ارژنگ داودی معلم، شاعر و نویسنده است. این زندانی سیاسی محکوم به اعدام طی نامهای از سالن 12 زندان رجایی شهر کرج، به باراک اوباما رییسجمهور آمریکا نوشته: «اینک اما به این نتیجه رسیدهام که شاید تا چند دهه دیگر، شما در این باره یک استـثنا باشید!؟ زیرا اولین رییس جمهور منـتخبی هستید که بسیار پیشتر از پایان دوره تصدی خود، به بوته فراموشی سپرده شدهاید و نه فقط جهانیان که بسیاری از مردمان ملت بزرگ آمریکا را نیز مایوس کرده و بدین امید که شاید دوباره گشایشی در کار جهان ایجاد گردد، بیصـبرانه منتظر روزهای بعد از دوران شما هستند!؟ بدون تردید نه در تاریخ جهان که حتی در تاریخ کشورتان هم چیزی بیش از یک نام پریده رنگ -با هزار اما و اگر در کنار آن- از شما باقی نخواهد ماند!»
ارژنگ داودی آبانماه ١٣٨٢ بازداشت شد و زیر شدیدترین شکنجهها در سلولهای انفرادی زندان "٣٢٨" سپاه پاسداران، بند دو الف قرار گرفت. وی از سوی شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب، قاضی حسن زارع دهنوی (حداد)، به 15 سال زندان تعزیری، 5 سال محرومیت از حقوق اجتماعی، انفصال دایم از مدیریت مجتمع آموزشی- فرهنگی پرتو حکمت، ٧٤ ضربه شلاق و تبعید به زندانهای جنوب کشور محکوم شد.
اتهامهای اصلی ارژنگ داودی، راهاندازی و تاسیس «جنبش آزادی ايرانيان» و «کنفدراسيون دانشجويان ايرانی» است، هرچند اتهامات ديگری همچون نوشتن «مانيفست ضد نظام جمهوری اسلامی»، توهين به رهبری و بنيانگذار جمهوری اسلامی و مسوولين نظام و روحانيون، توهين به مقدسات، و همکاری با خبرنگار کانادايی «جين کوکان» برای ساخت فيلم مستند «ايران ممنوع» نيز در پرونده ارژنگ داودی وجود داشت.
در فيلم مستند «ايران ممنوع»، سعید مرتضوی دادستان پيشين تهران و رييس سازمان تامین اجتماعی، به قتل زهرا کاظمی خبرنگار ايرانی- کانادايی در سال 1382 متهم شد.
داودی در سالهای اخیر به زندانهای مختلفی تبعيد شده است؛ از زندان اوين به زندانی در اهواز، از آنجا به بندرعباس و سپس به زندان رجایی شهر (گوهردشت) کرج تبعيد شد. آنطور که ارژنگ داودی در يکی از نامههايش مینويسد، در سال 1386 خانهاش با تمام وسايل مهر و موم شد و خودروی شخصیاش توقيف شده است. وی در مدتی که در زندانهای مختلف دوره محکوميت خود را میگذراند، بارها در اعتراض به وضعيت زندان، رفتار زندانبانان و اوضاع سياسی- اجتماعی ايران اعتصاب غذا کرده است.
این معلم زندانی در دوران سالهای زندان، بارها مورد شکنجههای وحشیانه قرار گرفته است و بخشی از بینایی و شنوایی خود را در اثر این شکنجهها از دست داده است.
حکم جدید این زندانی سیاسی ۶۱ ساله به اتهام «عضویت و هواداری و فعالیت موثر در پیشبرد اهداف سازمان مجاهدین خلق در زندان» صدور حکم اعدام را برای وی به دنبال داشت. اکنون این حکم به شعبه ۳۲ دیوان عالی کشور فرستاده شده تا مورد بررسی قرار گیرد.
ارژنگ داودی محکومیت ۱۰ ساله نخست خود را به پایان رسانده، اما پیش از صدور حکم تازه اعدام، با پروندهسازیهای مختلف طی دوران حبس، دوباره به ۲۰ سال و ۸ ماه زندان محکوم شده است.
این زندانی سیاسی هماکنون در سالن ۱۲ زندان رجایی شهر کرج بهسر میبرد.
متن کامل نامهی ارژنگ داودی به باراک اوباما در اختیار «کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی» قرار گرفته است که در پی میآید.
با یاد خــدا
نامه سرگشاده به پرزیدنت اوباما
با کافران چه کارت، گر بت نمیپرستی!؟
با درود به تمـامی جاننثـاران و جاننثـارکردگان راه آزادی بشر؛
با سـلام به تمامی انسانهای آزادیخواه، دموکراتمنش و نیکاندیش جهان؛
و تجـدید پیـمان با تمامی جمهوریخواهان دموکرات و سـکولار؛
مزن بر طبل بیخیالی و بیعاری
که پریده رنگی روزگاران
دنباله غریو ریشخند دهشتافکنان زمانهست
اینک که به ناگزیر راهی به گریزت نیست
هان به کدامیک پاسخی به اجابت خواهی گفت
به ناله رو در خموش دوستداران آزادی
یا به غریو رو در فزون ریشخند افراط
آقای اوباما؛
این دومین بار است که از زندانهای قرون وسطایی خامنهای، درباره شما مینویسم. بار اول در سال ۱۳۹۰ طی نوشتهای و با نقل یک قول تاملبرانگیز، منسوب به سلطان محمود غزنوی از سلاطین مقتدر ایران، عملکرد سه تن از رهبران اجرایی دنیای معاصر یعنی آقایان یوگنی پریماکف از نخستوزیران پیشین روسیه، رومانو پرودی از نخست وزیران پیشین ایتالیا و شخص شما را مختصرا نقد نموده، توضیح دادم که هرچند هر سه در عرصه دانشگاه در زمره چهرههای مورد احترام به شمار میروید، اما هنگامی که سکان اجرایی کشورهای خود را در دست گرفتـید، این نکته مبرهن را ثابتتر کردید که شاگردان ممتاز عرصههای درس و مشق!؟ لزوما مدیران اجرایی موفقی نبوده و نیستند.
آن دو نه تنها نتوانستند کمترین جای پای قابل اعتـنایی در تاریخ به یادگار بگذارند بلکه بلافاصله پس از اتمام دوره تصدی خود چنان از یادها برفتـند که در تاریخ آینـده کشورشان نیز چیزی بیش از یک نام پریده رنگ از آنها به یادگار نخواهد ماند.
پیش از این به دلایل بسیار زیاد بر این باور بودم که تمام رییسجمهورهای منـتخب در آمریکا به صرف دستـیابی به چنـین جایگاه والایی، نه تنها در تاریخ آن کشور و در تاریخ جهان، رد پای قابل توجهی به یادگار میگذارنـد بلکه تا سالها بعد از اتمام دوره تصدی، هم در اذهان مردم خود اثرگذار مانده و هم در اذهان جهانیان زنده میماننـد.
اینک اما به این نتیجه رسیدهام که شاید تا چند دهه دیگر، شما در این باره یک استـثنا باشید!؟ زیرا اولین رییسجمهور منـتخبی هستید که بسیار پیشتر از پایان دوره تصدی خود به بوته فراموشی سپرده شدهاید و نه فقط جهانیان که بسیاری از مردمان ملت بزرگ آمریکا را نیز مایوس کرده و بدین امید که شاید دوباره گشایشی در کار جهان ایجاد گردد، بیصـبرانه منتظر روزهای بعد از دوران شما هستند!؟ بدون تردید نه در تاریخ جهان که حتی در تاریخ کشورتان هم چیزی بیش از یک نام پریدهرنگ -با هزار اما و اگر در کنار آن- از شما باقی نخواهد ماند!
آقای اوباما؛
در سال ۱۳۸۹ که مثل امروز در زندان رجایی شهر سالن ۱۲ سلول ۲۹ بودم؛ دستگاه امنـیتی- اطلاعاتی طی ترفندی رذیلانه به بهانه مقابله با وقایع ۱۳۸۸ ولی به قصد مصادره یا به انحراف کشاندن جنبش ۲۰۰ ساله آزادیخواهی ایرانیان و مخدوش نمودن چهره مبارزان، بسیاری از مزدوران باند مافیایی خود را در کسوت زندانی سیاسی!؟ مامور به خدمت در زندان نمودند. به یکی از این جیرهخواران که با رفتاری بسیار وقیحانه، ظاهر کریه خود را به مراتب کریهتر جلوه میداد، در مقام اعتراض بارها گفتم که: «به میمون ۲ سور زدهای و به وقاحت ۳ سور!؟»
نهایتا پس از چند بار اتمام حجت صریح و اولتـیماتوم مستقیم، روزی از روزها که رذالت را شرمسار وقاحت خود کرده بود!؟ به ناچار او را گوشمالی دادم!؟ و به لحاظ تنظیم شکواییه علیه اینجانب، چند روز بعد به اداره حفاظت- اطلاعات زندان احضار شدم
در حین بازجویی که توسط رییس وقت اداره حفاظت با حضور معاون، یک کارمند اداره و دو مامور گارد در حال انجام بود، شاکی کذایی یعنی همان گماشته وقیح و کریه وزارت اطلاعات!؟ با انگشت اشاره به سوی من، خطاب به رییس حفاظت فریاد زنان گفت: «این آقا خودشو با رهبر مقایسه میکنه!؟» بلادرنگ جواب دادم: «هرگز خودمو با خامنهای مقایسه نمیکنم چون گذاشتمش زیر میکروسکوپ ولی ندیدمش!؟»
آقای اوباما؛
شنیدهام که شما برای کسی که به نظر امثال ما در زیر میکروسکوپ هم ارزش رویت ندارد ۴ نامه فرستادهاید! که بیپاسخ ماندهاند!؟
من ماندهام حیران که:
اولا: چگونه انجام چنـین عملی توانسته به ذهن شما خطور کرده است.
ثانیا: حیرانترم که چگونه یک اشـتباه بیحاصل را ۴ بار متوالی تکرار کردهاید!؟
ثالثا: متحیرم که چگونه رسوایی به بار آمده از نامه ارسالی پرزیدنت کارتر به سلف خامنهای موجب درس عبرت برای شما نشده است!؟
رابعا: نامههای ارسالی در دوره پرزیدنت جورج بوش که همگی بلا جواب ماندند، محال است بدون نظر خامنهای نگارش و ارسال شده باشند.
خامسا: با وجود گذشت ۶۱ سال، از ترس غیظ و قهر ولی امر تروریستهای اسلامپناه شیعهنما، افشای برخی اسناد مربوط به کودتای ۲۸ مرداد علیه یگانه دولت ملی ایرانیان را معوق گذاردهاید!؟
به آگاهی میرسانم که در بحبوحه انقلاب ۵۷ اصلیترین خیابان تمام شهرهای سراسر کشور از سوی مردم به نام نامی مصدق بزرگ نامگذاری شدند، ولی همین باند ایرانی سـتیز حاکم که از آن زمان تاکنون به طور لاینقطع چنگال خونین و سیطره خفقان بار خود را به زور سرنیزه بر فراز میهن اهورایی گسترده، خیلی زود تمام خیابانهای مذکور را تغیـیر نام داد و سالهاست که حتی یک خیابان به نام آن ابر رهبر فقید در سراسر ایران یافت نمیشود!؟
آقای اوباما؛
نامههای مذکور مرا به یاد حکایت تاملبرانگیز زیر انداخت. روزی دیوانهای کنار رودخانه نشسته و با قاشق از کاسهای که در دست داشت، ماست برداشته، داخل رودخانه میریخت و آن را به هم میزد!؟ وقتی که رهگذری علت کارش را جویا شد، جواب داد که میخواهد دوغ درست کند!! رهگذر با تعجب پرسید: «مگه میشه با یه کاسه ماست، یه رودخونه دوغ درست کرد!؟» دیوانه گفت: «میدونم نمیشه ولی میدونی اگه بشه، چی میشه!؟»
در این مرحله و به رغم این همه اشـتباهات فاحش و نابخشودنی، صرفا به احترام ملت بزرگ آمریکا که قلبا دوستشان میدارم، به عنوان یکی از قربانیان مستقیم این رژیم غارتگر و یکی از قدیمیترین زندانیان سیاسی کشور از خود خویشتن داری به خرج داده، شما را مورد عتاب قرار نمیدهم اما توقع دارم که در نحوه تعامل با این رژیم افسد تجدید نظر اساسی بنمایید.
دیر زیوی و شاد زیوی همه خدمتگزاران به بشریت را آرزومندم.
ارژنگ داودی
معلم، شاعر، نویسنده
زندانی سیاسی
زندان رجایی شهر
۱۵ دی ماه ۱۳۹۳
توضیح آنکه:
مزدور فوقالاشاره که در کسوت زندانی سیاسی!؟ مامور به خدمت در زندان شده بود، عیسی سحرخیز نام دارد که در دوران یکی از روسای امت فقیه به نام محمد خاتمی، مدیرکل اداره سانسور در وزارت ارشاد نیز بوده است!؟ نامبرده ظاهرا با خود عهد کرده و اصرار دارد که حتما گوی وقاحت را از سایر اعضای فاسد باند این فقیه افسد بستاند و آن را از تحفههای بیرگ و ریشهتری چون محمد غرضی و اکبر ترکان به سبقت ببرد!؟
پنجشنبه ۱۸ دیماه ۱۳۹۳ - ۸ ژانویه ۲۰۱۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر