یکشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۴

اجازه بدهید کمی بیشتر فکر کنم…………..تقدیم به زحمتکشان و کولبران کوردستان...

اجازه بدهید کمی بیشتر فکر کنم…………..


تقدیم به زحمتکشان و کولبران کوردستان
جعفر ابراهیمی- معلم

از کردستان آمده‌اند در همان نگاه اول می‌توانی بفهمی، از لباس‌هایشان. از زمختی دست‌ها و از چروک‌های صورتشان معلوم است که زحمت‌کش هستند. یکی‌شان پیرزنی  را کول کرده است برایش کار سختی به نظر نمی‌آید با خود می‌گویم شاید کارش هم کولبری باشد.
سالن انتظار شلوغ است با دقت و احترام زیاد پیرزنی که احتمال می‌دهم مادرشان باشد را سه نفری روی یکی از صندلی‌ها می‌نشانند. پیرزن نحیف و لاغر و رنگ‌پریده است. هر سه مرد لحظه‌ای چشم از او بر‌نمی‌دارند به کردی چیزهایی از مادر می‌پرسند چیزی نمی‌فهمم.
یکی‌شان می‌رود سمت پذیرش اینجا یک مرکز خصوصی بیماری های داخلی و گوارش است ساختمانی مجهز و شیک  با تمام امکانات که همه‌چیز به‌ظاهر با عقلانیت خاص  چیده شده است مرکزی که در آن به تمام امکانات می‌توانی دسترسی داشته باشی به‌شرط آنکه پول لازم برای خرید خدمات را داشته باشی.
همان‌که برای پذیرش رفته بود بعد از چند دقیقه برمی‌گردد و برای مادر و احتمالاً برادران خود توضیح می‌دهد که باید منتظر باشند در ردیفشان جایی برای نشستن او نیست صندلی خالی کنار خودم را با اشاره  نشان می‌دهم، متوجه می‌شود چند ثانیه بعد مردی میان‌سال با چهره‌ای مهربان اما پر از چین‌وچروک تشکرکنان کنارم می‌نشیند.
سلام و احوالپرسی می‌کنم با لهجه کردی و با مهربانی جوابم را می‌دهد از حال مریضشان و مشکلش می‌پرسم می‌گوید مادرم هست و وضعیت مزاجی بدی دارد گفتند تهران دکترها خوب هستند آدرس این مرکز را دادند آوردیم اینجا، و اینکه از سقز آمده اند. می‌گویم مگر سنندج متخصص خوب ندارد . جواب می‌دهد “چرا؟ مادرمان است دیگر، نمی‌خواهیم کم گذاشته باشیم گفتند دکترهای اینجا خوب هستند.” حرفش را تأیید می‌کنم اینجا یکی از بهترین مراکز ایران است. اما خیلی گران است خدماتی که ارائه می‌دهد بهتر از مراکز دولتی است. خجالت می‌کشم بپرسم فکر مخارجش را کردید. نرخ آزمایش و سونوگرافی و آندوسکوپی  و کولونوسکوپی و … اینجا نرخش دو برابر نرخ بیمارستان دولتی است. خودم به اتکای بیمه تکمیلی معلمان اینجا آمده‌ام هر چند بیمه  معلمان  آبکی و الکی است ولی بخشی از هزینه را با توجه به تعرفه چند ماه بعد پرداخت می‌کند.
هر مریضی که از مطب خارج می‌شود برای گرفتن وقت آندوسکوپی، سونوگرافی یا … به پذیرش مراجعه می‌کند، من نزدیک میز پذیرش نشسته‌ام، خانم منشی به‌صورت منظم و مؤدب و خودکار برای بیماران توضیحات لازم را می‌دهد. انگار جواب‌ها از پیش دسته‌بندی‌شده‌اند. برای کسانی که نیاز به سونوگرافی دارند، برای کسانی که نیاز به آندوسکوپی دارند، برای کسانی که نیاز به کولونوسکوپی دارند جواب‌ها و قیمت‌ها با این مقدمه که این مرکز با هیچ بیمه‌ای قرارداد ندارد و به شما در قبال ارائه خدمات فاکتور می‌دهیم بیان می‌شود.برای اکثریت بیماران آندوسکوپی و کولونوسکوپی تجویزشده است. خانم منشی با دقت شرایط را برای انجام آندوسکوپی و کولونوسکوپی  به بیماران توضیح می‌دهد و با تأکید بر اینکه هزینه آن شامل بیمه نمی‌شود به بیماران نوبت می‌دهد. برخی همان‌جا نوبت می‌گیرد چون می‌توانند هزینه یک‌میلیون و صد و پنجاه‌هزارتومانی را پرداخت کنند. برخی هم که نمی‌توانند می‌گویند” بگذارید فکر کنیم، حتماً ضروری است، حالا این داروها رو بخوریم و …” و میز پذیرش را ترک می‌کنند.

از بررسی واکنش بیماران به نرخ‌ها خسته شده‌ام در همین هنگام اسم بیمار کردستانی را می‌خوانند هر سه پسر برای بردن مادر به داخل اتاق پزشک گرد مادر جمع می‌شوند با دقت و وسواس مادر را به بغل می‌گیرند اتاق پزشک با درب شیشه‌ای مات از سالن انتظار جداشده است خانم منشی مخصوص دکتر جلو در شیشه‌ای ایستاده است ومی‌گوید” فقط یک نفر.” مادر در بغل پسران جابجا می‌شود برادری که ظاهراً بزرگ‌تر است مادر نحیف را در بغل می‌گیرد و به داخل می‌رود. دو برادر برمی‌گردند این بار هر دو کنارم می‌نشینند.با برادری که مادر را کول کرده بود خوش و بشی می کنم و می‌گویم اینجا اجازه همراه به مریض نمی‌دهند شما سه‌تایی می‌خواستید بروید و می‌خندم برادر کولبر لهجه کردی می‌گوید ” خانم منشی گفت یک نفر گفتیم کاک صالح برود که خوب فارسی حرف می‌زند” می‌گویم مادر بیمه هست. می‌گوید “همین بیمه سلامت دولتی که اینجا قبول نیست” می‌گویم اینجا هیچ بیمه‌ای را قبول ندارند، بیمه تکمیلی ندارید؟ این بار نوبت آن‌هاست که بخندند “بابا ما تو این مملکت شغل نداریم کولبری می‌کنیم” به‌سختی لبخند می‌زنم و هر سه سکوت می‌کنیم تا بیمارشان از پشت در شیشه‌ای بیرون بیاید.
بعد از چند دقیقه تصویر مات  کاک صالح از پشت درب شیشه‌ای دیده می‌شود هردو برادر برای گشودن راه به سمت درمی روند کاک صالح به برگ دست مادر اشاره می‌کند  و به کردی چیزی می‌گوید احتمالاً تجویز پزشک برای انجام  آندوسکوپی یا کولونوسکوپی یا هردو است، یکی از برادران فوری نسخه دکتر را به مسئول پذیرش می‌دهد من این مدتی که منتظر نشسته ام جواب پذیرش را حفظ‌ شده‌ام و می‌دانم چه خواهد گفت منتظر واکنش پسران هستم، مادر هنوز در بغل کاک صالح است.
در تهران وقتی  فارسی بلد نباشی منشی‌ها نظمشان به هم می‌خورد از حالت اتوماتیک خارج می‌شوند باید توضیح بیشتر بدهند برادر کوچکتر اشاره می کند به برادرانش که پیش مسئول پذیرش بروند کاک صالح به میز پذیرش نزدیک می‌شود برادرش به کوردی چیزی به او می گوید کاک صالح چهره اش عوض می شود و به مسئول پذیرش می‌گوید” آخر این پول کمی نیست تازه شما برای چهار روز دیگر نوبت می‌دهید ما چه‌کار کنیم؟”
منشی هم انسان است هرچند این دلسوزی  در برنامه روزانه‌اش تعریف‌نشده باشد می‌گوید” می‌خواهید از دکتر یک نامه بگیرم برای بیمارستان دولتی آنجا هزینه‌اش کم است این بیمه سلامت را قبول می‌کنند” کاک صالح می‌گوید ” خدا خیرت دهد ممنون بلکه این مادرمان را سریع ببریم کردستان توی این حال و هوا بدتر هم می‌شود” خانم منشی می‌گوید” گفته باشم بیمارستان زودترین نوبتش برای 20 روز دیگر است این وظیفه من نیست ولی اینا رو گفتم که بتونید برنامه‌ریزی کنید” کاک صالح می‌گوید” اجازه بدهید تاکمی بیشتر فکر کنیم” این جمله را که می‌گوید انگار دیگرلهجه کردی ندارد انگار، مثل تمام کسانی می‌شود که پول درمان ندارند. به کمک برادران چند ردیف آن‌طرف سه‌تایی با همان دقت و ظرافت مادر را روی صندلی می‌نشانند و شروع می‌کنند به بحث کردن احتمالاً نمی‌خواهند مادرشان را درگیر پول درمان نمایند از او کمی فاصله می گیرند.
هنوز نوبت من نشده است، روی در شیشه‌ای نوشته‌شده است،” وقت دهی این مرکز تقریبی است انتظاری که شما می‌کشید به خاطر دقت برای تشخیص درمان بیماران دیگر است …” اما ذهن من هنوز درگیر یک مسئله اساسی و انسانی است درگیرِ مقوله حق برخورداری از خدمات بهداشت و درمان است که هرروز بیشتر به سمت کالایی شدن می‌رود. ذهنم درگیر حقوق اساسی و پایه‌ای است که هرروز باسیاست خصوصی‌سازی پایمال می‌گردد حقوقی که دولت‌ها وظیفه‌ دارند و باید آن را باکیفیت به شهروندان ارائه نمایند. حقوقی که در لابه‌لای تبلیغات رسانه‌ای گم‌وگور می‌شود و به فراموشی سپرده می‌شود. ذهنم درگیر بلعیدن آموزش عمومی و رایگان توسط سیاست‌های دست راستی وانقباضی است و… در افکار خودم غوطه‌ور هستم که متوجه صدای بلند منشی مخصوص دکتر می‌شوم که اسم مرا صدا می‌کند جلو درب شیشه‌ای که می‌رسم تصویر مات خودم را می‌بینم که شبیه آدم‌هایی است که پول درمان ندارند چقدر شبیه کاک صالح شده‌ام به پشتِ سرم برمی‌گردم مردی کولبر از درب سالن انتظار خارج می‌شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر