4 اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۴ آوریل ۲۰۱۵
سایت
آناج : یک خانواده تبریزی که سه فرزند ناتوان ذهنی دارند با وجود بیکاری
چهارمین فرزندشان با مدرک لیسانس، از کارافتادگی پدر خانواده و بی توجهی
نهادهای مسئول، نزدیک به چهار دهه است که به رغم فقر و تنگدستی از آنها
نگهداری می کنند و "حوزیه مداح" مادر این خانواده می گوید: "تا زندهام
اجازه جدایی سه فرزند معلولم را نمیدهم و تا جان دارم پرستاری شان را می
کنم."
هم مادرم، هم پرستار
حوزیه
مداح مادر این خانواده درباره وضعیت فرزندانش می گوید: "صفیه 38 ساله است و
معلولیت ذهنی شدیدی دارد، به زور میتواند حرف بزند و به سختی میتوان
حرفهای وی را فهمید، محمدرضا هم 37 ساله است و در زمان کودکی از پلهها
افتاد و شاید دلیل معلولیت ذهنیاش همین باشد، حمید 28 ساله است آن زمان
دکترها گفتند مریض به دنیا میآید، پس بهتر است سقطش کنید اما پدرش این
اجازه را نداد، خیلی جا ها رفتم تا بلکه با دارو و درمان حمید سالم به دنیا
آید ولی تقدیر چنین نبود، حمید مشکل اعصاب و روان دارد و گاهی تشنج
میکند."
مادر این خانواده "با بیان اینکه من هم مادرم هم
پرستار"، می گوید: "محمدرضا به دلیل زخم دیابت 10 سال است که زیر پایش
خونریزی میکند و روزی دوبار آن را پانسمان میکنم، علاوه بر آن باید
انسولین هم به وی تزریق کنم، چشم چپش به علت دیابت شدید از کار افتاده
است."
حوزیه مداح با اشاره به اینکه "امرار معاش در شرایط
فعلی خیلی دشوار است"، می گوید: فقط فرزند چهارمم "علیرضا سالم است و
توانایی کار کردن دارد، او هم مدرک لیسانس گرفته و خانهنشین شده است،
هرکجا هم میرود کار پیدا نمیشود. تمام دلخوشیام سالم بودن علیرضا بود که
میتوانست کمک خرجمان باشد که آن هم اینگونه شد."
مادر خانواده:تا جان دارم پرستاریشان را میکنم
این
مادر با بیان اینکه "در طول این سالها برای نگهداری از فرزندانم متحمل
زجرهای بسیاری شدم"، می گوید: "هیچکدام از فرزندان معلول من آموزش پذیر
نیستند، محمدرضا را فرستادم بهزیستی برای آموزش تحصیلی و تا سوم ابتدایی
خواند ولی بعدا نتوانست ادامه دهد. دخترم صفیه زمانی که دنیا آمد دیر حرکت
میکرد، دیر حرف میزد، دکتر زیاد بردم و گفتند نگران نباش مشکلی ندارد اما
وقتی بزرگ شد فهمیدم دارای معلولیت ذهنی است"، ضمن آنها "توانایی استحمام و
انجام کارهای شخصی را ندارند و من هر روز در کنار آنان هستم."
حوزیه
مداح با اشاره به اینکه "وقتی بچهها یکی پس از دیگری معلول به دنیا آمدند
از اطرافیان گفتند تحویل بهزیستی دهید ولی قبول نکردم"، می گوید: "حتی یک
روز که رفته بودم بهزیستی خانمی به من گفت شما 20 سال از آنان نگهداری و
تمام تلاش خود را کردید، تحویل بهزیستی دهید و راحت شوید؛ ولی من طاقت
جدایی از فرزندانم را نداشتم، درست است معلول هستند ولی من مادرم و این را
کسی درک میکند که مادر باشد. چگونه میتوانستم از فرزندانم جدا شوم. 38
سال نگهداری کردم و تا زمانی که جان دارم پرستاریشان را میکنم، بعد از
مرگم قطعا کسی نخواهد بود که از آنان نگهداری کند، آن زمان بهزیستی از آنها
پرستاری میکند."
دلیل معلولیت فرزندان؛ ازدواج فامیلی
احمد
سامانینژاد، پدر این خانواده با اشاره به مشکلات متعدد خانواده اش گفته
اشت: "دلیل معلولیت فرزندانم ازدواج فامیلی است، زمانی که با دختر عمهام
ازدواج میکردم نمیدانستم نتیجه به اینجا ختم خواهد شد" اما پس از آن
"گفتم تا زمانی که زندهام از آنها نگهداری خواهم کرد."
پدر
این خانواده با اشاره به شرایط وخیم فرزندانش می گوید: "محمدرضا پسر بزرگ چند ماه
پیش موقع برگشت به خانه تصادف کرد و پایش شکست ولی چون توانایی ذهنی لازم
را نداشت، نتوانست دردش را بگوید و مستقیم آمد خانه؛ اطرافیان هم کار خاصی
نکردند، اکنون محمدرضا پایش شکسته و هر روز درد میکشد اما چیزی نمیگوید،
برای درمانش 20 میلیون تومان پول لازم است و من آن را ندارم."
پدر خانواده؛در نهادهای مختلف کسی به درخواستم نوجهی نکرد
احمد
سامانینژاد که خودش از پنج سال پیش به دلیل بیماری قلبی و عارضه مغزی
خانهنشین شده و نمیتواند کار کند، می گوید: "قبلا فرشباف بودم و شرایط
زندگیام بهتر از این بود اما در حال حاضر منبع درآمد خاصی ندارم و پول
یارانه و کمک هزینه بهزیستی صرف هزینههای درمانی فرزندانم میشود."
وی
با اشاره به اینکه "به مراجع و نهادهای مختلفی برای حمایت مراجعه کرده
است"، می گوید: "از مسئولان انتظار دارم ولی به درخواست هایم تا به امروز
بیتوجهی شده است، هیچکس نیست که درد من را بشنود. 38 سال است که زجر
میکشم ولی به روی خود نیاورده و تحمل کردهام."
احمد
سامانینژاد می گوید: "من یک پدرم و آرزو داشتم عروسی دختر و ازدواج
پسرانم را ببینم، وقتی به دیوار نگاه کردنشان را مشاهده میکنم دلم
میسوزد. هیچ چیز نمیخواهم، به مرگم راضیام."
تنها فرزند سالم این خانواده: با مدرک لیسانس بیکارم، حاضر رفتگر شهرداری باشم تا به خانواده ام کمک کنم
علیرضا
سامانینژاد چهارمین فرزند و پسر کوچک این خانواده نیز که دارای مدرک
لیسانس است تاکنون شغلی پیدا نکرده و بیکار است. او می گوید:"پدرم مریض
است، برادر و خواهرم معلول و مادرم خانهدار که از افراد حاضر در خانواده
پرستاری میکند، پدرم بیمه نیست و منبع درآمد خاصی هم نداریم. فقط من
میتوانستم کار کنم ولی کار پیدا نمیشود.مدرک لیسانس دارم ولی حاضرم در
شهرداری رفتگری کنم تا بتوانم از خانوادهام حمایت مالی کنم."
چون پول نداریم وسایل پانسمان را میشوییم تا چندبار استفاده میکنیم
علیرضا
سامانی نژاد که به مادر و پدرش در نگهداری سه خواهر و برادرش کمک می کند،
با بیان اینکه "هر روز دوبار پای محمدرضا را پانسمان میکنیم"، می
گوید:"چون پول نداریم وسایل پانسمان را میشوییم و چندبار دیگر استفاده
میکنیم."
او می گوید: "برخی داروهای مورد
نیاز را بهزیستی تامین میکند اما همه آنها را نمیتواند در اختیار ما
قرار دهد، اگر کار داشتم حرفی نبود ولی کسی نیست آن ها را تامین کند. بعد
از چند سال مسکن مهر به خاطر داشتن سه معلول به ما تعلق گرفت، طبق گفته
بهزیستی برای هر فرد معلول 4 میلیون تومان پرداخت میشود ولی ما تاکنون
توانستیم 8 میلیون از بهزیستی اخذ کنیم و دو میلیون تومان هم خودمان پرداخت
کردیم، اکنون متولی مسکن مهر از ما 3 میلیون میخواهد و نداریم."
علیرضا
سامانی نژاد با اشاره به اینکه "زمانی بهزیستی با بیمه تکمیلی طرف قرارداد
بود و تمام هزینههای درمانی معلولان را میداد"، می گوید: "از چند سال
پیش گفتند خودتان پرداخت کنید و بعدا فاکتور را در اختیار ما قرار دهید تا
هزینههای شما را متقبل شویم ولی اکنون دو سال است که ما نمیتوانیم از
بهزیستی مبلغ هزینهکرد خود را دریافت کنیم."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر