سه‌شنبه، دی ۰۹، ۱۳۹۳

تمساح آخوندي, دايه مهربان تر از مادر!


    iran1 179ef
ولي فقيه طلسم شكسته و گير كرده در تلة اتمي، وقتي علاوه بر تمام بدبختي هايش, طناب حقوق بشر هم به دور گردنش مي پيچد و در مقابله با تنها هماوردش، جنايت نكرده ندارد, از تير و تبر، زير گرفتن با هاموي، گروگانگيري، قتل عام و تير خلاص زدن با دستهاي بسته تا شليك موشك به ليبرتي نتيجه نمي گيرد،

مستأصل و درمانده, باز به ترفندهاي بارها آزمايش شده و نتيجه ناگرفته روي آورده است.
تجربه اي كه بعد از دوسال خط و نشان كشيدن، عربده كشي هاي «مي كشم», «خاك اشرف را به توبره مي كشم» و... اراذل و اوباشي كه ميمون وار گرداگرد اشرف جست و خيز مي كردند و به دروغ نام خانواده برخود نهاده بودند, طي دو سال شكنجة مستمر رواني مجاهدين در اشرف، نشان داد كه نه تنها دردي از دردهاي بي درمان دژخيمان حاكم برايران دوا نكرده است، بلكه دخيل بستن به كوبلر و از مابهتران هم جز بر رسوايي باز هم بيشتر حكومت آخوندي و حاميان بين المللي اش نيفزود.
اين دست و پازدن ها آدم را به ياد جلاد و شكنجه گري مي اندازد كه بعد از به كارگيري تمام حربه هايش وقتي سرش به سنگ مي خورد, حقير و درمانده به نصيحت و دلسوزي كسي مي پردازد كه در اوج اقتدار به او نيشخند حقارت مي زند.
آخوندها اگرچه به خوبي مي دانند آزموده را دوباره آزمودن خطاست و علاوه بر آن, دوراني عوض شده و حكومت دست نشانده اش كه مجري نيات پليدش بود دنبال اين است كه دودستي كلاه خودش را بچسبد تا شايد از طوفان خيزش هاي اجتماعي در عراق بخاطر جناياتش چند صباحي در امان باشد. ولي مستمسك خانواده تنها دستاويزي است كه ناگزير بايد به آن چنگ بزند تا شايد بتواند از ديوار بلندتر از قدش بالا برود.
در همين رابطه شماري از مأموران پيشاني سياهش را از اينجا و آنجا گردآوري كرده و راهي لانه جاسوسي يا همان سفارت رژيم در بغداد كرده است تا سفير رژيم در عراق پاسدار دانايي فر اين اجيرشدگان را براي اين كارزار شيطاني توجيه كند.
اين در حالي است كه يكي از همين مزدوران (ابراهيم شيطان بنده) كه خود را قيم «خانواده ها»ي مجاهدين جا زده است, مي خواهد به زعم خودش «از تمامي پتانسيل هاي موجود» در اين رابطه استفاده كند. ولي پيشاپيش نتيجه را از قول سركردة نيروي تروريستي قدس دانايي فر مي گويد: «او تلاش نمود قدري شرايط موجود را براي من شرح دهد که ظاهرا مسائل و قضايا پيچيده تر از آنست که تصور ميشود و کار دشوارتر از آنست که نشان ميدهد.» بعدهم در منتهاي استيصال و درماندگي مي گويد: «در هر صورت عواملي سياسي وجود دارند که مانع از برآورده شدن اين خواست بسيار ساده خانواده ها ميشود.» ولي هيچكدام به «شرايط», «مشكلات» و «قضاياي پيچيده» كه مي گويند حتي اشاره يي هم نمي كنند.
آخوندها از آنجا كه متخصص صنعت تقلب و دروغ و تزوير و جعل هستند در اين زمينه هم از يكطرف خانواده هاي حقيقي مجاهدين را در زندانها در معرض اعدام و انواع شكنجه ها و حبسهاي طولاني قرار داده اند و تمام داراييهاي آنان را با حكم اينكه آنها اصلا هويت حقوقي ندارند, بالا مي كشند و انواع فشارها و تضييقات بر سر آنان مي آورند و از طرف ديگر با نعل وارونه زدن در كارگاه نمدمالي خودشان انواع و اقسام خانواده براي مجاهدين مي سازند و مشتي اراذل و اوباش اطلاعاتي را به كنار قرارگاههاي مجاهدين مي آورند تا با عربده هاي مي كُشم و آتش مي زنم و سر مي بُرم و زبان از حلقوم در مي آورم و... عواطف! بي نظير خانوادگي! خودشان را نشان بدهند.
همين جا بد نيست يادآوري كنم روزي كه براي وصل به صفوف پاك مجاهدين خودم را به قرارگاههاي مجاهدين رساندم، مزدوران اطلاعاتي، به محض خبردار شدن از آمدنم، مثل اجل معلق ريخته بودند توي خانه مان و همه اعضاء خانواده را زير فشار بردند كه بگويند من كجا رفته ام؟ آنها از هيچ اذيت و آزار و شكنجه رواني و فيزيكي عليه خانواده ام در زندان فروگذار نكردند. با وارد كردن فشارهاي رواني و عصبي پدر پيرم را تحت فشار گذاشته بودند كه اگر مي خواهي خانواده ات را از اين وضع نجات بدهي بايد با ما همكاري كني و با نامه نگاري يا فرستادن پيك و رفتن پشت درب اشرف و... خلاصه كاري كن كه او برگردد، پدرم باگفتن هيهات, دست رد به سينة آنها زده بود و... در اثر همين فشارهاي مستمر عصبي بعد از مدتي سكته كرده و فوت نمود.
آري خانواده واقعي ما مجاهدين چنين انسانهاي پاك باخته يي هستند كه هرگز و هرگز ننگ آلوده شدن به انجمن نجاست را به خود راه نداده و نمي دهند، اين را از اين بابت گفتم كه مرز خانوادة مجاهدين و مأمور وزارت اطلاعات را به صراحت روشن كرده باشم. من بعنوان يك عضو مقاومت ايران با قاتلان خواهران و برادرانم و آخوندهاي جاني حاكم بر ايران مرزي به وسعت دريايي از خون 120هزار شهيد دارم كه فقط به جرم آزاديخواهي توسط آخونها يا به چوبه هاي داربوسه زدند و يا تيرباران شده اند.
به همين دليل ما مجاهدين عزم كرده ايم هزار برابر اشرف درسهاي فراموش ناپذير به هرتفاله ارتجاع كه به اسم خانواده مجاهدين عرض اندام كند, بدهيم. كساني كه جلادان ارتجاع را با سلام و صلوات نام مي برند يا براي درآوردن زبان ازحلقوم مجاهدين ساعتها به عربده كشي مي پردازند, نه تنها خانواده مجاهدين نيستند بلكه سرنوشت خود را با دشمن پليد مردم ايران گره زده اند.
خانواده واقعي مجاهدين علي صارمي، جعفر كاظمي و محمد علي حاج آقايي و بيشمار ديگر از جان بر كفاني هستند كه سرتسليم در مقابل خليفه ارتجاع خم نكردند و برچوبه هاي دار بوسه زدند يا زيرشكنجه در زندانهاي رژيم چنگ درچنگ هيولاي ارتجاع شده و براي ياري رساندن و حمايت از عزيزانشان در ليبرتي هيچ فرصتي را جهت افشاي توطئه و رذالت هاي اطلاعات بدنام آخوندي در اين بازي پلشت از دست نمي دهند.
خانواده حقيقي ما ايرانيان آزاده يي هستند كه با اعتراضات وتظاهرات مستمر در داخل و خارج كشور با فعاليتهاي بي دريغ خود به حمايت از ما قيام كرده اند.
آنچه كه به ما مجاهدين و رزمندگان ارتش آزادي در ليبرتي بر مي گردد ما به جز سرنگوني رژيم پليد آخوندي در تماميتش به چيز ديگري نمي انديشيم و براي دادن درس هاي فراموشي ناپذير به مزدوران و آخوندهاي خونريز براي اين كارزار هزاران بارآماده تر از قبل بيا بيا مي گوييم.
علي شادباش ـ رزمگاه ليبرتي
دي ماه 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر