1.2.2017
كانون حمایت از خانواده جان باختگان و بازداشتی ها 11بهمن: خانم شعله
پاکروان مادر ریحانه جباری برای دوست و همراهش شهناز اکملی که اینک در پشت
میله های زندان در اسارت است می نویسد که: نیروی تو ریشه در مصطفایت دارد.
دست هیچکس به ریشه نمی رسد. ریشه ها پرقدرتند و نگهدارنده. ریشه در خاک
است. ریشه ها در خاک!. متن کامل این دلنوشته در زیر می آید:
پشت لبخند و صورت آرام تو،
زخم عمیقی هست به نام داغ مصطفی. همیشه از این داغ، خون میبارد.
من دیده ام چطور چشمهایت سرخ میشود و قطره قطره میبارد.
من دیده ام چطور شانه هایت میلرزد. دیده ام چطور صدای های های تو، خانه را میلرزاند.
دیده ام چطور قلبها میلرزند با دیدن پریشانی نجیبانه ات.
من تو را دیده ام وقتی کنار یک میز گرد کوچک در گوشه خانه ات میایستی و با لبخند غمگینی تعریف میکنی که صاحب عکسهای روی میز،
سالهاست زیر خاک خفته اند.
شمع های کوچک لابلای عکسها نماد چشمهای مادرانشان است که هنوز میبارد.
هر روز میبارد.
میبارد و میبارد.
من چشمهای تو را زیر نظر گرفته ام وقتی به چشمهای درشت و براق مصطفی که از درون قابی روی دیوار تو را نگاه میکنند، زل میزنی.
تو را دیده ام وقتی لبهایت را ورمیچینی تا کسی نداند دلت میخواهد گریه کنی.
تو را دیده ام وقتی از گوشواره هایی که مصطفی به تو هدیه داد میگویی.
وقتی از سخاوت تنها پسر خاک شده ات یاد میکنی.
وقتی دستهایت بهم کوبیده میشوند و گلویت "یار دبستانی من" را فریاد میزند.
اکنون اما تو را میبینم که در اتاقکی کوچک نشسته ای.
سر درد امانت را بریده و مصطفی در گوشه ای زیر سقف نشسته و تو را تماشا میکند.
تو را که ریز و زیر لب میگویی: مصطفای من. کمک کن تا رگبار بی رحمی را تاب بیاورم.
نیروی تو ریشه در مصطفایت دارد. دست هیچکس به ریشه ها نمیرسد. ریشه ها پر قدرتند و نگهدارنده.
ریشه در خاک است.
ریشه ها در خاک!
برگرفته از کانال تلگرام شعله پاکروان
https://telegram.me/CanoonJb
پشت لبخند و صورت آرام تو،
زخم عمیقی هست به نام داغ مصطفی. همیشه از این داغ، خون میبارد.
من دیده ام چطور چشمهایت سرخ میشود و قطره قطره میبارد.
من دیده ام چطور شانه هایت میلرزد. دیده ام چطور صدای های های تو، خانه را میلرزاند.
دیده ام چطور قلبها میلرزند با دیدن پریشانی نجیبانه ات.
من تو را دیده ام وقتی کنار یک میز گرد کوچک در گوشه خانه ات میایستی و با لبخند غمگینی تعریف میکنی که صاحب عکسهای روی میز،
سالهاست زیر خاک خفته اند.
شمع های کوچک لابلای عکسها نماد چشمهای مادرانشان است که هنوز میبارد.
هر روز میبارد.
میبارد و میبارد.
من چشمهای تو را زیر نظر گرفته ام وقتی به چشمهای درشت و براق مصطفی که از درون قابی روی دیوار تو را نگاه میکنند، زل میزنی.
تو را دیده ام وقتی لبهایت را ورمیچینی تا کسی نداند دلت میخواهد گریه کنی.
تو را دیده ام وقتی از گوشواره هایی که مصطفی به تو هدیه داد میگویی.
وقتی از سخاوت تنها پسر خاک شده ات یاد میکنی.
وقتی دستهایت بهم کوبیده میشوند و گلویت "یار دبستانی من" را فریاد میزند.
اکنون اما تو را میبینم که در اتاقکی کوچک نشسته ای.
سر درد امانت را بریده و مصطفی در گوشه ای زیر سقف نشسته و تو را تماشا میکند.
تو را که ریز و زیر لب میگویی: مصطفای من. کمک کن تا رگبار بی رحمی را تاب بیاورم.
نیروی تو ریشه در مصطفایت دارد. دست هیچکس به ریشه ها نمیرسد. ریشه ها پر قدرتند و نگهدارنده.
ریشه در خاک است.
ریشه ها در خاک!
برگرفته از کانال تلگرام شعله پاکروان
https://telegram.me/CanoonJb
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر