02 خرداد 1392
تا چندي پيش تصورم اين بود كه
پس از كوچ دادن اجباري ساكنان اشرف به زندان ليبرتي، با پرونده سازيهاي
ننگين و دروغگوييهاي رسوايي كه ”نمايندة ويژه دبيركل ملل متحد و رئيس
يونامي” براي فريب افكار عمومي جهانيان و گمراه كردن حاميان بين المللي
مقاومت ايران سرهم كرده بود، و حالا شرح سير تا پيازشان به همت خود كوچ
داده شدگان و افشاگريهاي ارزشمند آقاي طاهر بومدرا در كنفرانسهاي بين
المللي كل ”سامانة تسهيل كنندگي” ـ و به تبع آن دستگاه پرعرض و طول ولي بي
بو و بي خاصيت ”ملل متحد” ـ را بي اعتبار كرده است.
ديگر ادامة همان بازيهاي كثيف و
مغرضانه، با همان بازيگران رسوا، محلي از اعراب نخواهد داشت و، لابد، پس
از مدتي اندك اندك به دست فراموشي سپرده خواهد شد. تصور ميكردم كلانتر
دهكدة جهاني، در تنگناي زمان براي تخليه عراق از سپاهيانش، به ضرورت يك
ديپلمات سمج و بي آزرم (همراه با ”عيالات متحده ” اش ) را از يكي از متحدان
وفادار اروپاييش به عاريت گرفته تا با نقاب ”نمايندة ويژه دبيركل” جزء
حساب هايش را با دستگاه ولايت تسويه كند و عندالزوم، طبق روال سنواتي، بهاي
آن را از كيسة رزمندگان به گروگان گرفته شدة اشرف بپردازد. حالا بايد به
عرضتان برسانم كه تصورم اشتباه بود و به درجة زهرآگيني و آلايندگي بدافزار
”اوبالس” بسيار كم بها داده بودم. چرا؟ چون حضرت ”ديپلمات” كه ديگر در
دستگاه سركوب خامنه اي ـ مالكي كاملا ادغام شده، هنوز ول كن نيست و دارد به
آب و آتش مي زند تا به هر ترتيب شده آن صد نفري را هم كه براي نگهداري
اموال اشرفيان در محل مانده اند، و قرار نبوده كه تا بستن قرارداد فروش
اموال تحت هيچ فشار از بابت ضيق وقت يا سر رسيد فلان مهلت قرار گيرند، به
سبك همان كوچندگان ”داوطلب” به زور به زندان ليبرتي بفرستد و ظاهرا از بابت
اين خوش خدمتي لحظه آخر، انتظار دريافت حق الزحمه يي را هم دارد.بعضي از حاميان صادق و صميمي مقاومت ، كه به اقرار خود فريب كوبلر را خورده و از اين رو ساكنان اشرف را به رفتن به زندان ليبرتي تشويق كرده بودند، حال دارند دايرة اين صميميت و غمخواري را چنان توسعه مي بخشند كه كل شبكه توطيه گر را هم در برگيرد. اگر صداي من به گوش اين ياران مقاومت مي رسد، هشدار مي دهم كه از هول حليم در ديگ نيفتند. براي من جاي شك نيست كه ”اتاق فكر” ي كه كمر به نابود كردن جنبش مقاومت ما بسته و به همين منظور كوبلر را به خدمت گرفته است، خوب ميداند چه مي كند. و به كجا ميخواهد برسد. من نميخواهم به ياران و همسنگرانم القا كنندة بدبيني مفرط و سياه نمايي مطلق باشم فقط انتظار دارم كه در برخورد با ”تسيهل كننده”يي كه يك بار فريبشان داده، اندكي جدي تر و سخت گير تر باشند. براي توجيه بدبيني خودم در زمينة كوچ دادن اجباري اشرفيان به ليبرتي فقط به يادآوري دو فاكت اكتفا مي كنم: اول اين كه به رغم درخواست مكرر نمايندگان ساكنان اشرف از جناب ”تسهيل كننده” و بعد با وجود درخواستهاي مكرر حاميان بين المللي مقاومت از كوبلر ـ و سپس از دبيركل ـ تا كنون ”نمايندة ويژه ” حاضر نشده است رابطة خود با رژيم ايران را در مورد پروندة اشرف به طور علني تكذيب كند، هر چند در پچ پچ هاي خصوصي (ايميل هاي بي حساب ، گفتگويهاي شفاهي و ...) گاه چنين ريسكي كرده است. فاكت دوم: حال كه تضادهاي دروني جامعه عراق آن قدر بالا گرفته كه به تظاهرات اعتراضي توده هاي عراقي با شيوه هاي خودسرانة حكومت مالكي و تحصن هاي تكرار شونده كشيده و گزارشهاي آن در رسانه ها هم منعكس مي شوند، ”نمايندة ويژه ” يكي دوبار به عنوان ”سفير يونامي” سروكله اش در اين تظاهرات پيدا شده تا توصيههاي سركوبگران را در لباس امر به معروف ـ ولي به خصوص در پوشش نهي از منكر ـ به مردم معترض و عاصي ابلاغ كند ـ و البته دستمزدش از تظاهر كنندگان را هم دريافت كرده است. حالا، پس از تكرار منظم اعتراضات و تظاهرات مردم ناراضي عراق به شيوة استبدادي ” حكومت قانون” و درخواستهاي مكرر تعويض فرستادة مغرض و جانبدار ملل متحد از دبيركل ـ و حتي اخيرا از خواست بر حق ساكنان ليبرتي براي بازگشت به اشرف در ديوار نويسي و شعارهايي كه تظاهركنندگان و متحصنان عراقي به دست ميگيرند در رسانه هاي تصويري هم بازتاب پيدا مي كند ـ با اين همه نه خود كوبلر خجالت مي كشد، نه دبيركل ككش مي گزد و نه جناب سركلانتر به روي خودش مي آورد كه در مقابل به توبره كشيدن خاك يك كشور، اندك وظيفه يي هم در حفظ امنيت و آسايش ساكنان آن ولايت بر دوش خود احساس مي كند: هيچ ، هيچ ، هيچ.
در دهة دوم قرن بيستم توماس ادوارد لورنس، مأمور اطلاعاتي انگلستان، كه ضمنا باستان شناسي شيفته تمدنهاي قديمي كشورهاي عرب بود، به اين فكر افتاد كه از درگير شدن جنبشهاي انقلابي عرب، كه قصد داشتند خود را از قيد تسلط عثمانيها برهانند استفاده كندو آن جنبشها را به مجرايي كه آرزوي امپراتوري بريتانيا بود ـ يعني تبعيت از سياست بريتانيا ـ هدايت كند. اين آرزو برآورده نشد، لورنس كه بعدا به لورنس عربستان شهرت يافت پروژه اش را رها كرد و به نگارش خاطراتش طي اين مأموريت پرداخت كه رواياتي كوتاه و بلند از آن هم با عنوان ”هفت ستون حكمت” چند بار به چاپ رسيده و حتي فيلمي هم بر اساس آن ساخته شد.
در دهة دوم قرن بيست و يكم ، مأمور ديگري ـ منتها اين بار از سوي سركلانتر دهكدة جهاني ـ در صدد برآمد تا مأموريت ناكام مانده لورنس عربستان را به سرانجام برساند. من نمي دانم اين پروژه نتيجه ابتكار شكست خوردة كلانتري در ايجاد خاورميانة بزرگ بود يا از ماجراجويي خود اين مأمور و اشتهايش براي پيمودن سريع مدارج ترقي با روش سه پله يكي سرچشمه مي گرفت. ولي منشا آن هر چه بود، خيلي زود و به نحوي بي تزلزل از پشتيباني سركلانتر برخوردار شد، به طوري كه شمار عملياتي مأمور براي دار و دسته اش اين شد: اگر مي خواهند دبيركل از شما راضي باشد، به دكترين حقوق بشر مالكي ، كه خانم واگنر تنها طرفدار آن است، وفادار بمانيد. فعلا به اين ترتيب است كه لورنس قرن بيست و يكم به صحنه آمده و قصد ماندن دارد، ولي در اين عصر پر ابهام كه تكليف هيچ چيز، از جمله تميز بين واقعيت و مجاز خيلي روشن نيست، آيا مي توان با در پيش گرفتن استراتژي مقاومت بي تزلزل او را به بيرون رينگ پرتاب كرد و از شرش خلاص شد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر