February 1, 2015
بام،محمدهادی نجفی وکیل تهمینه یوسفیاز قطعی شدن حکم ۷ سال حبس و پرداخت ارش و دیه برای پدر وی که روی دخترش اسید پاشید خبر داد.
به گزارش بام،ارگان خبری بنیاد اکبر محمدی
به نقل از پارسینه،نجفی گفت: پروندهای در شعبه 102 دادگاه کیفری قزوین
مبنی بر اسیدپاشی پدر و برادری بر روی دختر خانواده بررسی شد و قاضی این
شعبه با توجه به حساسیت این پرونده با موشکافی بررسیهای زیادی انجام داد و
سرانجام حدود یک ماه قبل رأی خود را اعلام کرد.
این وکیل دادگستری ادامه داد: در این یک
ماه که رأی صادر شد متهم درخواست تجدیدنظر داد که سرانجام دادگاه تجدیدنظر
رأی دادگاه بدوی را تأیید کرد.
نجفی اظهار داشت: به منظور تأیید رأی
دادگاه بدوی توسط دادگاه تجدیدنظر این پدر به 7 سال حبس و پرداخت ارش و دیه
محکوم و برادر تهمینه یوسفی نیز از اتهامات تبرئه شد.
وکیل تهمینه یوسفی خاطرنشان کرد: این پرونده چند نکته جالب و قابل
توجه دارد. اول آنکه از زمان شکایت تا صدور رأی نهایی زمان بسیار کمی سپری
شد.
وی ادامه داد: نکته جالب بعدی این است که در قانون حداکثر مجازات
اسیدپاشی 5 سال حبس دیده شده اما در این مورد قاضی حکم نهایی را 7 سال حبس
اعلام کرده که این موجب بازدارندگی در جرائم اسیدپاشی شده است.
نجفی اظهار داشت: در این حکم آمده است که ارش تهمینه یوسفی برابر است
با ارش یک مرد مسلمان و این کار دادگاه بسیار زیباست. همچنین دیه زن هم
نسبت به مرد نصف است و نصف را پدر قربانی میدهد و نصف دیگر را صندوق دولت
میپردازد.
تهمینه یوسفی دختر 29 سالهای بود که وقتی به عقد مردی درآمد متوجه شد
او معتاد است و اقدام به طلاق کرد. اما پدرش او را مجبور به پس گرفتن
درخواست طلاق کرد و با تهدید به او گفت: اگر درخواست طلاقت را پس نگیری تو
را میکشم.
تهمینه میگوید «این تهدید را جدی نگرفتم تا اینکه یک روز پدر و برادر 22 سالهام به محض ورود من به خانه اقدام به اسیدپاشی کردند.
برادرم دست و پاهای من را گرفت و از پدرم خواست اسید را روی صورتم
بپاشد و بعد از آن طنابی را دور گردن من انداختند و آنقدر کشیدند تا من
بیهوش شدم و در نهایت به تصور اینکه من را کشتهاند رهایم کردند.
20 دقیقه بعد به هوش آمدم و از شدت سوزش به سمت حمام دویدم اما وقتی
پدرم من را دید خطاب به برادرم گفت که این زنده است و باید هر چه زودتر او
را بکشیم.
من به پدرم التماس کردم و به دست و پایش افتادم و گفتم که از شما
شکایتی نمیکنم، همان موقع با برادر بزرگترم تماس گرفتند و من را به
بیمارستان بوعلی سینا قزوین منتقل کردند اما به دلیل شدت جراحات وارده
بیمارستان از پذیرش من خودداری کرد و گفت باید به تهران بیایم.»
این دختر جوان بعد از آن اتفاق تحت پوشش بهزیستی در خانهای که این
نهاد به او داده بود زندگی میکرد و هماکنون هم در 30 سالگی در کشور آلمان
به دنبال بازیافتن کمی از چهره گذشته خود است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر