پنجشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۳

به یاد نیما

نیما

تاريخ: AM 8:07:12 1393/10/18




نیما در سال 1276 هجری خورشیدی به دنیا آمد. خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت؛ ولی دلخوشی چندانی از او نداشت، چون او را شکنجه می‌کرد و در کوچه باغ ها به قصد تنیبه دنبال او می‌گذاشت. پس از آن به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه نسبتاً گوشه‌گیر بود و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می‌کردند. پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا، که در او استعدادهایی می‌دید، شروع به سرودن کرد. در همان زمان با زبان فرانسه نیز آشنایی پیدا کرد. درخت قریحه و ذوق او در سال 1300 با چاپ منظومه‌ی «قصه‌ی رنگ پریده» به بار نشست. این منظومه در روزنامه میرزاده عشقی به چاپ رسید و مخالفت بسیاری از شاعران کهنه‌سرا را برانگیخت. شاعرانی چون مهدی حمیدی، ملک الشعرای بهار و... به مخالفت و دشمنی با او پرداختند و حتی او را مسخره می‌کردند. نیما با این همه عقب نمی‌نشست و اگر‌چه در آن زمان امیدی به پیروزی او نمی‌رفت، سبک خاص خود را حفظ کرد. بی‌تردید کسی آن زمان نمی‌دانست که سراینده «قصه پریده رنگ»، شعر پارسی را دگرگون خواهد کرد و به گفته بسیاری از منتقدان در شمار بزرگترین شاعران جهان درخواهد آمد. تحول ایجاد شده در شعر پارسی توسط نیما اول در فرم بود که مصرعها را کوتاه و بلند می‌کرد و تساوی آنها را زیر پا می‌گذاشت و دوم در محتوا که در اشعار او کلمات، روحی جدید و اجتماعی- شاعرانه پیدا می‌کردند. یعنی نه هم‌چون اشعار دوران مشروطه شعارگونه و سیاسی بودند و نه به سبک شاعران منزوی از جامعه و دردهای آن، در هپروت سیر می‌کرد. او در کوچه و خیابان و در کنار مردمش شعر می‌گفت. در روستا کلماتش را پیدا می‌کرد، در آغل و مرزعه چشم می‌انداخت و با رنج دهاتیها همدرد می‌شد و می‌سرود.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه عالی صنعتی تهران مشغول شد. او همچنین با روزنامه‌هایی چون مجله موسیقی و مجله کویر نیز همکاری داشت. نیما البته از سرودن شعر دست بر نمی‌داشت چرا که او خود شعر بود و توقف برایش کاری ناممکن بود. از جمله آثار زیبای او می‌توان از مجموعه‌ی زیبای «ماخ اولا» نام بردکه تک‌تک اشعار آن برای همیشه در تاریخ ادبیات این سرزمین ثبت شده است. همچنین اشعاری مثل افسانه، آی آدمها، ناقوس و مرغ آمین از آثار بیاد ماندنی او هستند. نیما سرانجام در 16 دی 1328 درا ثر ذات الریه چشم از جهان فروبست ودنیای شعر را در سوگ فراق خود باقی گذاشت: با یکی از اشعار زیبایش یاد او را گرامی می‌داریم:
سیولیشه (در زبان محلی: سوسک سیاه)
تی تیک تی تیک
در این کران ساحل و به نیمه شب
نک می‌زند ”سیولیشه“
روی شیشه.

به او هزار بار
ز روی پند گفته‌ام
که در اتاق من ترا
نه جا برای خوابگاست
من این اتاق را به دست
هزار بار رفته‌ام.
چراغ سوخته
هزار بر لبم
سخن به مهر دوخته.

ولیک بر مراد خود
به من نه اعتناش او
فتاده است در تلاش او
به فکر روشنی کز آن
فریب دیده است و باز
فریب می‌خورد همین زمان.

به تنگنای نیمه شب
که خفته روزگار پیر
چنان جهان که در تعب
کوبد سر
کوبد پا.

تی تیک تی تیک
سوسک سیا
سیولیشه
نک می‌زند
روی شیشه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر