جمعه، آذر ۲۱، ۱۳۹۳

زندگی سگی در ایران، از روایت صادق هدایت تا امروز

زندگی سگی در ایران، از روایت صادق هدایت تا امروز
1 سگ در نزد ایرانیان پیش از اسلام، در هر دو جهان، یار و نگهبان انسان در برابر اهریمن بوده است. علمای شیعه اما سگ را نجس می‌دانند. زندگی سگی در ایران همراه با روایت داستان سگ ولگرد صادق هدایت.
(سگ ولگرد، صادق هدایت، سال ۱۳۲۱):

نه تنها یک تشابه بین چشم‌های او و انسان وجود داشت، بلکه یک‌نوع تساوی دیده می‌شد. دو چشم مشی پر از درد و زجر و انتظار که فقط در پوزه یک سگ سرگردان ممکن است دیده شود.
و زمانی‌که همه از آزار باو خسته می‌شدند، بچه شیربرنج فروش لذت مخصوصی از شکنجه او می‌‌برد. در مقابل هر ناله‌ای که می‌کشید، یک پاره سنگ به کمرش می‌خورد و صدای قهقه بچه پشت ناله سگ بلند می‌شد و می‌گفت:«بد مسب صاحاب!»
همه محض رضای خدا او را می‌زدند و بنظرشان خیلی طبیعی بود سگ نجسی را که مذهب نفرین کرده و هفت‌تا جان دارد برای ثواب بچزانند.
از وقتی که در این جهنم دره افتاده بود، دو زمستان می‌گذشت که یک شکم سیر غذا نخورده بود، یک خواب راحت نکرده بود، شهوتش و احساساتش خفه شده بود، یکنفر پیدا نشده بود که دست نوازشی روی سر او بکشد.
از زندگی گذشته فقط یک مشت حالات مبهم و محو و بعضی‌ بوها برایش باقی مانده بود و هر وقت به او خیلی سخت می‌گذشت، درین بهشت گمشده خود یکنوع تسلیت و راه فرار پیدا می‌کرد و بی‌اختیار خاطرات آن زمان جلوش مجسم می‌شد.
چشم‌های او این نوازش را گدائی می‌کردند و حاضر بود جان خوش را بدهد، در صورتیکه یک نفر به او اظهار محبت بکند و یا دست روی سرش بکشد.
او احتیاج داشت که مهربانی خودش را به کسی ابراز کند، برایش فداکاری بنماید، حس پرستش و وفاداری خود را به کسی نشان بدهد، اما به نظر می‌آمد هیچکس احتیاجی به ابراز احساسات او نداشت، هیچ کس از او حمایت نمی‌کرد و تو هر چشمی نگاه می‌کرد بجز کینه و شرارت چیز دیگری نمی‌خواند.
آن مرد تکه‌های نان را به ماست آلوده می‌کرد و جلو او می‌انداخت. پات اول به تعجیل، بعد آهسته‌تر، آن نان‌ها را می‌خورد و چشم‌های میشی خوش حالت ‌و پر از عجز خودش را از روی تشکر به صورت آن مرد دوخته بود و دمش را می‌جنباند. آیا در بیداری بود و یا خواب می‌دید.
دلش ضعف می‌ر‌فت و یکمرتبه حس کرد که اعضایش از اراده او خارج شده و قادر به کمترین حرکت نیست. نمام کوشش او بیهوده بود. اصلا نمی‌دانست چرا دویده، نمی‌دانست به کجا می‌رود، نه راه پس داشت و نه راه پیش.
در میان تشنج و پیچ و تاب، دست‌ها و پاهایش کم‌کم بی حس می‌شد. عرق سردی تمام تنش را فرا گرفت، یک نوع خنکی ملایم و مکیفی بود…
***************
در سال‌های گذشته خبرگزاری‌ها نوشته‌اند که سگ‌های ولگرد و بی‌سرپرست به طرز بیرحمانه‌ای توسط برخی شرکت‌های طرف قرارداد با شهرداری کشتار می‌شوند.
نزدیک غروب سه کلاغ گرسنه بالای سر پات پرواز می‌کردند، چون بوی پات را از دور شنیده بودند. یکی از آنها با احتیاط آمد نزدیک او نشست، به دقت نگاه کرد، همین که مطمئن شد پات هنوز کاملا نمرده است، دوباره پرید. این سه کلاغ برای درآوردن دو چشم میشی پات آمده بودند.
منبع: دویچه وله

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر