امام جمعه دزفول مرتضی بیگدلی روز
یکشنبه در نشست شورای فرهنگ عمومی این شهرستان تعداد مساجد دزفول ۲۹۰ است و
طبق بررسی بعمل آمده به ازاء هر یک هزار و ۶۵۵ نفر جمعیت ساکن در شهرستان
دزفول تنها یک مسجد وجود دارد.
وی در مورد کمبود مسجد در مناطق روستایی
شهرستان دزفول گفت: مناطق روستایی این شهرستان از کمبود مسجد بیشتر رنج می
برند و نیاز دزفول ۱۴۵۰ مسجد دیگر است.
سیدمحمدعلی قاضی افزود: اگر از ظرفیت های مساجد
به درستی استفاده شود افرادی چون شهید ‘حججی’ تقدیم جامعه شده و توطئه های
دشمنان خنثی خواهد شد. وی خواستار برنامه ریزی برای بهره گیری مناسب از
ظرفیت های مساجد شهرستان دزفول شد.
حالا این امام جمعه حرفهای گهربارش را در
اندیمشک میزند و احتمالا نشنیده که همین پریشب توی همین استان خوزستان توی
اهواز یک نوزاد را مادرش از نداری در سطل زباله انداخته و شب هنگام مردم
این بچه را از سطل بیرون کشیدند. فقر مردم را به این روز انداخته که بچه
دور بریزند بچه بفروشند خانوادگی برای امورات زندگیشان کلیه بفروشند و یا
همه کارگران با هم کلیه بفروشند که فقط امورات روزمره شان بگذرد! یعنی این
موجود اینهمه از مردم دور و از رنج مردم بیگانه است که این پیشنهاد مشعشع
را میدهد! حرفهای این امام جمعه کذایی من را به یاد یک قصه قدیمی انداخت
که حتما شنیده اید اما بازگویی اش خالی از لطف نیست!
اولین خط تلگراف در تهران سالها پیش بین (قصر
گلستان) و (باغ لاله زار) کشیده شد. بعدها برای شهرها و شهرستانها نیز خط
تلگراف کشیدند و اگر کسی پیامی فوری داشت می توانست در زمان کوتاهی آن را
بفرستد. روزی که تلگرافخانه در تهران افتتاح شد مردم باور نمی کردند که
بتوانند از یک شهر به شهر دیگر پیام بفرستند. از طرف دیگر افراد بی سواد و
خرافاتی بین مردم شایع کرده بودند که توی سیمهای تلگراف ارواح و شیاطین
زندگی می کنند.
با این حرف های دور از عقل مردم حاضر نمی شدند
از تلگراف استفاده کنند. وزیر تلگراف آن زمان مدتها فکر کردتا چاره ای برای
این مشکل پیدا کند. او به هر طریقی که می توانست استفاده از تلگراف را
تبلیغ و تشویق می کرد اما مردم باز هم به آن بی اعتنا بودند. ناگهان فکری
به ذهن وزیر تلگراف رسید او فکر کرد بهتر است به مردم اجازه دهد که یکی دو
روز مجانی از تلگراف استفاده کنند. آنها می توانستد برای خانواده و
دوستانشان که در شهرهای دیگری زندگی می کردند پیام بفرستند یا از آن ها
چیزی بخواهند. وزیر تلگراف امیدوار بود که با مجانی شدن تلگراف نظر مردم
عوض شود و بفهمند که تلگراف شعبده بازی نیست ویا در سیمها شیاطین خانه
ندارند. به این ترتیب خبر مجانی بودن تلگراف در همه جا پخش شد و مردم جلوی
تلگراف خانه جمع شدند.
جلوی تلگرافخانه واقعا شلوغ و پر بود هر کس
پیامی داشت می فرستاد. بعضی ها هم پیام های خنده دار برای آشنایان می
فرستادند. کار به آنجا رسید که عده ای به دلیل مفت بودن تلگراف حرفهای بی
معنی مخابره می کردند. چند روز به همین ترتیب گذشت و مردم فهمیدند که
تلگراف وسیله ی خوب و مناسبی برای فرستادن پیامهای فوری است. وزیر که دید
مردم به ارزش تلگراف پی برده اند دستور داد روی کاغذ بنویسند از امروز حرف
مفت قبول نمی شود. وکاغذ راپشت شیشه تلگراف خانه چسباندند. به این ترتیب
مردم برای مخابره پیامهایشان باید مقداری پول می دادند. اما خیلی ها به حرف
مفت زدن عادت کرده بودند وبرایشان سخت بود که بابت مخابره پیام پول دهند.
حالا اگر دورانی بشود که آخوندها هم برای حرف
زدنشان به مردم پول بدهند و منابر را از مردم اجاره کنند و حرف زدن آنها
دقیقه ای و کلمه ای محاسبه شود باور کنید همه شان ساکت میشوند! و اینقدر
حرف مفت نمیزنند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر