عکس ازآرشیو
26.4.2016
متن نامه کارگرشهرداری دهدشت به شهردار:
آقای شهردار
سلام من یکی از پرسنل شهرداری دهدشت میخوام کمی با شما درد و دل کنم. آقای شهردار می دانید که ما تمام خرج زندگیمان حقوقمان هست. تاخیر در پرداخت حقوق باعث شده تا اقساط واممان معوق شود.بدهکار در بازار شویم.حتی هیچ بانک و موسسه ای حاضر به پرداخت وام به من نمیباشد.
جناب شهردار مگر گناه ما چیست که باید تاوان این بی مدیریتی را بدهیم.شما هم خودت و هم همسرت شاغل هستید و نیازی به حقوق شهرداری ندارید و هیچوقت زن و بچه ات با شکم گرسنه نخوابیده اند. کرایه خانه نمیدهی،کرایه تاکسی نمیدهی و در خانه ی خودت کنار زن و فرزندت راحت میخوابی. اما آقای شهردار من کارگرم و محتاج نان شب. نمیتوانم شکم گرسنه ی زن و فرزندم را ببینم.
میدانی چند وقت است رنگ گوشت را ندیده ام. غذای ما شده گوجه های خراب مغازه ها که میخواهند به حیوانات بدهند با التماس از آنها میگیرمشان برای شام و نهار خانواده ام.
جناب شهردار نه حقوق میدهی و نه اضافه کار و نه عیدی سال ۹۴ را. نامه ی بانک برایم آمده که ضامنهایم را به دادگاه احضار کنند آنهم به دلیل عدم پرداخت حقوق.
جناب شهردار مگر میشود منِ پدر خانواده بیخیال باشم و ببینم فرزندانم حسرت به دل باشند. میدانی آخرین باری که برای فرزندم لباس خریدم کی بود؟ جهیزیه دخترم را نتوانستم مهیا کنم و بخاطر فقر و نداری لگد به بخت دخترم زده شد.
شش ماه هست که خانوادهام آرزوی دیدن تلویزیون را دارند و نمیتوانم حتی تلویزیونم را تعمیر کنم. یخچالم یک فیبر است که با یخهای همسایه پرش کردهام. نان بچههایم ماندهی نان همسایهها است و لباسشان دیوار مهربانی.
جناب شهردار درد بدیست که یک پدر شرمندهی فرزندانش باشد تجربه نکردی که بتوانی دردم را درک کنی. اما شما حواست به ما نیست. تمام دغدغهات تثبیت خود در پستت میباشد و شب و روزت شده رایزنی برای ماندن.
بجای این همه رایزنی به فکر زن و بچههای ما باش. خداوند ناظر است و منی که شرمندهی زن و فرزندم هستم را میبیند و شما باید جوابگو باشی. جناب شهردار مگر کار شهردار چیست یعنی نمیتواند یک حقوق را پرداخت کند؟ نمیتواند لااقل مبلغی به عنوان مساعده به ما بدهد که حداقل اینگونه شرمندهی خانواده نباشیم.
جناب شهردار اشکهای شبانهی من را فقط خدا میبیند چون اگر خانوادهام ببینند کمرشان میشکند.
وقتی ستون خانواده بشکند خانواده از هم میپاشد. جناب شهردار تحمل اینهمه فشار و درد و شرمندگی را نداریم. کوه هم باشیم کمر خم میکنیم. جناب شهردار وقتی از دری فقر وارد شد از در دیگر ایمان خارج میشود و یادت باشد فقر باعث همهی بدبختی های یک خانواده است. اگر ماندهی غذاهای همسایههای من نبود و اگر دیوار مهربانی این مردم مهربان نبود چه بلایی بر سر خانواده ام میآمد.
آیا باید گدایی کنم یا دزدی؟ یا به سمت پول نزول روی بیاورم؟ چرا باید ایمانم را بدهم آنهم بخاطر عدم مدیریت شما؟ جناب شهردار حداقل کار یک شهردار پرداخت حقوق و مطالبات پرسنل است که شما در پرداخت همین حداقل هم ناتوان هستید.
پس بخاطر دل خانوادهای گرسنهی ما یا حداقل وظیفهی خود را انجام بده یا بگذار دیگری بیاید و بیشتر از این ما شرمندهی خانواده نشویم که هم خدا راضیست و هم بندهی خدا.
در پایان جناب شهردار من شرمندهی خانوادهام بشوم شما شرمندهی خداوند میشوی که یک خانواده را به سمت نابودی سوق میدهی. پس حواست باشد که گونهای قدم برندار که بدهکار شکم گرسنه و پای برهنهی ماها باشی.
منبع:عصردنا-6اردیبهشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر