نه گريه كردم ، نه شعري سرودم
سكوت كردم ، نگاه كردم ، بغض كردم ، بالش نرم و لحاف پر قوي ويترين مغازه پشت سرت هم فقط نگاه مي كردند، همه رد مي شوند ، خواب شيرينت را بهم نميزنم ، فلاش دوربينم را روشن نمي كنم ، عكس مي گيرم ، بخواب عزيزكم ، انسانيت هم خواب است ، فالي بر ميدارم تا بي مشتري نماني فال را باز ميكنم مي خوانم:
رسيدمژده كه ايام غم نخواهدماند
چنان نماند چنين نيز نخواهد ماند
تهران روبروي پارك ملت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر