در دوازدهم اسفند سال ۱۳۸۸ وقتی از ضربات مشت بازجوها بیحال و
بیرمق شد، جلسه اول بازجوییاش را به پایان رساندند و او را به سلولاش
برگرداندند. تا ۱۰ روز هیچ کس به سراغ مهدی خدایی نیامد و او در آن روزها
از جدار پایین درب سلولاش، شاهد انتقال دیگران به اتاقهای بازجویی بود.
شاید در آن لحظات فکر نمیکرد که این تازه آغاز یک راه سخت و پرمشقت است.
برای مهدی خدایی، دبير اسبق انجمن اسلامی دانشگاه آزاد واحد
شهر ری و فعال حقوق بشر سال ۱۳۸۸ این آغاز راه نبود. او مدیر مسئول دو
نشریه دانشجویی در دانشگاه آزاد بود و یکبار در تيرماه سال ۱۳۸۶ توسط
مامورين وزارت اطلاعات و به اتهام اقدام عليه امنيت ملی از طريق برپايی
تجمعات و تبليغ عليه نظام بازداشت شده بود.[۱]
مهدی در تجمعی در دانشگاه آزاد به نقد سیاستهای امنیتی در دانشگاهها
پرداختهبود. او ۳۸ روز را در سلول انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین گذراند و در
جريان بازداشت، بر اثر جراحات حاصل از شکنجه، سه روز را در بيمارستان
نظامی «قمر بنی هاشم» گذراند. مهدی که در آن سالها به یکی از چهرههای
موثر جنبش دانشجویی تبدیل شده بود، پس از آزادی، توسط مسئولان دانشگاه
آزاد به یکسال محرومیت از تحصیل محکوم شد.[۲]
مهدی خدایی متولد سال ۱۳۶۴ در محله اتابک در جنوب تهران است.
از همان بدو ورود به دانشگاه در سن ۱۹ سالگی، در فضای معمولا بیتفاوت نسبت
به مسائل سیاسی در دانشگاه آزاد، مهدی چهرهای متفاوت بود.
دغدغههای سیاسی و اجتماعی او باعث شد که خیلی زود از دیگران
متمایز شود بهخصوص اینکه شجاعت فوقالعاده او در بیان نظراتش چشمگیر بود.
او میخواست فضای راکد غالب در دانشگاه آزاد را بشکند و به همکلاسیهایش
یادآوری کند که در هر وضعیتی باید پیگیر خواستههایشان باشند. او این
فعالیتها را در دورهای آغاز کرد که به خزان جنبش دانشجویی شناخته میشود؛
دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد. او بار طاقتفرسایی را از دو جهت بر
دوش خود احساس میکرد: اولا شرایط خفقانزده دوران احمدینژاد و دوما
بیتفاوتی فراگیرشده در بین دانشجویان بهخصوص در دانشگاه آزاد. به این
مسائل باید این نکته را اضافه کرد که بهطور سنتی شهر ری که خدایی در آن
درس میخواند مرکز تندروترین طرفداران سرکوب حکومتی بوده و همواره این
منطقه جنوبی تهران یکی از مراکز تجهیز نیروی انسانی گروههای فشار و انصار
حزبالله بوده است.
خدایی پس از نزدیک به ۴۰ روز انفرادی با قرار وثیقه در شهریور
ماه سال ۱۳۸۶ آزاد شد. او سپس در دادگاهی به ریاست قاضی صلواتی به چهار
ماه حبس تعلیقی محکوم شد.
خرداد ۸۸ که فرا رسید، پرونده زندگی مهدی هم مثل بسیاری از
فعالان سیاسی و اجتماعی ایران وارد مرحلهای تازه شد. او که دیگر فعال
سیاسی و مدنی باسابقهای بود، میدانست که به دقت توسط مأموران زیر نظر
است، اما همه اینها و حتی حکم چهار سال زندانش باعث نشد که کنج عافیت را
در آن روزهای حساس برگزیند. پس از موج اولیه بازداشتها مهدی تصمیم گرفت که
به کمک خانواده بازداشتیهای بعد از انتخابات برود. او به دیدار پدرها و
مادرها و خانواده زندانیان میرفت و به آنها مشورت و دلداری میداد. تا
اینکه نوبت به خود او رسید:
«زمان بازداشت من، نیمه شب ۱۱ اسفند ماه سال ۱۳۸۸ بود. هنگامی
که در حال خروج از منزل بودم، توسط نیروهای لباس شخصی اطلاعات سپاه
پاسدران بازداشت شدم. وقتی دلیل بازداشت خود را جویا شدم و درخواست کردم که
حکم بازداشت را به من نشان دهند، از میان چندین حکم، برگهای را نشان
دادند که در آن اتهام من را "اقدام علیه امنیت ملی کشور" عنوان کرده
بودند. پس از بازداشت بدون آن که از محل انتقال خود اطلاع داشته باشم، با
دستبند و چشمبند به زندان منتقل شدم. بر اساس تجربه بازدشت پیشین، متوجه
شدم که در زندان اوین هستیم و هنگامی که در سلول انفرادی قرار گرفتم با
دیدن موکت سبز و دیوار سنگی آن، به یاد تصویری از محمد علی ابطحی در
اینترنت افتادم که وی را در حال قرآن خواندن در سلول انفرادی بند ۲-الف
سپاه نشان میداد؛ اما تا ۱۰ روز بعد از بازداشت، بازجویان هیچ اطلاعی از
محل بازداشت، به من ندادند و تنها پس از این که کاملاً مطمئن شدند مطلعام
که کجا هستم، تایید کردند که در بند ۲-الف سپاه واقع در زندان اوین به سر
میبرم. شب نخست از رفت و آمدهایی که در راهرو و بند صورت میگرفت،
متوجه شدم که دیگر دوستانم نیز بازداشت شدهاند. به هنگام بازجوییها هم
صدای محبوبه کرمی، ابوالفضل عابدینی، نوید خانجانی و نصور نقیپور را
میشنیدم. روز اول بازجویی تنها به ضرب و شتم و تلاش برای گرفتن ایمیلها و
پسورد آنها اختصاص داشت.»[۳]
بازجوییهای مهدی بیشتر حول و حوش بخش دانشجویی مجموعه فعالان حقوق بشر[۴] بود
که خدایی از سالهای پیشتر به عضویت آن درآمده بود. همچنین سوالهایی
درباره جلسات دفاع از حق تحصیل، که او و دوستانش پیش از انتخابات ریاست
جمهوری ۸۸ در تهران و چند شهر دیگر برگزار کرده بودند. البته او مجبور بود
این سوالات را زیر ضرب و شتم و تهدید پاسخ دهد؛ تهدیدهایی همچون اعدام،
استفاده از شوک الکتریکی و هم سلولی با قاچاقچیان و با تاکید بر این که
ممکن است روزی چند مرتبه به تو تجاوز شود. خدایی به یاد میآورد که بیشتر
از همه همبندیانش، فشار روحی و روانی به «نصور نقیپور» وارد میشد.[۵] بازجوییهای
نصور به دلیل لکنت زبانی که داشت، مدت زمان زیادی طول میکشید و او گاهی
زیر فشار و استرس سخت بازجوییها قدرت تکلم خود را به کل از دست میداد و
این برای مهدی که معمولا صدای او را در اتاقهای بازجویی میشنید، خاطرهای
تلخ و دردناک است. برخورد تحقیرآمیز بازجوها و نگهبانها با همبندیان
بهایی او از جمله «ایقان شهیدی»[۶] و «نوید خانجانی»[۷] که
آنها را نجس میدانستند نیز برایش بسیار آزاردهنده بود. او بعدها از
آنها شنید که حتی به هنگام بازجوییها، خودکاری را که بهاییان استفاده
میکردند از بقیه خودکارها جدا میکردند و یا نگهبانان بند ۲-الف در
سرویسهای بهداشتی، دمپاییهای جداگانهای برای آنها گذاشته بودند. گاهی
چنان فشارهای روحی و روانی، شدت میگرفت که او آرزو میکرد که ای کاش
بازجوها برگردند و او را حداقل کتک بزنند.
مهدی خدایی ۹ ماه را در سلولهای انفرادی زندان اوین، بند
۲ـالف گذراند و سپس در دادگاهی به ریاست «قاضی مقیسه»، به سه سال حبس
تعزیری محکوم شد. چهارسال حکم قبلی او نیز اضافه و در مجموع حکم هفت سال
زندان مهدی خدايی در آذر ماه سال ۸۹ تاييد شد. پس از تاييد اين حکم وی به
بند ويژه سپاه پاسداران (بند ۳۵۰ زندان اوين) انتقال يافت، همان جايی که
ديگر زندانيان سياسی-عقيدتی محبوس هستند.[۸]
خود او درباره موارد اتهامیاش میگوید:
«ابتدا از ارتباط ما به عنوان اعضای مجموعه با کشورهای
گوناگون از جمله آمریکا و انگلستان صحبت میکردند و این که با اطلاعرسانی
در مورد کشتهها و زخمیهای جنبش سبز، سعی در تحریک مردم داشتیم؛ اما در
نهایت عنوان کردند، گناه ما، به زعم آنها، سیاهنمایی علیه جمهوری اسلامی
از طریق انتشار موارد نقض حقوق بشر در کشور بود.» [۹]
تا پیش از نوروز سال ۱۳۹۲ یعنی نزدیک به سه سال و نیم پس از
بازداشت، اجازه مرخصی به مهدی خدایی داده نشد. او در این مدت با رد هرگونه
پیشنهاد برای ابراز ندامت از فعالیتهایش اجازه مرخصی نیافت و در زندان
ماند.[۱۰]
پدر مهدی، ۵۰۰ روز پس از بازداشت پسرش ودر گفتگویی با کمپین
بینالمللی حقوق بشر ایران از حق ساده خانواده زندانیان برای دیدار
فرزندشان و مرخصی او حرف زد:
«چهار ماه اول بازداشت پسرم فقط هفتهای یکبار اجازه تماس
داشت. بعد از چندبار مراجعه به دادستانی تهران بالاخره موفق شدیم خرداد ماه
۱۳۸۹ اولین قرار ملاقات را بگیریم. روحیه مهدی بسیار خوب بود.»[۱۱]
او گفت که ۱۷ ماه است که از بازداشت
پسرم می گذرد اما هنوز مهدی از حق مرخصی محروم است. بارها در این خصوص
پیگیری کردیم اما هیچ تاثیری نداشته است. آخرین ملاقات با او در ۱۷ مرداد
ماه ۱۳۹۰ بود. مهدی در این ملاقات گفت که او و تمام زندانیان سیاسی از خبر
مرخصی بهاره هدایت و احمد زید آبادی بسیار خوشحال شدهاند. او در
گفتوگویی دیگر اضافه کرد:
«هر دوشنبه که برای ملاقات کابينی با مهدی پشت درهای اوين به
انتظار میايستم به روزهايی در زمستان سال ۵۷ می انديشم که همراه با ديگر
انقلابيون همين در آهنی را شکستم تا زنداينان سياسی را از زندان آزاد کنیم،
بيش از سه دهه پس از آن روزگار، حال مجبورم برای ملاقات با پسرم که زندانی
سياسی است، ساعتها انتظار بکشم.»[۱۲]
در نوروز سال ۱۳۹۳ نامهای از مهدی خدایی، بسیاری را غافلگیر
کرد. او که سالهای جوانیاش را با ناعادلانهترین شکل ممکن در زندان
میگذراند در متنی عمومی از بند ۳۵۰ زندان اوین از مرزبان ایرانی کشته شده
توسط گروههای مخالف حکومت جمهوری اسلامی یعنی «جمشید داناییفر» سخن گفت و
با خانوادهاش ابرازهمدردی کرد. این نامه بیش از هرچیز روحیه ملی و
آزادیخواهانه او را به عنوان یک زندانی عقیدتی و سیاسی نشان داد که ظلم بر
خودش را با چیز دیگری نمیخواهد جبران کند. او در بخشی از نامهاش نوشت:
«متاسفانه پس از سالها تحمل سختیها و مرارتهای بسیار از
سوی مردم، نوروز امسال میتوانست {با کنار رفتن محمود احمدینژاد و انتخاب
حسن روحانی} اندکی از بار غم و مشکلات آنها بکاهد، اما متاسفانه چنین نشد و
شاهد اخبار دردناک و تکاندهندهای بودیم. شهادت گروهبان جمشید داناییفر،
یکی از مرزبانان ایرانی که از زمان به گروگان گرفته شدن آنها ذهن بسیاری
از هموطنان را به خود مشغول کرده بود و در دعای لحظه سال تحویل، ایرانیان
سلامتی آنان را آرزو میکردند. علیرغم آن، شوربختانه ملت ایران بار دیگر
در سوگ یکی از فرزندان خود نشست و خبر شهادت این مرزبان همگان را در بهت و
ناباوری فروبرد.»[۱۳]
او در این نامه با اشاره به تجربه سفرش به استان سیستان و
بلوچستان در سال ۱۳۸۶ نوشت که شاهد فقر و درد مردم سرزمیناش در آن خطه از
کشور بوده است:
«بسیاری از مناطق حتی از امکانات اولیه زندگی نظیر آب
بهداشتی، امکان دسترسی به پزشک و مکانی برای آموزش نیز برخوردار نبودند.
منطقهای که طی سالیان دراز نامش با محرومیت آمیخته است و لزوم توجه ویژه
مسئولین به آن در راستای محو محرومیتهای بعضا تحمیلی را طلب میکند.»
اما مهدی با قاطعیت و با روحیه حقوق بشریاش خطاب به همگان
میگوید که تمامی این موارد و واقعیتها در سیستان و کل کشور توجیهکننده
توسل به خشونت و ایجاد ناامنی از سوی عدهای به بهانه وجود نابرابری، فقر و
محرومیت نیست، چرا که به تجربه شاهد بودهایم این روشها نه تنها کمکی به
حل مشکلات نمیکند بلکه با بازتولید خشونت و به بغرنج شدن شرایط نیز
میانجامد.
«در پایان، ضمن طلب آمرزش برای سرباز شهید جمشید داناییفر و
آرزوی صبر و بردباری برای خانواده وی، امیدوارم در روزهای آینده شاهد
بازگشت دیگر سربازان در اسارت به آغوش مردم عزیز و همچنین تلاش و توجه هر
چه بیشتر مسئولین در رفع مشکلات مردم محروم و محجوب سیستان و بلوچستان
باشیم.»[۱۴]
مهدی خدایی در طول دوران زندانش با وجود جثه نحیف و لاغرش تا
به امروز در چندین نوبت و در دفاع ازهمبندیها و دیگر فعالان سیاسی و مدنی،
اعتصاب غذا کرده و یا کتک خورده است.[۱۵] اولین
اعتصاب غذای او برمیگردد به ۱۵ خرداد سال ۱۳۹۰. او به همراه چند تن دیگر
که اعتصابشان را بهخاطر فوت «هاله سحابی» و عدم توجه به وضعیت جسمانی
زندانیان آغاز کرده بودند و قرار بود در روز ۲۲ خرداد اعتصاب خود را
بشکنند، با خبردار شدن از مرگ «هدی صابر»، از جمله کسانی که در اعتصاب
بود، به اعتصابشان ادامه دادند.[۱۶] اعتصاب
غذای دوم مهدی به همراه «عبدالفتاح سلطانی»، «امیرخسرو دلیرثانی» و «سعید
مدنی» از دهم آبان ۱۳۹۲ آغاز شد. آنها در بیانیهای هفت دلیل را برای
اقدام به اعتصاب غذای خود ذکر کردند که مهمترین آن به موضوع عدم رسیدگی به
همه زندانیان بیمار چه آنها که در حصر هستند و چه آنها که در زندان ها
به سر میبرند، بازمیگشت. آنها تاکید کرده بودند که برای عمل به فرضیه
امر به معروف و نهی از منکر و برای شنیده شدن صدای زندانیان مظلوم بیمار،
اعتصاب غذا کردهاند و نسبت به مداخله نهادهای امنیتی غیر مسئول در امور
درمان زندانیان، عدم حضور پزشکان متخصص در زندانها، روند طولانی و غیر
قابل پیشبینی برای اعزام بیمارانی که نیاز به بستری شدن در بیمارستان
دارند، اجبار بیماران به پوشیدن لباس مخصوص و زدن دستبند و پابند برای
اعزام به مراکز درمانی و مواردی دیگر از این دست معترضاند. تقاضای آنها
این بود که به وضعیت این زندانیان بیمار باید رسیدگی شود و آنها لازم است
که برای درمان به بیرون از زندان منتقل شوند.[۱۷]
مهدی خدایی در زندان اوین و در هفتهنامه بند ۳۵۰ بخش حقوق
بشر را به منظور اطلاعرسانی به همبندیان در مورد حقوق زندانیان و شهروندی
راهاندازی کرده است. همچنین او به مدت یکسال جلساتی هفتگی را در همین
بند با عنوان گفتمان حقوق بشر و پیرامون مسائل حقوق بشری برگزار کرد.[۱۸]
به تازگی مهدی خدایی به همراه دوست همبندیاش «امید کوکبی»[۱۹]، کتاب«اطلس حقوق بشر»[۲۰] را ترجمه و با کمک «مزدکعلی نظری»[۲۱]،
همبندی سابقشان در افغانستان منتشر کردهاند. کتاب همچنین پیشگفتاری را
از عبدالفتاح سلطانی، وکیل زندانی، در ابتدای خود دارد. این دو، با وجود
عدم همکاری مسئولان زندان، توانستند نوشتهها و ترجمههای مربوط به فصول
مختلف این کتاب را به بیرون از زندان فرستاده تا مزدکعلی نظری، دیگر
زندانی سیاسی که دوران محکومیتاش به اتمام رسیده، آن را ویرایش و در
افغانستان منتشر کند. این کتاب توسط انتشارات «آرمان شهر» در کشور
افغانستان منتشرشده است.[۲۲] نویسنده
این کتاب که همچون مترجمان کتاب از قربانیان نقض حقوق بشر است و درهشت فصل
آن را نوشته است، میخواهد به یکی از مهمترین پرسشهای انسان پس از خلق
فاجعه نازیسم پاسخ گوید: «چگونه میتوان در جهانی انسانیتر و امنتر
زندگی کرد؟» فصول کتاب به ترتیب شامل حقوق شهروندی،حقوق عدلیـقضایی،
آزادی بیان، حقوق انسانی در شرایط ناگوار جنگ و درگیریهای مسلحانه، تبعیض
و نژادپرستی، حقوق زنان، حقوق کودکان و در انتها بخش آمار وضعیت حقوق بشر
در جهان است. کتابی به زبانی ساده و برای استفاده همگان. در معرفی کتاب
آمده است که در بخش اول، حقوق سیاسی که مستلزم وجود قوه قضاییه مستقل
است و نیز حق شهروندی، دارایی و نابرابری، کیفیت زندگی مبتنی بر اصل زندگی
شرافتمندانه و همچنین بهداشت و سلامت تمام افراد، مورد بررسی قرار گرفته
است. بخش دوم و ذیل عنوان تخلفات قضایی و محدودیتهای قانونی، ابتدا به
تعریف شکنجه و کاربرد آن از سوی دولتهای گوناگون میپردازد، پس از آن
بازداشت خودسرانه به عنوان روشی برای کنترل سیاسی مطرح شده است. در این بخش
همچنین به یکی از قدیمیترین مجازاتهای بشری، اعدام، در سطح جهان پرداخته
شده است و همچنین مراقبت پلیسی به عنوان ابزاری برای اعمال فشار بر
شهروندان تعریف میشود. بخش سوم به اصل آزادی بیان و ممنوعیت سانسور
میپردازد. تعریف آزادی بیان و سانسور ارتباطات در جوامع امروزی از سوی
حکومتها و ایجاد محدودیت برای حق اجتماعات، از عناوین مهم این بخش است.
بخش چهار این کتاب به مهمترین مسائل نقض حقوق بشر در سطح بینالمللی
میپردازد؛ نسلکشی، جنگ، تجارت اسلحه، تروریسم، نیروهای حافظ صلح سازمان
ملل و نیز تعریف آوارگان مهاجر و پناهندگان سیاسی، مباحثی است که به
خواننده در فهم بهتر مسائل حقوق بشر در سطح بینالملل کمک شایانی میکند.
تبعیض یکی از نکوهیدهترین رفتارهای بشری است که در بخش پنجم در قالب
تبعیضهای مذهبی، قومی، نژادی، جنسی و معلولیت به آن پرداخته شده است و در
این بخش بر اساس آمار و ارقام و اینفوگرافیک، اطلاعات بسیار گرانقیمتی از
گستردگی و شدت تبعیض در کشورهای گوناگون به مخاطب ارائه میشود. حقوق زنان
هم که همواره یکی از چالش برانگیزترین مباحث حقوق بشری بوده است؛ حقوق
مدنی، خشونت خانگی، تجاوز جنسی بهویژه تعریف انواع تجاوز و آمار آن در
کشورهای گوناگون، حق بارداری، ختنهی زنان و بردگی جنسی از مهمترین مسائل
حقوق زنان در کشورهای گوناگون است که بخش ششم را شامل میشود. در کنار آن و
در بخش هفتم حقوق کودکان و تبیین وضعیت کودکان کار، کودکان سرباز، مرگ و
میر و سلامت کودکان و نیز به وضعیت آموزش آنها پرداخته شده است. در آخرین
بخش خواننده به صورت کوتاه میتواند مهمترین معضلات حقوق بشر هر کدام از
کشورهای دنیا را به صورت تیتروار مطالعه کند و در بخش آمار جهانی نیز وضعیت
شاخصههای اصلی حقوق بشر هر کشور به صورت کوتاه و ساده به خواننده ارائه
شده است.
بیشک این کتاب یکی از مهمترین راهنماهای عملی برای فعالان
سیاسی و اجتماعی است تا هیچگاه و در بدترین شرایط نیز از پیگیری مطالباتشان
دست برندارند. نویسندگان و مترجمان این کتاب که خود از قربانیان نقض حقوق
بشر هستند، در پی آن بودهاند تا گزارشی کامل و خواندنی از وضعیت حقوق
بشر در جهان ارائه دهند. آنها در واقع با ترجمهای از کتابی درباره حقوق
بشر هم وضعیت خود را شرح دادهاند و هم پیغامی را به خوانندگانشان یعنی ما
دادهاند که در هر وضعیتی و با کمترین امکانات نیز میتوان پیگیر
خواستهها بود و کنشگر باقی ماند.
مهدی هماکنون در حال تهیه کتابی حاصل گفتوگوی وی با
همبندیاناش علیرضا رجایی، رحمان قهرمانپور، فریبرز رئیسدانا و سعید مدنی
پیرامون مسائل گوناگون حقوق بشری در ایران است.
مهدی خدایی اکنون ادامه دوران محکومیت هفت ساله خود را در
زندان اوین میگذراند که چهار سال آن سپری شده است، او برای ما میخواند
که:
« چه زیباست لحظه رهایی، لحظه گسستن بندها و شکستن چوبههای دار، لحظه امید و زندگی»
برگرفته ازسایت توانا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر