یکشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۹۳

آیا می شود به مجاهدین اعتماد کرد ؟


این سؤالیست که اخیرآ ایرج مصداقی در مقاله ای با عنوان "مجاهدین خلق ، داعش،<<انقلابیون عراقی،<<عشایر عراقی، بدون شرح طرح کرده است.iran 585ea
در این نوشته که در آن اشاره ای به چند مطلب که توسط هواداران و بقول وی بعضا مسولین مجاهدین درارتباط با تحولات اخیرعراق و بخصوص پیدایش ونقش داعش در مسیر این تحولات، نگارش شده است، دارد.

قبل از پرداختن به این مطلب امیدوارم که دوستان مقاله ی مصداقی را حتما بخوانند چرا که حرف و پیام اصلی آن در پایان و با طرح سؤالاتی در باره مجاهدین همچون : آیا به چنین نیروی میتوان اعتماد کرد ؟ آیا رهبری مجاهدین به پرنسیپی اعتقاد دارد ؟ آیا این مواضع قبل از هر چیز نشاندهنده ی زوال شخصیتی و یک جریان سیاسی و چشم بستن بر وجدان و شرافت اخلاقی نیست ؟ زده شده است.
من پس ازخواندن چند باره این مطلب بر روی آن بسیار مکث کردم و اولین سؤالی که در ذهنم آمد این بود که آیا "بیشرمی و بیشرفی" در نزد این مزدور حد و مرزی دارد؟ قطعا نه مطلب وی که بیشترین بخش آن در اصل درج قسمتی از مقالات منتشره در سایتهای آفتابکاران، همبستگی ملی و مجاهدین توسط نویسندگانی که در ارتباط با تحولات عراق تحلیل و نظرات "شخصی" خود را نوشته شده اند، با بسط و ربط دادن آن به موضعگیری رسمی مجاهدین در این خصوص به زعم خود خواسته که مچ گیری کند و این تحلیل ها را از اساس بی پایه بداند و نتیجه گیری دلخواه خود را از آن بگیرد.
در مورد تحولات اخیرعراق بخاطر داریم که درهمان ابتدای اوج گرفتن آن درمقطع کشتار تظاهرات کنندگان سنی بی سلاح در شهر الانبار توسط نیروهای مالکی، دولت دست نشانده نوری مالکی و برخی از کشورها از جمله رژیم آخوندی با دجالیت و ابتدا به ساکن این مقاومت انقلابی و قیام مردمی و خواسته های مشروع آنانرا تروریسم خوانده و از"انقلابیون و عشایر عراقی" با عنوان تروریست نام میبرند.
مسیراین تحولات به سمتی میرفت که توانسته بود انقلابیون و عشایر عراقی را برای رسیدن به خواسته های مشترک خود بیش از بیش در یک صف متحد قرار دهد. با پیشروی این نیروها و ملحق شدن دیگر نیروهای مسلح از جمله نیروهایی تحت نام داعش چه ازداخل عراق و چه از داخل سوریه به آنها، صف بندی آنان نیز دگرگون شد. حضور نیروهای داعش در کنار انقلابیون و عشایر عراقی که طبعا اهداف خاص خود را دنبال میکردند و در ابتدا بنا بر گزارش ها حدود ۳۰۰۰ نفر بیشتر را شامل نمیشدند (که این تعداد نیرو در مقایسه با دیگر نیروها چندان نبودند) ، فرصت مناسبی بود برای رژیم و دولت دست نشانده اش درعراق تا کلیت این قیام مردمی را بدلیل حضور داعش با تهمت به "خشونت گرایی" بی اعتبار کنند.
قابل ذکر و توجه اینست که اتفاقا در ایامی که پدیده بغایت خونخوار داعش و جنایات و بربریت لجام گسیخته و ضد انسانی آن کاملا آشکار نشده بود و این گروه کوچک (در مقیاس با دیگر گروه ها ) در تحولات عراق هنوز محلی از ارعاب نداشت، این رژیم آخوندی بود که از طریق رسانه های داخلی خود و سایتهای وابسته به وزارت اطلاعات در خارج از ایران از جمله پژواک ایران و دریچه زرد در یک هماهنگی مشترک و همسو بمنظورتخطئه و به زیر سؤال بردن این قیام مردمی بیکباره صحبت از خطر داعش میکردند و مجاهدین را نیزبا آنان یکسان میدانستند.
پس از به کنترل درآمدن شهر موصل بدست انقلابیون و عشایر،برشدت این تبلیغات افزوده شد بطوریکه نقش این نیروها درتصرف این شهر اساسا "انکار" شد و از آن تنها بعنوان"پیروزی داعش" نام برده شد.
در مخالفت با این ادعا در برجسته کردن نقش داعش در تصرف شهر موصل، شخصیتها و چهره های سیاسی مطرح در داخل عراق ازجمله ایاد علاوی همواره این سؤال را مطرح میکردند که چطور و از طرف چه کسانی نقش مهم و اساسی انقلابیون و عشایر عراقی در تصرف این شهر بیکباره نادیده گرفته شد وچگونه داعش با این تعداد نیرو قادر بود که این شهر۲ میلیون نفری را براحتی به تصرف خود در بیاورد و این در حالی بود که این نیرو در آنزمان فاقد هر گونه سلاح سنگینی بود؟
با گذشت زمان و سیرحوادث نقش مداخلانه جویانه رژیم ایران بدلیل وحشت ازخطر برباد رفتن سیاست های بنیاد گرانه خود با سرمایه گزاری کلان در منطقه و ازجمله درعراق و همچنین بمنظور به بیراه کشاندن قیامهای مردمی برعلیه دولت دست نشانده اش هرچه بیشتر آشکار شد که این نقش راه را برای شرایط رشد این نیرو هر چه فراهم تر کرد.
بدین سبب عدم دعوت و شرکت ندادن رژیم بدلیل نقش کلیدی و مشکل آفرین آن در تحولات عراق در کنفرانس های بین المللی برای ائتلاف جهانی مبارزه با خطر داعش هم در جده و هم در پاریس بهترین نشان برای نقش رژیم دربوجود آوردن و رشد گروههای بنیادگرا ازجمله داعش بود..
بهرحال اینکه سیر حوادث در عراق مسیر دیگری پیدا کرد و نیروهای داعش که دراساس با ادعای مبارزه با نیروهای شیعه دولت مرکزی در کنار انقلابیون و عشایر قرار گرفته بودند، بیکباره با تغییر استراتژی به شهرهای کردی (سنی نشین) حمله کرده و پس زده شدند و تا کنون برای تصرف شهر مرزی کرد نشین کوبانی این شهر را جلوی چشم افکار عمومی دنیا وبدلیل عدم حمایت و پشتیبانی قاطع از نیروهای مقاوم این شهر از سوی کشورهای قدرتمند، به خاک و خون کشانده اند و با اعلام تشکیل دولت اسلامی به اهداف خود رسیدند را هیچ تحلیلگر و صاحب نظر سیاسی چه در سطح ملی درعراق و چه در سطح بین المللی نمیتوانست آنرا پیش بینی کند.
نویسندگان سایتهای آفتابکاران، همبستگی ملی و مجاهدین نیز بر طبق داده ها واخبار روز بمانند بسیاری دیگر از تحلیلگران به ارزیابی و تحلیل خود از شرایط پرداختند که این نظرات (بدون هرگونه ادعایی بر صحت آنان) میتوانستند درنهایت تماما و یا بخشی از آن واقع بینانه باشند و یا نباشند .
اما موضوع اصلی مقاله مصداقی چیست ؟
مصداقی با فاکت آوردن از بخشهایی ازچندین مقاله منتشر شده به این نتیجه گیری رسیده که این تحلیل ها اولا نه نظرات شخصی این نویسندگان (مسولان پیشین دفتر سیاسی) که با اسم مستعار مینویسند بلکه نظرات رسمی سازمان مجاهدین بوده و تمامی آنها غیر واقعی و بی پایه و اساس بوده وخواسته که سازمان مجاهدین را بدینطریق بی اعتبار نشان دهد.
در این مقاله اولین نکته ای که قابل توجه است اینستکه مصداقی یکبار دیگر ثابت کرد که جون به جونش کنند"آدم فروشه" و لو دادن افراد جز خصوصیات کثیف وی میباشد. اگر وی در گذشته و در دوران زندان بخاطر"زنده ماندن " و پس از توبه کردن تن بهمکاری تمام عیار ازطریق بردن جانیان بر سر محلهای قرار که موجب لو رفتن و دستگیری همرزمان خود شده بود، داده بود، امروز و در ادامه همان رذالت پیشگی با "لو دادن" اسامی افراد از جمله سیاوش جعفری (محمود ائمی)، ساسان صمدی و دیگر اسامی درمقالات پیشین که به زعم خود مستعار میباشند، میخواهد به خوانندگان خود بقبولاند که این نظرات شخصی نیستند بلکه موضع رسمی سازمان مجاهدین می باشد.
حساسیت این مزدور بر روی اسامی مستعار بمنظور شناسایی نام واقعی این افراد در حالیست که وی تا به امروز از اعلام نام اصلی بازجو و رابطش با وزارت اطلاعات (توانا) سر باز زده است.
نکته قابل توجه دیگر اینکه مصداقی از طریق شنود وبا بکارگیری "خبرچین" در کال کنفرانسها و افشای عمومی ریز مطالب آنها، نشان داد که سوای آدم فروشی در امر"جاسوسی و خبر چینی" نیز بسیار متبحر شده است. البته این موضوع جای تعجب ندارد چرا که وقتی آلوده به خیانت شدی دیگر چه فرقی میکند که خیانت به کی و به چی و از چه طریقی ؟
آلمانیها یک ضرب المثی دارند که می گوید: تمام راه ها به رم ختم میشود. حالا حکایت ما با مزدورانی که "بفرموده" مینویسند اینست که مهم نیست که چه مینویسند، مهم اینست که نتیجه هر آنچه که مینویسند ضربه زدن به مجاهدین و رهبری آن باشد.
در شروع این مطلب به این مورد اشاره کردم که حرف و پیام اصلی مقاله مصداقی در پایان آن و با طرح سؤالاتی همچون آیا به چنین نیروی میتوان اعتماد کرد ؟ آیا رهبری مجاهدین به پرنسیپی اعتقاد دارد ؟ آیا این مواضع قبل از هر چیز نشاندهنده ی زوال شخصیتی و یک جریان سیاسی و چشم بستن بر وجدان و شرافت اخلاقی نیست ؟ آورده شده است.
طرح این سؤالات و صحبت از اعتماد، پرنسیپ،زوال شخصیت و چشم بستن بر وجدان و شرافت اخلاقی آنهم از طرف این تواب- شکارچی که از همان روزهای اول دستگیری نادم و تواب شده بود و در شناسایی اعضا و هواداران مجاهدین تن بهمکاری داده، دجالانه، مسخره و تهوع آور است .
در باره واژه اعتماد، اعتماد کردن و معتمد بودن، پرنسیپ داشتن، زوال شخصیت، وجدان و شرافت اخلاقی میتوان بسیار نوشت که وقت و فرصتی دیگر میطلبد.
اما اینکه یک "تحلیل سیاسی مشخص از شرایط روزعراق" وچرخیدن تحولات به سمت و سوی دیگر راه به "عدم اعتماد" به سازمان مجاهدین میبرد و چگونه میشود در ورای یک تحلیل مشخص به "بی پرنسیپی" رهبران مجاهدین پی برد و ربط و بسط دادن مستقیم آن به "زوال شخصیت و چشم بستن بر وجدان و شرافت اخلاقی"، مصداق بارز "پیدا کنید پرتقال فروش را" میباشد.
در اساس کسی که دیگران را دارا و فاقد خصوصیات فوق میداند خود باید که نمونه و تجسم کامل این خصایل باشد و اگر در باره شخصیت و گذشته خود مورد پرسش قرار گرفت صادقانه جوابگو باشد.
مصداقی جواب این سؤالات را آری میداند. بسیارخوب.
این پاسخ مثبت به این مفهوم است که :
اولا کسی که نامزدش فاطمه کزازی که قرار بود شریک زندگیش شود، کسی که حتی از مادر و خواهر به او نزدیکتر بود تنها بخاطر "زنده ماندن "خود " لو" میدهد، شایسته اعتماد کردن میباشد و نه سازمان مجاهدین،
ثانیا کسی که پس از توبه کردن و تن دادن به همکاری با قاتلان بهترین فرزندان ایران با بردن گشتهای دادستانی به محلهای سر قرار و همدستی با اکبر خوش کوش جنایتکار برای دستگیری دهها هوادار آنهم تنها بخاطر"زنده ماندن"، بدون شک آدم با پرنسیپی است و نه رهبران مجاهدین،
ثالثا کسیکه با آگاهی و ایمان به اینکه چه سرنوشتی در انتظار افرادی که "لو" میدهد، خواهد بود (زندان وشکنجه تا سر حد مرگ و اعدام ) با این وجود و تنها بخاطر "زنده ماندن" به این خیانت دست می زند، محق است که از زوال شخصیت دیگران سخن بگوید،
رابعا کسیکه هم در خارج از زندان درهمکاری با جانیان سنگ تمام گذاشته وهم اینکه در زندان خط "ضد مقاومت" را پیش میبرده و هم در صف راهروی مرگ بنا به اعتراف خودش یکبار (واقعا یکبار؟) جای خود را با نفر پشت سرش عوض کرده "تا او اعدام شود که خود زنده بماند" ( آن شهید گرانقدر که مصداقی هیچگاه اسمی از او نبرده، حتی اگر۱ درصد حق زنده ماندن را داشت، این "جانی" این حق را از او سلب کرده و در کشته شدن آن قطعا شریک هست، حتی اگر مزورانه ازعذاب وجدانش نیز بنویسد) وهم اینکه با ادعای برخورداری از حضور ذهن بی نظیر، جایی که در بحبوحه قتل عام ها به غذای قیمه پلو بند اشاره میکند ولی بیشرمانه مینویسد که متن "انزجار نامه" خود را بدلیل بی اهمیت بودن محتوی آن بخاطر نمیاورد و یا کسی که پس از قتل عامها بعنوان سرشناس ترین تواب بعنوان شاهد در برابر موریس کاپیتورن در باره آمار قتل عام شدگان شهادت دروغ میدهد، میتواند خود را بیشرمانه و طنز گونه "صدای قتل عام شدگان"، اخلاق مدار، با وجدان و با شرافت بنامد و مجاهدین را متهم به بی اخلاقی و بی وجدانی کند. زهی بیشرمی
خطاب به این آقا پسر گل، پدیده یکی یکدونه، گل سرسبد زندانهای اوین و گوهر دشت، قهرمان ترین و مقاوم ترین زندانی سیاسی تمام اعصار، شاهد ترین شاهد راهروهای مرگ، چهره بی بدیل استقامت سلولهای انفرادی، معتمد ترین فرد در درون و بیرون از زندان، باید گفت که "خودتی" و اینکه برازنده ترین و شایسته ترین لقبی که لایق آن هستی همانا لقب "تواب تشنه به خون" است.
البته براحتی میتوان دلیل "رویکرد" از اتهامات واهی "زندان و شکنجه و قتل و مرگهای مشکوک در درون سازمان مجاهدین" توسط ماموران و مزدوران خلص وزارت اطلاعات (که تماما مبنای گزارشهای ۹۲، ۹۳ این مزدور بوده )، اتهاماتی که با حکم تاریخی دادگاه پاریس به زباله دانی ریخته شد، "به سوی" اتهامات "بی وجدانی و بی اخلاقی" را درک و فهم کرد که خبراز سوزش بسیارعمیق تمامی این مزدوران میدهد.
در جواب به این سؤال که آیا میشود به مجاهدین در تحلیل شرایط روز اعتماد کرد؟ درسترین وقاطع ترین پاسخ را خانم مریم رجوی سالها پیش با اعلام اینکه خطر بنیادگرایی اسلامی صدها برابر خطرناکترازاتمی شدن رژیم آخوندی است و قلب بنیادگرایی و افراطی گری در ایران می تپد، داده اند.
امروز شاهد آن هستیم که تحولات در منطقه و درعراق، به سبب رشد سریع گروه های بنیاد گرای اسلامی افسار گریخته غیر قابل کنترل شده و این همان خطریست که خانم رجوی و مقاومت مردمی ایران سالها پیش آنرا گوشزد کرده بودند. شعار مبارزه با بنیادگرایی اسلامی بدون مبارزه با "منبع اصلی بنیادگرایی اسلامی و پدر خوانده تروریسم بین ا لمللی" در تهران تنها در حد یک شعار باقی خواهد ماند و هرگز موفق نخواهد بود.
کلام آخر اینکه "آری" مجاهدین به دلایل عدیده شایسته ترین ولایقترین گروه برای کسب اعتماد مردم بوده و خواهند بود. پس از سرنگونی این رژیم جنایتکار، تاریخ قضاوت خود را در اینباره قطعا خواهد کرد. به امید آنروز
درود بر سازمان مجاهدین خلق ایران و رهبر ذیصلاح آن برادر مسعود
با سلام به شیر زنان و کوهمردان زندان لیبرتی
سلام بر آزادی
ننگ و نفرین بر"تواب تشنه به خون"
با احترام
رضا محمدی
16.10.2014
همه اینها شرایط رشد نیروهای جهادی و قدرت گیری گروههایی مثل داعش و جبهه النصر را فراهم کرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر