25.7.2017
خبرگزاری حکومتی روزنامه ایران : مرگ؛ مرگ خودخواسته، خودکشی. اینجا واژه غریبی نیست. آدمها از شنیدنش تعجب نمیکنند.
ایلام رتبه نخست خودسوزی دنیا و رتبه نخست خودکشی ایران را داشته باشد، قطعاً برای یافتن افراد، زیاد به ذهنتان فشار نخواهید آورد.
از اهالی ایوان است. همان شهری که میگویند بیشترین آمار خودکشی استان ایلام را دارد.
مرد جوان چشمهای روشناش را به نقطهای دور میدوزد؛ همان جا که بلوطها با فاصله کمی از هم قرار گرفته و نواری سبز را به وجود آوردهاند: «برادرم نخستین بار 24 سالش بود که خودکشی کرد، با قرص. نجاتش دادند. بعد از آن دوبار دیگر هم خودکشی کرده به خاطر بیکاری. باز هم نجات پیدا کرد. الان 34 سالش است؛ افسرده و بیکار.
اینجا مردها به خاطر بیکاری و بیپولی خودشان را میکشند، زنها هم یک جور دیگر.
تن آدم از شنیدنش میلرزد. خودکشی دسته جمعی! قراری عمومی برای مرگ خودخواسته: «میخواهند از زندگی انتقام بگیرند انگار. خیلیها هستند که قبلش اعلام میکنند که مثلاً فلان موقع میخواهیم خودمان را بکشیم. خیلی وقتها جدیشان نمیگیرند. خودشان را میکشند. تمام دردها تمام میشود؛ غصه بیکاری و بیپولی و سرکوفت بقیه. آخریناش همین 40 روز پیش بود. پسر جوان تحصیلکرده و ورزشکار. قبلش هم یک خانم مسن بود. بچه و نوه داشت. او هم خودش را حلق آویز کرده بود. اصلاً یک سوم این قبرها که میبینید، خودشان را کشتهاند. اینجا آمار سکته هم بالاست. همهاش از غصه. نه کار هست و نه تفریح. مردم پنجشنبه و جمعه توی این گرما از دو بعدازظهر میآیند توی قبرستان مینشینند تا غروب، چون تفریح دیگری ندارند.»
در شهرهای استان ایلام، در مهران و ملکشاهی و چرداول و سیروان، از هرکه در مورد خودکشی پرسیدم، گفتند برو ایوان. ایوان، شهر خوش آب و هوای استان با درختان بلوط که بیش از هرجای دیگر متراکم و پیوسته است، آنقدر قصههای غم انگیز دارد که آدم به خیالش هم نمیرسد روزهای شادی هم داشته است. تفریح برای جوانهای ایلامی یعنی همان چند ساعتی که دور هم جمع میشوند، حرفهایشان زود ته میکشد، خیره میشوند به مقابل. منظرههای تکراری، بیامید به آینده.
ایلام رتبه نخست خودسوزی دنیا و رتبه نخست خودکشی ایران را داشته باشد، قطعاً برای یافتن افراد، زیاد به ذهنتان فشار نخواهید آورد.
از اهالی ایوان است. همان شهری که میگویند بیشترین آمار خودکشی استان ایلام را دارد.
مرد جوان چشمهای روشناش را به نقطهای دور میدوزد؛ همان جا که بلوطها با فاصله کمی از هم قرار گرفته و نواری سبز را به وجود آوردهاند: «برادرم نخستین بار 24 سالش بود که خودکشی کرد، با قرص. نجاتش دادند. بعد از آن دوبار دیگر هم خودکشی کرده به خاطر بیکاری. باز هم نجات پیدا کرد. الان 34 سالش است؛ افسرده و بیکار.
اینجا مردها به خاطر بیکاری و بیپولی خودشان را میکشند، زنها هم یک جور دیگر.
تن آدم از شنیدنش میلرزد. خودکشی دسته جمعی! قراری عمومی برای مرگ خودخواسته: «میخواهند از زندگی انتقام بگیرند انگار. خیلیها هستند که قبلش اعلام میکنند که مثلاً فلان موقع میخواهیم خودمان را بکشیم. خیلی وقتها جدیشان نمیگیرند. خودشان را میکشند. تمام دردها تمام میشود؛ غصه بیکاری و بیپولی و سرکوفت بقیه. آخریناش همین 40 روز پیش بود. پسر جوان تحصیلکرده و ورزشکار. قبلش هم یک خانم مسن بود. بچه و نوه داشت. او هم خودش را حلق آویز کرده بود. اصلاً یک سوم این قبرها که میبینید، خودشان را کشتهاند. اینجا آمار سکته هم بالاست. همهاش از غصه. نه کار هست و نه تفریح. مردم پنجشنبه و جمعه توی این گرما از دو بعدازظهر میآیند توی قبرستان مینشینند تا غروب، چون تفریح دیگری ندارند.»
در شهرهای استان ایلام، در مهران و ملکشاهی و چرداول و سیروان، از هرکه در مورد خودکشی پرسیدم، گفتند برو ایوان. ایوان، شهر خوش آب و هوای استان با درختان بلوط که بیش از هرجای دیگر متراکم و پیوسته است، آنقدر قصههای غم انگیز دارد که آدم به خیالش هم نمیرسد روزهای شادی هم داشته است. تفریح برای جوانهای ایلامی یعنی همان چند ساعتی که دور هم جمع میشوند، حرفهایشان زود ته میکشد، خیره میشوند به مقابل. منظرههای تکراری، بیامید به آینده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر