تاريخ: PM 3:51:29 1393/9/23


خودکشی یک کارگر دراهواز

خودکشی یک کارگر دراهواز


اول صبح بود. ماشینها به سرعت از زیر پل عابر پیاده رد می‌شدند.

آقای غیرعادی توی تاکسی ازجا پرید داد کشید نگاه کنین! نگاه کنین! اون بالای پل!… یه نفر می‌خواد خودکشی کنه... . ؟!

راننده گفت: آخ... . راست می‌گی! رفته آن بالا چه کار کنه؟

نفر کنار دستی آقای غیرعادی گفت: کاش می‌شد براش کاری کرد.

نفر دست راستی هم گوشی همراهش را در آورد به راننده گفت: یواش‌تر برو… ! بعد شروع به فیلم گرفتن کرد.

آقای غیرعادی داد کشید: افتاد! افتاد! خودشو پرت کرد پایین!… توقف کن بریم کمکش کنیم!

راننده که از زیرپل رد شده بود گفت: دیگه گذشت داداش… اتوبانه نمی‌شه توقف کرد.

آقای غیرعادی داد زد: بکش کنار؟! شاید هنوز زنده باشه! شاید بتونیم کمکش کنیم...

نفر کناردستی آقای غیرعادی با تعجب گفت: کمکش کنیم؟! چه جوری؟ … مگه از دست ما هم کمکی برمی‌آد؟!

آقایی که در صندلی جلو نشسته بود زیر لب گفت: از زندگیش ناامید شده بود…

بعد رو به راننده کرد گفت: برو داداش، مسیرت رو برو، داره دیرم میشه.

آقای غیرعادی پرسید: شما دیگه چرا خودکشی کردید؟
مردی که جلونشسته بود برگشت و با تعجب به آقای غیرعادی گفت: با من بودید؟!

آقای غیرعادی گفت: بله! شما هم مثل این‌که خودکشی کردی!

راننده هم از آینه نگاهی به آقای غیرعادی کرد و خندید و گفت: اگه خودکشی کرده بود که این‌جا ننشسته بود؟!

مرد صندلی جلو به راننده گفت: به‌نظرم طرف خودکشی ندیده! قاطی کرده!

آقای غیرعادی گفت: شما خودتان خودکشی ندیدید! من خیلی دیدم. الآن هم دارم می‌بینم. خود شما…

مرد جلویی گفت: من؟ من کی خودکشی کردم که شمادیدی… ؟!
آقای غیرعادی گفت: نمی‌دونم کی، ولی شما حتماً خودکشی کردید.

راننده گفت: ببین آقا جون! معلومه دفعه اولته که از این صحنه‌ها می‌بینی، قاطی کردی؟ توی این مملکت که خودکشی چیز تازه‌یی نیست!

مسافر کناردستی گفت: آدمی که خودکشی کنه دیگه زنده نیست که حرف هم بزنه!

آقای غیرعادی گفت: چرا! کی گفته مرده حرف نمی‌زنه! ایناهاش. این آقا که میگه برو دیرم شده، حرف هم میزنه

مرد صندلی جلو برگشت و گفت: حرف دهنت رو بفهم!. می‌خوای خدمتت برسم... .

مرد دست راستی گفت: دعوا نکنین آقا. یکی خودکشی کرده، ما هم می‌افتیم به جون هم... . ول کن آقا. بذار زندگیمون رو بکنیم.

آقای غیرعادی گفت: زندگیتونو بکنین!؟ شما هم زنده نیستی! شما هم به نظرم خودکشی کردی! اگر هم خودتان خودتان را نکشته‌اید این آخوندها شما رو کشته‌اند.

راننده از اتوبان خارج شد و کشید کنار و گفت:
ـ آقا لطفاً پیاده شو، تا مشکلی درست نشده، ... ما کار و زندگی داریم... .

آقای غیرعادی گفت: شما کار دارید اما زندگی ندارید. شماها مرده اید!

راننده گفت پیاده شو داداش. یه کاری می‌کنی که بیان ما رو بگیرن.

آقای غیرعادی گفت: نگفتم که شما هم خودکشی کرده‌اید.
بعد در حالی که از ماشین پیاده می‌شد رو به مسافران تاکسی گفت:
خواهش می‌کنم خودکشی نکنین! اگه زنده باشین، قلبتون به درد می‌آد!

مسافران با تعجب به آقای غیرعادی نگاه می‌کردند که بلند با خودش حرف می‌زند و توی پیاده رو به عابران می‌گوید:
ـ خودکشی نکنید! خواهش می‌کنم. خودکشی نکنید! یکی دیگه‌س که باید بکشنیش. اونایی که این بلا رو به‌سر مملکت ما آوردن بکشین، خودتونو نکشین. خواهش می‌کنم... .. تمنا می‌کنم... ...

تاکسی با سرعت دور می‌شد و مسافران به آقای غیرعادی که توی جمعیت گم می‌شد نگاه می‌کردند.