دوشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۴

دو شعر از شیر کوبیکس، شاعر توانای کردستان عراق

 ادبي - شعر

تاريخ:  1394/1/24

شیرکو بیکس‏

شیرکو بیکس‏


(1)
چهارکودک

ـ یکی ترک و یکی فارس

یکی عرب و
دیگری کرد ـ،

پیکر مردی را نقاشی کردند،

نخستین، سرش را کشید

دومی دستان‌اش را

سومی تنه و پاهایش را

چهارمی اما،

تفنگی به شانه‌اش انداخت».
***
(2)
«به من بگو!
در این سوی جهان که هستم،
آرزومند چه باشم؟

آیا برای کودکان گرسنه و بی‌تنپوش سومالی
استکانی شیر بشوم؟ تا مرا بنوشد

یا تکه نانی
تا مرا فروبلعد؟
یا پیراهنی؟
تا مرا برتن کند.
به من بگو!
برای کودکان بینوا و بی‌پناه
از کرکوک تا وان
به چه چیزی بدل شوم؟
مرا بگو
مرا بگو!».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر