شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۴

خنده به ریش دیوارها - شعری از يغما گلرويی برای محمدرضا عالی پیام



 شاعران را به زندان نبرید!
از نوشته‌ی دیوارهای سلولشان هم
شعرهایی می‌آفرینند
که بیشتر از تمامِ شما
عمر می‌کنند!

آن‌ها جز ثبتِ آمارِ گنجشک‌های مُرده‌
در دفترهای کوچکشان،
آرزوی رنگین‌کمان
برای آسمانِ چروکیده
و گریستن بر زخمِ ببرهایی
که از حلقه ی آتش سیرک ها می گذرند
کاری نکرده‌اند.

شاعران را به زندان نبرید!
با شعرهایشان
بلایی بر سرِ نگهبان‌ها می آورند
که شبانه
درِ زندان را باز بگذارند
و چوبه‌های دار را
با تبر بی‌اندازند.

آن ها تمام عمر
در زندانِ کلمات زیسته‌اند
و ترس از درهای فلزی ندارند.
در شعرهایشان
به ریشِ دیوارهای جهان خندیده‌اند
و باخبرند
دریا را نمی‌شود
لباسِ زندان پوشاند.

کافی‌ست چشم‌هاشان را ببندند
تا از آسمان
بارانِ گوشماهی ببارد
و پنجره‌ی سلول‌هاشان
چنان دهان‌دره کند
که آفتاب،
فرشِ زیرِ پایشان شود.

شاعران را به زندان نبرید!
آن‌ها کلیدی به سینه‌ی خود دارند
که زبانِ هر قفلی را
باز می‌کند.

یغما گلرویی


 كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتي ها 5 ارديبهشت 94

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر