آخرین روز اولین ماه بهار ۹۵، آخرین روز عمر پناهجوی ۱۵ ساله‌ای بود که هر چند توانسته بود از آب‌های مدیترانه جان به در برد و سالم به اروپای غربی برسد، اما از پس سختی‌های پناهجویی برنیامد و خود را حلق‌آویز کرد.

حسین ابراهیمی، همراه پدرش با موج پناهجویی وارد آلمان شد.

پدرش می‌گوید مسئولان با درخواست بازگرداندن او به ایران هم موافقت نکرده‌اند.


حسین ابراهیمی
حسین ابراهیمی


آن‌ها از چهار ماه پیش همراه ۷۰ نفر دیگر در یک سالن بسکتبال زندگی می‌کردند. حسین که تحمل وضعیت کمپ را نداشته، چند بار هم گفته بوده که اگر آن‌ها را از آنجا منتقل نکنند، خودش را می‌کشد. حسین و پدرش در شهر ارلانگن در ایالت بایرن آلمان بودند. شهری که قبلا چند پناهجوی ایرانی به خواست خودشان از آنجا به ایران بازگشتند.

وضعیت کودکانی که گم نشده‌اند

آمار دقیقی از تعداد پناهجویانی که در سال ۲۰۱۵ وارد آلمان شده‌اند در دست نیست اما وزارت کشور می‌گوید از میان پناهجویان پنج‌ هزار و ۸۳۵ کودک پناهجوی زیر ۱۴ سال ناپدید شده‌اند.
در سال ۲۰۱۵، بیش از ۲۵هزار کودک پناهجوی تنها و بدون سرپرست وارد اروپا شده‌اند.
پریسا کاکایی، کارشناس حقوق کودک ساکن آلمان، به رادیو زمانه می‌گوید: «دلیل چنین فاجعه‌ای، در عنوان آن نهفته است: کودکِ پناهجویِ بدون‌همراه. سه فاکتوری که کودک را هدف آسانِ سوءاستفاده، بهره‌کشی جنسی و غیرجنسی، خشونت، اخاذی و … می‌کند.»
کودکان، به‌صرف کودک بودن، یکی از آسیب‌پذیرترین گروه‌های اجتماعی هستند.
پناهجویان در کشورهای مقصد، دست‌کم تا وقتی درخواست‌شان پذیرفته نشده، از نظر حقوقی در جایگاه شهروند درجه دو هستند. مدارک شناسایی‌شان متفاوت است و از بسیاری حقوق شهروندی مانند تحصیل، کار، سفر به خارج از کشور و … محروم هستند.
کودکی که خانواده و همراهی ندارد، از هر نوع حمایتی جز حمایت احتمالی دولت محروم است و خودبه‌خود آسیب‌پذیرتر می‌شود.
کاکایی علاوه‌ بر این‌ها معتقد است بستری که کودکان پناهجو از آن آمده‌اند، خودبه‌خود آن‌ها را آسیب‌پذیرتر می‌کند: «آن‌ها از بستری می‌آیند که احتمالا آسیب‌رسان بوده است که به پناهجویی سوق‌شان داده است. این بچه‌ها یا به دنبال امنیت جانی هستند، یا امنیت مالی و آینده بهتر. یا به‌خاطر فقر آمده‌اند یا به‌خاطر جنگ یا به‌خاطر آسیب‌های خانوادگی و اجتماعی.»
از طرف دیگر، در اروپا هم آد‌م‌ها و باندهای تبهکاری‌ وجود دارند که برای‌شان اهمیتی ندارد از چه راهی پول درمی‌آورند. کسانی که از کودکان بهره‌کشی جنسی و غیرجنسی می‌کنند، کودکان را به روسپی‌گری وامی‌دارند، به خرید و فروش موادمخدر مجبورشان می‌کنند، از اعضای بدن‌شان استفاده می‌کنند، به گدایی یا کارگری ارزان وادارشان می‌کنند و …
کودکان پناهجوی بی‌سرپرست همیشه در معرض خطر این افراد و در برابر آن‌ها بی‌دفاع و آسیب‌پذیرند.

کودکان پناهجو چه کسانی هستند؟

پناهجویان زیر سن قانونی بیشتر اهل سوریه، افغانستان، اریتره، سومالی، مراکش و الجزایرند.
کاکایی، که به عنوان آموزشگر اجتماعی کودکان پناهجوی بدون همراه در برلین فعالیت می‌‌کند، می‌گوید: «بخشی از این کودکان خودشان انتخاب کرده‌اند که راهی اروپا شوند، نه به این معنی که حق انتخاب‌های زیادی داشته‌اند، بلکه چاره‌ای جز پناه به کشور دیگر نداشته‌اند. بعضی دیگر هستند که والدین‌شان آن‌ها را فرستاده‌اند به امید این‌که آینده بهتری داشته باشند.»
به گفته او، در میان این کودکان، هستند کسانی که بیشتر از ۱۸سال دارند؛ اما به دلیل این‌که قاچاقچی یا کس دیگری به‌ آن‌ها گفته که اگر خود را زیر ۱۸ سال معرفی کنند، از امکاناتی چون یادگیری زبان، رفتن به مدرسه، امنیت و آرامش بیشتر و عدم امکان اخراج از کشور برخوردار می‌شوند، خود را زیر ۱۸سال جا زده‌اند.
بیشتر این کودکان تحصیلات چندانی ندارند. سن آن‌ها آنقدر نیست که تحصیلات زیادی داشته باشند. برخی نیز به دلیل شرایط اقتصادی در کشور مبدا، از امکان تحصیل محروم بوده‌اند.

پریسا کاکایی
پریسا کاکایی


از میان تعداد زیاد کودکان افغانستانی تنها در آلمان، برخی از خود افغانستان می‌آیند، برخی از پاکستان و عده‌ای از ایران.
پریسا کاکایی: «آن‌چه اغلب این کودکان را آسیب‌پذیرتر می‌کند، سطح پایین تحصیلات‌شان است. کسانی که سواد خواندن‌ و نوشتن ندارند، در یادگیری زبان جدید مشکل پیدا می‌کنند. کودک ۱۵-۱۶ ساله‌ای که چیزی یاد نگرفته و ذهنش آموزش ندیده، تازه می‌خواهد شروع کند به یادگرفتن، سر کلاس نشستن، حفظ کردن و وارد دیسیپلین آموزش شدن. این برای یک نوجوان چالشی است در کنار تمام چالش‌های دیگرش مانند دلتنگی برای خانواده و تنهایی و ….»

زندگی با یک یورو

کودکان پناهجو، علاوه بر روزی یک وعده غذای گرم و یک بسته غذایی و البته صبحانه، روزانه یک یورو پول تو‌جیبی دریافت می‌کنند. همچنین دولت ماهانه ۳۰ یورو به‌عنوان هزینه لباس برای آن‌ها پرداخت می‌کند. این پول البته مستقیم به خود آن‌ها داده نمی‌شود و نهادهای میانجی مانند صلیب سرخ و دیگر ان‌جی‌اوها، آن‌ را از دولت دریافت و به دست کودک پناهجو می‌رسانند.
پریسا کاکایی به رادیو زمانه می‌گوید: «یک یورویی که کودک دریافت می‌کند، تقریبا به‌ هیچ دردی نمی‌خورد. برخی از آن‌ها سیگار می‌کشند. دوست دارند با دوستان‌شان بیرون بروند، ساندویچ بخورند. خیلی‌ها دوست دارند ورزش کنند. زندگی چیزهایی جانبی‌ دارد که هرچند نیاز اساسی نیست، اما مهم است. با هفت یورو در هفته، هیچ‌کدام از این نیازهای جانبی برآورده نمی‌شود.»
این کودکان که بیشترشان از سن بسیار کم کار کرده‌اند، برای رفع نیازهای خود به فکر کار کردن می‌افتند. چه کاری؟ کار سیاه، هر کاری و درباره آن پرس‌وجو می‌کنند: «از ما می‌پرسند ما می‌توانیم برویم جایی کار کنیم؟ زمین تی بکشیم؟ باید برای‌شان توضیح بدهیم که کار سیاه چه معنایی دارد. تصوری از حداقل دستمزد و  معنای کار سیاه ندارند. فقط به این فکر می‌کنند که چه‌طور این هفت یورو را تبدیل کنند به ۱۴ یورو.»
کارفرمایان زیادی هستند که به دنبال کارگر ارزان‌قیمت می‌گردند. کافی است این کودکان از طریق برخی واسطه‌ها به این صاحبان‌ کار دسترسی پیدا کنند تا مورد بهره‌کشی قرار بگیرند.

وضعیت تحصیلی

تمام کودکان زیر ۱۸ سال از همان دوران پناهجویی باید به مدرسه بروند. اما عملا ممکن است کودکی شش ماه در لیست انتظار مدرسه بماند.
کودکان پناهجوی زیر ۱۶ سال به مدارس معمولی می‌روند و کودکان بین ۱۶ تا ۱۸ سال، به نوعی از مدارس فنی‌وحرفه‌ای تا یک شاخه شغلی انتخاب کنند و وارد دوره‌های کارآموزی شوند.
البته قبل از آن، همه کودکان باید دوره آموزش زبان را که به «مدارس خوش‌آمدگویی» موسوم است، بگذرانند.
پریسا کاکایی می‌گوید دلیل بی‌نظمی‌ها این است که تعداد زیادی بچه زیر ۱۸ سال بدون همراه در خاک آلمانند که باید بروند مدرسه و سازماندهی‌شان کار ساده‌ای نیست.

مشکلات ویژه کودکان افغانستانی

کودکان افغانستانی نسبت به کودکان سوری، با مشکلات بیشتری مواجه هستند. کودکان سوری دست‌کم مطمئن هستند که امکان ماندن در اروپا برای‌شان فراهم است، اما کودکان افغانستانی به‌علاوه تمام مشکلات، باید این را هم تحمل کنند که هیچ آینده مشخصی ندارند.
خیلی از آن‌ها نمی‌دانند که آیا می‌توانند بمانند یا نه. آیا می‌توانند اقوام‌شان را بیاورند یا نه.
کودکان افغانستانی ممکن است درخواست‌شان به این سادگی پذیرفته نشود و معلق باقی بمانند، اما بچه‌های سوری همگی پذیرفته می‌شوند و خودشان هم می‌دانند که امکان معلق ماندن یا برگرداندن‌شان وجود ندارد.
آن‌ها می‌بینند و می‌شنوند که در رسانه‌ها در مورد بازگرداندن‌شان بحث می‌شود.
در حالی که رسانه‌ها روی جنگ سوریه تمرکز کرده‌اند و کودکان سوریه به‌حق مورد حمایت قرار گرفته‌اند، در کشوری مانند افغانستان، سال‌هاست که جنگ است و سال‌هاست که مردم تحت سیطره طالبان و القاعده هستند و جنگ‌های داخلی امنیت و آسایش را از آن‌ها گرفته است.
کاکایی می‌گوید: «چون این درد حالت مزمن دارد، برای رسانه‌ها و مردم و سیاست‌مداران عادی شده و آن‌ها نمی‌توانند ببینند که این کودکان از چه بستری می‌آیند. بنابراین امکاناتی که از لحاظ حقوقی در اختیار این‌ها قرار می‌گیرد، کمتر و تبعیض‌آمیز است.»
به گفته او، کودک و نوجوان از درک منطق سیاسی این مسائل عاجز است، فکر می‌کند کودک سوری مورد حمایت است و او نه. این دست تبعیض‌های سیاسی، باعث تنش بین کودکان می‌شود.

کودکانی که حتی امکان بازگشت ندارند

قرار است چیزی که در کشور خودشان از کودکان پناهجو گرفته شده در کشور مقصد به‌شان بازگردد. اما وقتی کودکان وارد کشوری در اروپا می‌شوند، به‌خاطر وضعیت بحرانی دوباره آسیب می‌بینند.
آن‌ها که به امید جبران یک آسیب رو به پناهندگی می‌آروند، به‌خاطر پروسه‌ای که در اروپا طی می‌کنند ممکن است از برخی جهات دوباره آسیب ببینند.
پریسا کاکایی: «یک جاهایی این کودکان احساس تنهایی و رهاشدگی شدید می‌کنند. در کنار همه این‌ها باید گفت خیلی‌هایشان به امید یک سراب آمده‌اند.»
بسیاری از کودکان چه افغانستانی و چه سوری، وقتی شرایط را می‌بینند می‌خواهند برگردند. اما دولت آلمان به‌ آن‌ها اجازه برگشتن نمی‌دهد، تا وقتی که ۱۸ سال‌شان بشود.
کاکایی می‌گوید: «منطق دولت این است که می‌گویی از یک بحران یا آسیب فرار کرده‌ای و به اینجا آمده‌ای. آن بحران و آسیب حل نشده است. من به عنوان سرپرست تو، به عنوان دولتی که تو را به طور موقت تحت پوشش خودم قرار داده‌ام، نمی‌توانم تو را راهی آن بحران کنم.»
به گفته او وضعیت کودکان پناهجو پیچیده است و دولت نمی‌داند چه‌ باید بکند.

رویا تا واقعیت

با توجه به افزایش ناگهانی کودکان پناهجو، دولت آلمان گاهی آدم‌هایی را استخدام می‌کند که -به گفته کاکایی- به لحاظ روانی و سطح دانش، توانایی کار کردن با کودکان را ندارند و این دوباره به کودکان آسیب می‌رساند: «برخی از کودکان پناهجو، درحالی که در ۱۶ سالگی هنوز خواندن‌ و نوشتن بلد نیستند، می‌خواهند در اینجا دکتر و مهندس شوند. اما برخی فهمیده‌اند اینجا هم قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد و فقط می‌توانند سطحی از امنیت و رفاه نسبی داشته باشند. دسته دوم نسبت به آن‌ها که هر روز از رویای‌شان دورتر می‌شوند و برای این‌که امنیت‌شان از بین نرود به آن رویا چسبیده‌اند، راحت‌تر وارد جامعه می‌شوند و نمی‌شود این رویا را ویران کرد چون این بچه‌ها چیزی جز این رویا ندارند که به‌ آن تکیه کنند.»

رادیوزمانه