تصمیم
به سکوت نداشت. سکوت او، آرامش قبل از توفان بود. آن توفان عشق و آزادی که
در وجود او خروشان بود، قرار بود درخشانترین صفحات حیاتش را رقم بزند و
او را به ستارهای روشن در آسمان هنر ایران بدل کند.
«آزادی چیزی نیست که بتوان از آن گذشت. بهخاطر آزادی تا آخرین نفس در کنار مردم و مقاومت مردم ایران، در کنار مجاهدان ایستادهام…»
«با
همه خلوص میخواهم بر روی اولین تانک به جانب دشمن بشتابم. فکر همه خطرات
را هم کردهام و صد بار قاطع تر از پیش مبارزه خواهم کرد و خواهم جنگید…».
«...
اراده و عزم جزم کردهام که بهعنوان رزمنده ارتش آزادیبخش به ارتش مریم
بپیوندم. من برای رزمیدن و آزادی مردمم ترک خانمان و عزیزان و جلای وطن
کردم، به دامن سیمرغ رهایی چنگ زدم، بر آستان علی (ع) و سیدالشهدا سرساییدم
و گرد و غبار اشرف و مجاهدان پاکبازش را توتیای دیده نمودم و به نام گل
سرخ خواندم».
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه هست
(1924-2010)
صدای صداها، خاتون شهر شعرها
مرضیه
او،
هنرمند پرآوازه تاریخ معاصر ایران، سمبل هنر ملی شوریده بر ظلم و ستم،
مرضیه است که در قله افتخار، الهامبخش پویندگان هنر برای آزادی است.
90سال
پیش در خانوادهای سرشناس در تهران، کودکی چشم به جهان گشود که او را
اشرفالسادات نام نهادند. گویی تقدیر چنین بود که او روزی بهسوی شهر
سحرانگیز و افسانهای، یعنی «اشرف» رهسپار شود.
اشرف السادات
مرتضایی، در سال 1303 در خانوادهای هنر دوست و اهل هنر متولد شد. پدر،
مردی فاضل و روحانی و مادر، از تبار دوستداران شعر و هنر بود که مشوق اصلی
مرضیه در کار شعر و آواز شد. در 19سالگی بهطور حرفهای قدم در عرصه هنر
نهاد و در آواز تحت تعلیم اساتید بزرگی چون استاد ابوالحسن صبا، مرتضی
محجوبی قرار گرفت. وی در سنین جوانی در دورانی در ایران شروع به خوانندگی
کرد که برای یک زن جوان کار سادهیی نبود. اما زیبایی صدای وی، زمان را در
نوردید و او از محبوبیتی بیسابقه در میان مردم بهعنوان یک خواننده مردمی
بهرهمند شد.
مرضیه از نخستین خوانندگان برنامه گلها، برنامه
ارزشمند موسیقی رادیو ایران بود. برنامهای که نوازشگر قلب و روان میلیونها
ایرانی شد. اولین کنسرت او به همت شاعر بزرگ ایران ملک الشعرای بهار اجرا
گردید که حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد و آنان را در طول کنسرت نسبت به
هنرمند جوان و جسور خود به تحسین بینظیری واداشت. حضار برای اولین بار
دریافتند که با هنرمندی مواجهند که حرفی نو برای گفتن دارد. روزی که اولین
برنامه او از رادیو پخش شد، صدایی صاف، شفاف و دلنشین در ایران طنینانداز
شد که میرفت تا برای نزدیک به 7 دهه خاطرات تلخ و شیرین سه نسل را در یک
سرزمین پهناور تاریخی با خود عجین و همراه کند. قلبها را به تسخیر خود در
بیاورد و سرود عشق و مهربانی را در همه جای ایران بگسترد. کوله باری از دو
هزار ترانه و آواز، او را تا مرزهای رمزآلود یک چهره اسطورهای جاودانه
کرد.
اما دیو مهیب ارتجاع در راه بود. مرضیه پس از صعود به
بالاترین قله آواز ایران، در حاکمیت ننگین آخوندها سکوت اختیار کرد و صدای
پرغوغا و همیشه دلنواز و پرتوانش را 15سال در سینه پنهان ساخت...
اما
نه، او تصمیم به سکوت نداشت. سکوت 15ساله، آرامش قبل از توفان بود. آن
توفان عشق و آزادی ایران، که در وجود او خروشان بود، قرار بود درخشانترین
صفحات حیات او را رقم بزند.
چنین بود که تک ستاره آواز ایران، پس
از نیم قرن هنرنمایی و چشیدن سرد و گرم روزگار، جلای وطن و ترک خانمان و
عزیزان کرد و سر انجام به سوی مجاهدین و مقاومت ایران پرکشید. تولدی نو در
پروازی دیگر بسوی رهایی.
بدین ترتیب خاتون شهر شعرها و شورها، بلبل
سرگشته در دل صحرای تاریخ ایران، نیمه شبان تنها، بسان درویشی شیفته و
سوخته جان، عاقبت گم شده خود را در هفتاد سالگی یافت:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
آنگاه
کنسرتهای وی در پراعتبارترین مراکز هنری جهان، همچون آلبرت هال سلطنتی
لندن، المپیای پاریس و سالن ویلشر هال لسآنجلس با ترکیبی از موسیقی و
پیامهای سیاسی برگزار گردید.
به این ترتیب بود که این شوریده حال
دلسوخته صدای سحرانگیز خود را به فریاد خروشان یک شورشی بدل نمود و عزم کرد
تا تمام هنر خود را وقف مقاومت برای آزادی مردم میهنش کند. مردمی که به
آنها عشق میورزید. او همه آزارها و دشنامهای نامردمان را پذیرا شد، رفاه و
آسایش را بر خود حرام کرد تا در دیار بیقراران، پیکی شود برای مهر تابان و
عاقبت هم حلقه به در زد و سلاح بر دوش کشید.
21مهر، اگرچه به
ظاهر روز پرکشیدن اوست، اما او درست در چنین روزی در بیش از یک دهه پیش،
تولدی دیگر یافته و پرکشیده بود. چرا که در جنگ ارادهها، اراده
خللناپذیرش او را بهسوی ارتش آزادی کشاند. گوش کنید:
«برای پیروزی
سهل و آسان نیامدهام. آمدهام تا در همه غم و شادی و شکست و پیروزی
رشیدترین و پاکترین زنان و مردان ملتم شریک باشم. به خدا دیگر حال و حوصله
خارجه و اروپا را ندارم…
من رزمنده ارتش آزادیبخش هستم. لااقل برای
بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی که بلدم. اگر نه دستکم دعایی بدرقه راهشان
میکنم، اما اراده کردهام که بهعنوان رزمنده ارتش آزادیبخش به ارتش مریم
بپیوندم…
من بعد از 15سال، وقتی آمدم، اول نیامدم روی سن پاله
دکنگره یا آلبرت هال. صاف و مستقیم رفتم وسط آن بیابانهای بیآب و علف و
داغ. وسط آن زنان و مردان شجاع و رشید و وطنپرست که بهخاطر مردم و
بهخاطر آزادی سر از پا نمیشناسند.
رفتم روی تانکهای داغ در هوای
50 درجه فریاد کشیدم و سرود خواندم. سرود جنگی و نظامی، سرود برای مجاهدان،
بهخاطر آزادی، بهخاطر مردمی که عشق من هستند».
آنگاه عزم خود را چنین فروتنانه مزین به شعری زیبا نمود:
گفتا که کیست بر در
گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری
گفتم مها سلامت
گفتا چه عزم داری
گفتم وفا و یاری
گفتا ز من چه خواهی
گفتم که لطف عامت
و آن وقت، شور خود برای رزمندگی را چنین ابراز کرد:
گفتا که تا چند رانی
گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی
گفتم که تا قیامت
باری، مرضیه، اشرف السادات هنرمندان آزاد و رها، به اشرف رسید. به شهر شهرها، شهر حماسهها، شهر افسانهها:
گفت معشوقی به عاشق، کی فتی!
تو به غربت دیدهای بس شهرها
گو کدامین شهر از آنها خوشتر است
گفت آن شهری که در آن دلبر است
صدای
او پس از ورود به اشرف، قلوب مردم ستمدیده در ایران و ایرانیان آزاده در
سراسر جهان را تسخیر کرد، آنجا که گفت: «در کمال افتخار و سربلندی، لباس
رزم به تن کردم و بهخاطر آزادی تا آخرین نفس و با تمام هستی خودم در کنار
مردمم، سربلند و شاد و سرشار از افتخار، میایستم. من آمدهام تا همه
استعداد و توان و انرژی و هنر و صدایم را برای آزادی مملکت، برای آزادی
ایران و مردم شریف و بزرگوارمان بهکار بگیرم. آمدهام تا دست یاری بانوی
بزرگ مقاومت ایران را بهگرمی بفشارم... در تو با تو، با تو در تو، بهاران
میشوم».
به این ترتیب مرضیه در میدان مبارزه سیاسی نیز بهخواندن
غزل خیرهکننده و آتشینی که غزل شرف و افتخار است، پرداخت. هنرش فروزانتر
شد و از ”کاوه میهن“ و ”ایران زمین“ تا ”مثل جنگل“ و ”ارتش آزادی“ و صلای
اذانی که با سلام به فاطمه زهرا (ع) مزین است، بیمحابا ”به نام گل سرخ“
نغمه سر داد تا رهروان تنهای «نیمه شبان» شاه و شب تیره و تار شیخ را بیشتر
و بیشتر برانگیزد و «بوی جوی مولیان» وطن را عطرافشانی نماید.
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان زخط مشکبار دوست
خوش میدهد نشان جلال و جمال یار
تا در طلب شود دلم امیدوار دوست
او
که تمامی هنر خود را در مسیر مقاومتی پرشکوه و سترگ در مقابل سیاهترین
دیکتاتوری تاریخ معاصر قرار داده بود، از این پس تا هنگامی که صدایش برای
همیشه بهجاودانگی پیوست، کارنامه زندگیاش مجموعهیی ارزشمند از هنر و
مقاومت شد و او را نه تنها در تاریخ هنر ایران، بلکه در تاریخ هنر ملتهای
معاصر، منحصربه فرد و کم نظیر کرد.
دوشنبه 26مهر 1389ـ اورسوراواز، پاریس: دو هزار تن از اعضای مقاومت با خواننده افسانهیی و سمبل مقاومت، وداع میکنند...
مرضیه،
ستاره درخشان آسمان ادب و هنر ایران هرگز غروب نخواهد کرد. وقتی ستارهها
غروب کنند، افسانهها متولد میشوند و چون رودی نیلگون در صفحات تاریخ جاری
میگردند. صدای او که برای آزادی میخواند، برای همیشه در کوهها و دشتهای
ایران و در دلها و جانهای آحاد این ملت، جاودانه طنین ایران و آزادی آن
خواهد بود. صدای صداها و فاتح جنگ ارادهها مرگ به سراغش نیامد، بلکه
جاودانگی از او استقبال کرد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر