در این زندان چنانچه زندانی در داخل بند بیمار باشد (بد حال یا معمولی فرقی ندارد) و نیاز به اعزام به بهداری باشد می بایست حداقل چهل دقیقه منتظر بماند تا با بهداری هماهنگ و بالاخره ماشین با پشت سر گذاشتن ترافیک سنگین داخل زندان (فاصله از بند تا بهداری ۱۰۰ متر) به محل مورد نظر برسد و بیمار به بهداری منتقل شود، این درحالیست که زنان زندانی حق پیاده روی در محوطه را ندارند! بهداری دو ماشین حمل بیمار دارد. اولی آمبولانسی ست که ساخته قرن پیش است. این آمبولانس تخت بیمار ندارد، زندانی می بایست خود را به نحوی به دیوار یا صندلی بچسباند تا حین رانندگی رالی طور از دنیا نرود! همه فضای آمبولانس پر از لکه های خون و گلاب به رویتان استفراغ است! درب آن فقط از بیرون باز میشود به این شکل که دست راست را تا نیمی از کمر به بیرون پنجره میبرید و دستگیره را میکشید که ممکن است درب کشویی ناگهان باز شود…!!
ماشین دیگر پیکان است ، مدرن و لخت، درب آن فقط از یکسو باز میشود و چنان نرم است که بیرون آمدن از آن مصیبتی ست !سوئیچ استارت ندارد و برای روشن شدن کافیست راننده کمی تلاش کند و آن را در سراشیبی قرار دهد سپس با تکانی شدید روشن خواهد شد!
روزی یکی از هم بندیان را که حال وخیمی داشت و بیهوش بود را می بایست تا دفتر و بعد تا حیاط و کوچه و آمبولانس ببریم. برانکارد و ویلچر دراین زندان معنایی ندارد لذا چهار نفری او را در آغوش گرفته و ۲۵ پله به پایین بردیم ،…پرسنل بهداری به دلیل عذرشرعی و حفظ امنیت اسلام حق ورود به بند ندارند تا بیمار را طبق اصول پزشکی جابه جا کنند!! تخت مخصوص بیمار از آمبولانس بزرگتر بود و درنتیجه درب امبولانس بسته نمی شد، سر این زندانی شریف از آمبولانس بیرون مانده و بیش از هر چیز نگران بودم که از آمبولانس به بیرون پرت شود و در طول مسیر بیمارستان راننده متوجه فقدان بیمار نشود!!
خلاصه یک تخت کوچک چوبی ارزان در گوشه اتاق معاینه بهداری میباشد که از دیدن بیمار ۲۵ کیلویی هم به لرزه در می آید! پزشکی دارد با نام مستعار شهریاری، متخصص داخلی ست مثلا! بیشتر شبیه به بازجوست تا پزشک! برای او دانستن اتهامات شما برای مداوا لازم است! نسخه ای نمی نویسد چرا که همیشه همه چیزاز نظر او طبیعی ست و اگر هم نسخه بنویسد مهری ندارد و چنانچه از داروی اشتباه تجویز شده اش بمیرید که هیچ دیگ مرده اید! البته پزشکان شریفی هم دارد که اگر بخواهند به بیمار خصوصا بیمار سیاسی کمک کنند از سوی اقای ریئس توبیخ می شوند!!! داروخانه هر شب داروی بیماران را در قوطی های مخصوص می ریزد که معلوم است زمانی رنگش سفید بوده اما حالا رو سیاه است، حتی راننده با دستهای بدون دستکش هم میتواند این کار را انجام دهد، اغلب داروها سهوا یا حتی عمدا به اشتباه در قوطی ریخته می شوند!!! بیمار باید همه را با یک لیوان اب در برابر چشمان مامور قورت دهد! مواردی بوده اند که می بایست یکجا ۱۸ قرص ببلعند! تصوپر مابقی جریان با خودتان!!! اگر زن باشید و طبق نظر پزشک نیاز به نوار قلب یا حتی تزریق دارو باشد پرستاران دو دستی مشتی از خاک بر سر میریزند چون از لحاظ شرعی معذورند و بایست بیمار یا به بیمارستان اعزام شود که هفت خان رستمی ست و از نظر رئیس ممنوع ، یا باید منتظر بود تا در ساعت اداری خانم فلانی بیاید.
در نهایت اگر اورژانسی باشد پس از کمی مشاجره با پزشک به این نتیجه میرسد که مامور زن همراه زندانی که هیچ سر رشته ای از این امر ندارد نوار قلب را بگیرد! و حالا تصور کنید بیمار روی تخت و مامور زن بالای سر او! از طرفی می بایست چادر خود را نگه دارد و از طرفی طبق گفته های پرستار و آموزش از روی لباس، گیره ها را بچیند و پرستار مرد عرق ریزان پشت پارتیشن ایستاده و راهنمایی میکند، ناگهان میبینی گیره های نوار قلب تا کشاله ران بیمار وصل شد و چون معلوم نیست نوار قلب بوده یا کلیه یا چی یا به دلیل خنده وحتی عصبانیت بیمار نوار قلب آنچه که باید نمیشود!
دندانپزشکی بهداری هم که هزینه اش از دستمزد بهترین پزشکان ایران و جهان گرانتر است آن هم برای زندانیان بی منبع درآمد! از بس بهداری و زندان و زندانیان تمیز هستند که به راحتی بدون دستکش دست در دهان شما می کنند و حتی دستگاه اتوکلاو که ضروری ترین دستگاه است ندارند! و در آخر مدیر بهداری!! از او در مورد خودم و پرونده ام خواهم گفت. عباس ِ خانی ! مدیر کشتی گیری که می گوید پزشک است!
اما نه مرام کشتی گیران را دارد نه شرافت پزشکان را ! با این سیستم مدیریت و بهداری اش ادعا می کرد که بنده کاملا سالم هستم. درد میکشیدم و درد میکشیدم و او انکار میکرد و اعزام هایم را لغو و به دادستانی هم اعلام میکرد که بنده در سلامت کامل هستم، آنقدر به انکار ادامه داد که ماهیت حقیقی اش را به رخش کشیدم. به او گفتم تو نه پزشکی و نه حتی کشتی گیر بلکه تو یه جلاد هستی نه بیشتر! با وقاحت با مافوقش چهارمحالی ریئس زندان که تکثیر شده های حیدری فرها هستند و تصور می کنند برای همیشه در منسب قدرت می مانند از من شکایت کردند و اتهاماتی را نسبت دادن که برای دومین بار دادگاهش برگزار شد و شرکت نکردم! جواب آزمایشات بیمارستان را از من پنهان میکردند و با توهین بر سلامت بنده تاکید داشتند، اما نمیدانند که آتنا هم پدری دارد و آشنایانی، جواب آزمایشات و سی تی اسکن بیمارستان هزار تختخوابی را با هزار زحمتی که شده به دست آوردم و مشخص شد آری فوراً باید جراحی شوم و تخلیه کامل کیسه صفراوی بعلاوه عفونت و سنگ کلیه، سنگهایی به اندازه جای مهر روی پیشانی شان!
در حالی که در اردیبهشت ۹۶ دستور بستری ام از بیمارستان سینا صادر و قرار بر تخلیه رسوب صفرا بود اما خانی و چهارمحالی آن را انکار و اعزام ها را یکی پس از دیگری لغو کردند ، اما در نهایت بعد چند ماه و اثبات بیماری، بستری، جراحی و تخلیه کامل کیسه صفراوی در شرایطی کاملا امنیتی انجام شد. حالا تصور کنید روزانه چند نفر به این بهداری مراجعه و با چنین صحنه ها و برخوردها مواجه می شوند ؟! تصور کنید مرگ هدی صابر را در همین بهداری! یا مرگ عزیزانی چون شاهرخ زمانی ، افشین اصانلو و محسن دگمه چی را که در اثر بی توجه ای به وضعیتشان جان باختند،تصور کنید وضعیت علیرضا رجایی و امید کوکبی و آرش صادقی را و محمد جراحی که به تازگی به دلیل بیماری کهنه شان جان باختند! یادش گرامی! و اما تصور کنید روزانه صدها زندانی بیمار و بی نام که به دلیل جنایتهای چهارمحالی و خانی و امثال او که بی صدا می میرند!!
در پایان خطاب به محمد جواد ظریف اعلام میدارم من به عنوان یک ایرانی نه تنها سپاهی نیستم بلکه به دلیل غرض ورزی ها و جنایت های سپاه در زندان به سر می برم و حالا نه تنها من بلکه صد ها یا هزاران زندانی دیگر از قِبَل فرمایشات سپاه به رئیس زندان و رئیس بهداری حتی امنیت جانی و سلامت مان را نیز از دست داده ایم !!!
آتنا دائمی – بند زنان زندان اوین
سی ام مهر ۱۳۹۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر