توصیه
بهار در روزگار جوانی، آنگاه که در مجلّهای که به نام دانشکده تأسیس کرده
بود، ضمن بر شمردن ارزشهای اجتماعی شعر و معرفی شاعران فارسی زبانی که
جوهر هنری بیشتری داشتند، به خوانندگان شعر دوست خود چنین است: «هر شعری که
شما را تکان ندهد، به آن گوش ندهید. هر شعری که شما را نخنداند و یا به
گریه نیندازد، آن را دور بیندازید. هر نظمی که به شما یک یا چند چیز خوب
تقدیم ننماید، بدان اعتماد ننمائید. تا شما را یک هیجان وحشی حرکت ندهد،
بیهوده شعر نگوئید. اول فکر کنید که چه چیز سایق شعر گفتن شماست؛ آیا کسی
را دوست دارید، کسی را دشمن دارید، مظلومید، فقیرید، شجاعید و میخواهید
تشجیع کنید، گله دارید، امتنان دارید، خبر تازه یا سرگذشت قشنگی بهخاطر
دارید، نکته حکیمانه و فلسفه خوش و دقیقی در نظر گرفتهاید، چه چیزی است که
شما را و طبع شما را میخواهد به خود مشغول کرده و به لباس یک یا چند شعر
خودش را به مردم نشان دهد؟ هر چیزی که هست، همان را با هر قدر فکر و عقل و
ذوقی که دارید همانطور که هست، بدون گزافه و با حقیقت و صدق به نظم در
آورده، یا به نثر بنویسید. شاعر آن است که در وقت تولد شاعر باشد. بهزور
علم و تتبع نمیتوان شعر گفت. تقلید الفاظ و اصطلاحات بزرگان و دزدیدن
مفردات و مضامین مختلفه مردم و با هم ترکیب کردن، کار زشت و نالایقی است و
نمیشود نام آن را شعر گذاشت. کسی که طبع ندارد، کسی که از کودکی شاعر
نیست، کسی که اخلاق او از مردم عصرش عالیتر و بزرگوارتر نیست و بالاخره
کسی که هیجان و حس رقیق و عاطفه تکاندهنده ندارد، آن کس نمیتواند شاعر
باشد ولو مثل قاآنی صد هزار شعر بگوید، یا مثل فتحعلیخان صبا چند کتاب پر
از شعر از خود به یادگار بگذارد. شاعر رودکی است، فردوسی است، خیام است،
مسعود است، منوچهری است، سعدی است، شاعر ویکتور هوگو است، ولتر است، که در
مشرق و مغرب همه جا و همه وقت زندهاند. فردوسی و خیام شاعر دنیا و مال همه
جهان اند، ویکتور هوگو، شیلر و ولتر، همه وقت از آن همه ملل بوده و خواهند
بود. ایران، فرانسه، آلمان، نمیتوانند آنها را به خود اختصاص دهند، چنان
که انگلیس نمیتواند شکسپیر را مختص به خود بداند و عرب هم ابوالعلاء معرّی را باید شاعر و فیلسوف روی زمین بشناسد».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر