سه‌شنبه، مهر ۲۹، ۱۳۹۳

م.سروش: اگر شاعري بودم

تاریخ ایجاد در 29 مهر 1393

اگر تبری داشتم و یک فرصت
برای فرود آوردن،
ریشۀ فقر را نشانه می رفتم
تا هیچ پدری شرمنده از دستان خالی خویش
دخترک معصومش را
به گرگهای حریص و شکمباره نفروشد

اگر قلمی داشتم برای نوشتن یک کلمه
تنها یک کلمه
تو را می نوشتم: آزادی
تا قفس واژه ای گنگ و نامفهوم
برای آیندگان باشد

اگر ستاره یی داشتم
می آویختمش چونان فانوسی
در تیره ترین نقطۀ زمین
تا بر مردمی بتابد
که به اشتیاق برآوردن  صبح
در چاه عمیق شب، فرو غلتیدند

اگر تمام سهم من از این زمین
پنجره یی بود
اگر تنها یک پنجره داشتم
آنرا به روی چشمان تو می گشودم
تا در انتهای نی نی نمناک روشنشان
به تماشای رازهای جهان بنشینم

اگر قرار بود راوی یک خاطره
از یک عمر باشم
خاطرۀ دستان تورا می گفتم
در آن شب تیرۀ سرد
که غبار از پنجره برگرفت
و خواب خورشید را برآشفت

اگر شاعری بودم
اگر شاعری بودم
ومجال یک سروده داشتم
تو را می سرودم ای عشق
که بی تو این خاکیِ زمین
مزبله یی بود
شایسته و در شأن خوکها و گرگها


م. سروش


11 اکتبر سال 2011 میلادی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر