چهارشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۴

"ارباب چزدی" - نوشته ای از زندانی سياسی صالح كهندل



زنداني سياسي صالح كهندلمقاله مربوطه  نوشته زنداني سياسي صالح كهندل است كه درباره بحرانهاي دروني جمهوري اسلامي و درگيري هاي جناحي به زبان تمثيل نگاشته و از زندان گوهردشت كرج به بيرون فرستاده است. نسخه اي از آن كه به دست ”كانون” رسيده است در پي مي آيد:

"ارباب چزدي"
”زيباكلام از باند رفسنجاني و روحاني: مردم از سياستهاي گذشته رژيم خسته شدند و نميخواهند در غل و زنجير هسته اي باشند و ترجيح ميدهند با آمريكا آشتي كنند.ولي اصول گرايان با شعار امريكا ستيزي ميخواهند با منافع ملي بازي بكنند و ترس دارند توافق هسته اي منافع آنها را به خطر بياندازد.
نبويان از باند دلواپسان : يكسري فكر ميكنند جمهوري اسلامي به آخر خط رسيده و سياستهاي قبلي جواب نمي دهند بايد تسليم هژموني ديگران (غرب) شويم، در صورتيكه ما ( باند دلواپسان) بر خلاف آنها ميگوييم رژيم حق است و بايد همه ابعاد زندگي خود را با آن شكل دهيم به همين دليل اختلاف اساسي با آنها داريم.
خامنه اي رهبر هر دو باند: من به امريكا اعتماد ندارم و به مذاكرات خوشبين نيستم ولي با مذاكره مخالف نيستم. در مورد توافقي كه ميگويند،نه موافقم و نه مخالف.
توصيف تابلوي رژيم از ديدگاه سه باند رژيم مرا به ياد داستان زير مي اندازد:
اربابي بر دو داماد ( خل و چل) دستور داد مزرعه بزرگي از گندم بكارند و هرچه در ساليان دراز از اموال مردم غارت كرده بود به آنها داد تا خرج بكنند، روزها گذشت، ارباب نوكرش را براي كسب اطلاعات از چگونگي كار به مزرعه فرستاد. نوكر وقتي وارد مزرعه شد ديد هر دو داماد دست از كار كشيدند مشغول دعا هستند. آقا خله دعا ميكنند كه باران ببارد ،چون مزرعه در حال خشك شدن است، آقا چله دعا ميكنند كه باران نبارد چون سيل جاري مي شود و مزرعه در مسير سيل آب است. آقا نوكره كه در هر دو حالت ارباب را بازنده اصلي داستان مي بيند،با اضطراب و نگراني به خانه برمي گردد و دو دستي بر سر و صورت ميزند و ميگويد: نميدانم بباره!؟ نباره!؟ ارباب! ( چزدي)
ارتش هيتلر بعد از تمام پيروزيها كه مي خواست جهان را فتح كند در مقابل استالينگراد ورق برگشت زمين گير شد، مردم تبريز گفتند ( آلمان چزدي)
94.1.7 زندان جهنمي گوهردشت .صالح كهندل”


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر