرفتند گفتند که اين فيلم برای شبکه پرس.تی.وی است قبل از اين که آنها بيايند گفتند بايد چيزهايی که الآن به تو می گوييم جلوی دوربين موقعی که از تو سؤال می شود تکرار کنی. زمانيکه از من سؤالات پرسيده شد من حرفهايی را که آنها گفته بودند را تکرار نکردم و به خاطر اين کار دو بار به من اهانت کردند و من را زدند و گفتند دوباره مگر نميآيی داخل بازداشتگاه. من را دوباره آوردند داخل وزارت و من را زدند. در اين مدت دو بار توسط ميرشاهی بازپرس شعبه ۶ بازجويی شدم و هر دو بار طوری بازپرسی شدم که چشمهايم بسته بود و فقط کارشناس پرونده من به بازپرس حرفهايی می زد که من نمی شنيدم و در آخر فقط به من می گفتند بيا و انگشت بزن. و در طول بازپرسی اصلاً چهره بازپرسم را نديدم. و چند بار کارشناس پرونده و حتی يکبار خود دادستان استان سيستان و بلوچستان مرزيه آمد به من گفت که اگر فاميلهايت بيايند خود را تحويل بدهند و سلاحهای خود را کنار بگذارند تو را آزاد می کنيم. بعد از ۱۰ ماه من را از سلولم بيرون آوردند و به من گفتند امروز تو را به دادگاه می بريم و آن حرفهايی را که اين جا يعنی در زير شکنجه گفته ای، تکرار می کنی و دادگاه نمايشی من با قضاوت ماه گلی که اصلاً فکر نمی کنم قاضی باشد طوريکه ۳ نفر از مأموران وزارت اطلاعات کنارم نشسته بودند با دو نفر که کيفرخواست من را می خواندند و وکيل من که در يک طرف نشسته بود شروع شد. زمانيکه کيفرخواست من را خواندند به من اتهام محاربه زدند من اعتراض کردم که مأموران وزارت دست من را فشار دادند که يعنی چيزی نگو. و بعد ماه گلی شروع کرد به حرف زدن و حرفهايی زد که اصلاً ربطی به پرونده من نداشت. بعد از حرفهای ماه گلی وکيل من شروع کرد به حرف زدن و گفت من می دانم که اين دادگاه از آن دادگاههای خاص است ولی موکل من به خاطر سن کم نبايد در اين دادگاه، دادگاهی شود. که سريع به وکيل من جواب دادند که تو کاری نداشته باش که سنش کم است يا نه. دادگاه من چند دقيقه ای بيشتر طول نکشيد و طوری دادگاه نمايشی بود که وقتی من می خواستم از اتاق بيرون بيايم از ماه گلی پرسيدم که دادگاه من همين بود و ماه گلی خنديد و جواب داد بله. بيرون از دادگاه، مأموران وزارت اطلاعات من را چندين مشت و لگد زدند و گفتند آن چيزهايی که ما به تو گفتيم را چرا نگفتی. من را آوردند وزارت اطلاعات و همان روز من را به قرنطينه زندان زاهدان منتقل کردند. بعد از چند روز من را بردند به اتاق رئيس زندان و يک نفر آمد و دندانهای من را شمارش کرد و گفتند يکی از دندانهای عقلش درآمده و من گفتم که دندان عقل من تازه در وزارت اطلاعات درآمده و گفتند تو را می بريم پزشکی قانونی. بعد از ۱۰ روز من را بردند پزشکی قانونی ولی در پزشکی قانونی اصلاً من را معاينه نکردند و دوباره من را آوردند زندان. بعد از ۱۵ روز حکم اعدام به من ابلاغ شد.
ناظر ملازهی که يکی ديگر از زندانيان سياسی اعدام شده در زاهدان است که بيش از ۳ سال در شکنجه گاههای ديکتاتوری آخوندی به سر برده بود.
متن گزارش موضوع دستگيری، بازجويی و دادگاه انقلاب مهرالله ريگی
بنده مهرالله ريگی متولد ۱۳۷۲ ساکن شهر زاهدان هستم
و در تاريخ ۱۰ آبان ۱۳۸۹ به اتهام جنبش مقاومت مردم ايران (جندالله) و نسبت فاميلی که با جناب عبدالمالک ريگی داشتم به دست مأموران وزارت اطلاعات در شهر کاشان دستگير شدم و به ۲۰۹ تهران منتقل شدم و بعد به وزارت اطلاعات شهر زاهدان منتقل شدم و حدوداً ۱۰ ماه در سلولهای وزارت اطلاعات بودم و شکنجه های مختلفی بر من وارد شده است از قبيل تختی به نام معجزه که بر آن تخت لخت دمر می خواباندند و دست و پا را به تخت می بستند و به کف پا با يک وسيله خيلی سنگينی می زدند و چند ماه در يک سلول انفرادی نگه داشته شدم در اين مدت شکنجه های جسمی و روحی زيادی بر من تحميل شد. بعد از اين که مدت انفرادی بنده تمام شد دردآورترين شکنجه ای که بر من وارد شد اين بود که برای هواخوری من را خيلی دير به دير می بردند و زمانی که برای هواخوری می بردند می گفتند نفر آخری که بيرون بيايد کتک می خورد من هم به خاطر اين که از لحاض سنی از همه کوچکتر بودم می گذاشتم همه بروند و آخر از همه بيرون از سلول می رفتم. من را هم با لوله پوليکا و مشت و لگد می زدند و به من بی احترامی می کردند و مثل يک حيوان با من برخورد می شد و مدت ۵ ماه خانواده از من خبر نداشتند و بعد از ۵ ماه به من يک وقت تلفنی ۳ دقيقه ای دادند و بعد ۶ ماه ملاقات حضوری دادند در اين مدتی که من در وزارت اطلاعات بودم من را دو بار جلوی دوربين بردند يک بار داخل خود وزارت اطلاعات و يک بار بيرون از وزارت در ستاد خبری وزارت اطلاعات برای تهيه فيلم بردند. فيلمی که در وزارت اطلاعات از من گرفته شد اين بود که به من می گفتند آن چيزی که ما می گوييم را تو تکرار کن. من قبول نکردم. من را لخت کردند و گفتند دستگاه برق به بيضه هايت وصل می کنيم و به تو تجاوز می کنيم. و اين طوری در وزارت اطلاعات از من فيلم گرفتند. فيلم دومی که در ستاد خبری وزارت اطلاعات از من گرفتند گفتند که اين فيلم برای شبکه پرس.تی.وی است قبل از اين که آنها بيايند گفتند بايد چيزهايی که الآن به تو می گوييم جلوی دوربين موقعی که از تو سؤال می شود تکرار کنی. زمانيکه از من سؤالات پرسيده شد من حرفهايی را که آنها گفته بودند را تکرار نکردم و به خاطر اين کار دو بار به من اهانت کردند و من را زدند و گفتند دوباره مگر نميآيی داخل بازداشتگاه. من را دوباره آوردند داخل وزارت و من را زدند. در اين مدت دو بار توسط ميرشاهی بازپرس شعبه ۶ بازجويی شدم و هر دو بار طوری بازپرسی شدم که چشمهايم بسته بود و فقط کارشناس پرونده من به بازپرس حرفهايی می زد که من نمی شنيدم و در آخر فقط به من می گفتند بيا و انگشت بزن. و در طول بازپرسی اصلاً چهره بازپرسم را نديدم. و چند بار کارشناس پرونده و حتی يکبار خود دادستان استان سيستان و بلوچستان مرزيه آمد به من گفت که اگر فاميلهايت بيايند خود را تحويل بدهند و سلاحهای خود را کنار بگذارند تو را آزاد می کنيم. بعد از ۱۰ ماه من را از سلولم بيرون آوردند و به من گفتند امروز تو را به دادگاه می بريم و آن حرفهايی را که اين جا يعنی در زير شکنجه گفته ای، تکرار می کنی و دادگاه نمايشی من با قضاوت ماه گلی که اصلاً فکر نمی کنم قاضی باشد طوريکه ۳ نفر از مأموران وزارت اطلاعات کنارم نشسته بودند با دو نفر که کيفرخواست من را می خواندند و وکيل من که در يک طرف نشسته بود شروع شد. زمانيکه کيفرخواست من را خواندند به من اتهام محاربه زدند من اعتراض کردم که مأموران وزارت دست من را فشار دادند که يعنی چيزی نگو. و بعد ماه گلی شروع کرد به حرف زدن و حرفهايی زد که اصلاً ربطی به پرونده من نداشت. بعد از حرفهای ماه گلی وکيل من شروع کرد به حرف زدن و گفت من می دانم که اين دادگاه از آن دادگاههای خاص است ولی موکل من به خاطر سن کم نبايد در اين دادگاه، دادگاهی شود. که سريع به وکيل من جواب دادند که تو کاری نداشته باش که سنش کم است يا نه. دادگاه من چند دقيقه ای بيشتر طول نکشيد و طوری دادگاه نمايشی بود که وقتی من می خواستم از اتاق بيرون بيايم از ماه گلی پرسيدم که دادگاه من همين بود و ماه گلی خنديد و جواب داد بله. بيرون از دادگاه، مأموران وزارت اطلاعات من را چندين مشت و لگد زدند و گفتند آن چيزهايی که ما به تو گفتيم را چرا نگفتی. من را آوردند وزارت اطلاعات و همان روز من را به قرنطينه زندان زاهدان منتقل کردند. بعد از چند روز من را بردند به اتاق رئيس زندان و يک نفر آمد و دندانهای من را شمارش کرد و گفتند يکی از دندانهای عقلش درآمده و من گفتم که دندان عقل من تازه در وزارت اطلاعات درآمده و گفتند تو را می بريم پزشکی قانونی. بعد از ۱۰ روز من را بردند پزشکی قانونی ولی در پزشکی قانونی اصلاً من را معاينه نکردند و دوباره من را آوردند زندان. بعد از ۱۵ روز حکم اعدام به من ابلاغ شد.
ناظر ملازهی که يکی ديگر از زندانيان سياسی اعدام شده در زاهدان است که بيش از ۳ سال در شکنجه گاههای ديکتاتوری آخوندی به سر برده بود.
وی
در پيامی که خطاب به گزارشگر ويژه سازمان ملل برای وضعيت حقوق بشر در
ايران بر روی نوار ضبط شده است، در مورد بيدادگاه نمايشی ديکتاتوری آخوندی
برای محکوم کردن وی به اعدام می گويد:
بنده در انتظار برگزاری جلسه علنی دادگاه بودم تا از خودم دفاع بکنم اما پس از گذشت ۱۶ ماه در تاريخ آبان ۹۰ بنده به يک جلسه نمايشی توسط آقای ماه گلی قاضی پرونده به دادگاه احضار شدم و فقط با همان يک جلسه دادگاه غيرعلنی و نمايشی و بدون هيچ گونه مدرک، دليل و شواهدی در تاريخ آبان ۹۱ محکوم به اعدام شدم. لازم به ذکر است مجيب الرحمن رئيسی يکی از مخبرين وزارت اطلاعات در حين مأموريت تروريستی از طرف اين وزارت برای ترور دو نفر از شخصيتهای سياسی و مذهبی و کاملاً محرمانه به کشور پاکستان رفته بود که همانجا به هلاکت رسيد آيا من که با اين اتهامات دستگير شده ام حق ندارم در يک جلسه علنی به دادگاه احضار شوم. و آيا حق ندارم که برايم روشن شود بر اساس چه مدارکی محکوم شده و اين که اگر کاری انجام داده ام مدارکی که شايد هنوز وجود داشته باشد که تروريست بودن مجيب الرحمن رئيسی را ثابت می کند برای به حق بودن بنده کافی نيست؟ چرا که مقامات قضايی در اين کشور حتی به ما اين حق را ندادند که بدانيم بر اساس چه مدارکی محکوم به اعدام می شويم. و همچنين از جناب کميسر عالی احمد شهيد تقاضا دارم برای آزادی بدون قيد و شرط نه تنها بنده بلکه تمام افرادی که به دليل دفاع از حق خود و دفاع از خاک عزيزمان ايران گرفتار زندانهای اين نظام ديکتاتور شده اند نهايت تلاش و سعی خود را بکند.
با تشکر فراوان،
خاطرنشان می کنيم اين دو زندانی سياسی که در جريان انتقامجويی دژخيمان خامنه ای به شهادت رسيدند، در ميان زندانيان سياسی شجاع زندان زاهدان بودند که طی اطلاعيه يی قتل عام 52تن از مجاهدان اشرف را محکوم کرده و در بيانه خود که در شهريورماه بر روی اينترنت متتشر شد، نوشتند: «مجاهدين به خاطر دفاع از حقوق ملت ايران کشته شدند. اينها کسانی بودند که خانه و وطن خويش را ترک کردند تا از حق و حقوق ملت ايران دفاع کنند.
بنده در انتظار برگزاری جلسه علنی دادگاه بودم تا از خودم دفاع بکنم اما پس از گذشت ۱۶ ماه در تاريخ آبان ۹۰ بنده به يک جلسه نمايشی توسط آقای ماه گلی قاضی پرونده به دادگاه احضار شدم و فقط با همان يک جلسه دادگاه غيرعلنی و نمايشی و بدون هيچ گونه مدرک، دليل و شواهدی در تاريخ آبان ۹۱ محکوم به اعدام شدم. لازم به ذکر است مجيب الرحمن رئيسی يکی از مخبرين وزارت اطلاعات در حين مأموريت تروريستی از طرف اين وزارت برای ترور دو نفر از شخصيتهای سياسی و مذهبی و کاملاً محرمانه به کشور پاکستان رفته بود که همانجا به هلاکت رسيد آيا من که با اين اتهامات دستگير شده ام حق ندارم در يک جلسه علنی به دادگاه احضار شوم. و آيا حق ندارم که برايم روشن شود بر اساس چه مدارکی محکوم شده و اين که اگر کاری انجام داده ام مدارکی که شايد هنوز وجود داشته باشد که تروريست بودن مجيب الرحمن رئيسی را ثابت می کند برای به حق بودن بنده کافی نيست؟ چرا که مقامات قضايی در اين کشور حتی به ما اين حق را ندادند که بدانيم بر اساس چه مدارکی محکوم به اعدام می شويم. و همچنين از جناب کميسر عالی احمد شهيد تقاضا دارم برای آزادی بدون قيد و شرط نه تنها بنده بلکه تمام افرادی که به دليل دفاع از حق خود و دفاع از خاک عزيزمان ايران گرفتار زندانهای اين نظام ديکتاتور شده اند نهايت تلاش و سعی خود را بکند.
با تشکر فراوان،
خاطرنشان می کنيم اين دو زندانی سياسی که در جريان انتقامجويی دژخيمان خامنه ای به شهادت رسيدند، در ميان زندانيان سياسی شجاع زندان زاهدان بودند که طی اطلاعيه يی قتل عام 52تن از مجاهدان اشرف را محکوم کرده و در بيانه خود که در شهريورماه بر روی اينترنت متتشر شد، نوشتند: «مجاهدين به خاطر دفاع از حقوق ملت ايران کشته شدند. اينها کسانی بودند که خانه و وطن خويش را ترک کردند تا از حق و حقوق ملت ايران دفاع کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر