۴ بهمن ۱۳۹۳
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
فرصت شمر طریقه ی رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
ما را ز منع عشق مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
او را با چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه ی آن ماهپاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
نگرفت در تو گریه ی حافظ به هیچ روی
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
————————————————-
عکس مربوط به سومین صبحی که ریحان کاشتم در دل زمین . هرچه نشانه میگذاشتیم برای این گور ، کنده میشد . غافل ازین که نشان در دل من حک شده . اکنون با چشم بسته هم پیدا میکنم این تکه از زمین را . صبح امروز هم ، پیش از پگاه ، در دل تاریکی بر سرمای استخوان سوزی که برای سومین بار گلهای باغچه را نابود کرده ، فائق آمدم و در سکوت صبحگاه برایش آواز خواندم . خواهرم قران خواند و من به صدای ریحان گوش کردم .
صبح امروز نودمین روز رفتنش بود . عشق راهش را کشید و رفت اما شعله ی آن همچنان شراره میکشد و با لهیبش قلبم را میسوزاند . راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست .
نود روز از پیمانم با ریحان گذشت : هرگز با کسی که در کشتنت شراکت کرد ، با قلم ، قدم ، اشاره و ایما ، با دست و پا یا هر بهانه کوچک دیگر ، دست دوستی نخواهم داد . هرگز فراموش نخواهم کرد بیستم اسفند 92 تا سوم آبان 93 را . چنانکه سالهای قبل تر را . غوغای قلبم در یکشنبه ای که تو را به خاک سپردم تا ابد زنده است و مشمول مرور زمان نمیشود . جایی میایستم که تو هستی . حتی اگر تنها باشم و همه ی اهل زمین شماتتم کنند . محک و معیارم برای هر چیز ، حقخواهی توست . عدالتی که از تو دریغ شد . از هیچ زخم و زهری باک ندارم ، که هر چیزی مرا به تو میرساند . محو شده و محکوم عشق توام با خواست خودم . بی نام و بی نان سرخواهم کرد ولی بی تو ، نه . دوست دوست توام . دشمنت را هیچ راهی در صفم نیست . هیچ راهی . نود روز به تو نزدیکتر شدم . عصر پنجشنبه ها و صبح جمعه ها ، ساعت خوش دیدار با دل زمین . روزهای دیگر هفته ، ساعت های پروردن عشق در زمین دل . میبینی ؟ هر روز هفته به تو اختصاص دارد . اوه . چه میگویم ؟ گفتن نمیخواهد . تو خود شاهد هر لحظه ام هستی .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر