ادبي - شعر
شیرکو بیکس
(1)
چهارکودک
ـ یکی ترک و یکی فارس
یکی عرب و
دیگری کرد ـ،
پیکر مردی را نقاشی کردند،
نخستین، سرش را کشید
دومی دستاناش را
سومی تنه و پاهایش را
چهارمی اما،
تفنگی به شانهاش انداخت».
***
(2)
«به من بگو!
در این سوی جهان که هستم،
آرزومند چه باشم؟
آیا برای کودکان گرسنه و بیتنپوش سومالی
استکانی شیر بشوم؟ تا مرا بنوشد
یا تکه نانی
تا مرا فروبلعد؟
یا پیراهنی؟
تا مرا برتن کند.
به من بگو!
برای کودکان بینوا و بیپناه
از کرکوک تا وان
به چه چیزی بدل شوم؟
مرا بگو
مرا بگو!».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر