یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۶

#ایران# دلایل انحلال بند ۳۵۰ زندان اوین؛ نامه ای اززندانیان سیاسی گلرخ ایرایی وآتنا دائمی




 

 29.10.2017

گلرخ ایرایی و آتنا دائمی، دو فعال حقوق بشر محبوس در بند زنان زندان اوین طی نامه ای نسبت به بسته شدن بند ۳۵۰ زندان اوین بعنوان یکی از شناخته شده ترین اماکن نگهداری زندانیان سیاسی در ایران و تبعید زندانیان آن واکنش نشان دادند.
متن کامل این نامه :
دلیل انحلال بند ۳۵۰ و پنهان شدن مسولان پشت بهانه های واهی

بند ۳۵۰ زندان اوین منحل شده است و یک زندانی سیاسی بدون آنکه در حکم ابلاغی به او اشاره ای به تبعید شده باشد روانه تحمل حبس در تبعید شد.
انحلال ۳۵۰ یعنی بزرگترین زندان ایران واقع در پایتخت دیگر بند مخصوص زندانیان سیاسی ندارد و این بدان معنا ست که این حجم سنگین بازداشتی های سپاه، وزارت اطلاعات و قوه قضاییه با احکام طویل المدت صادره قرار است پس از صدور قرار مجرمیت بدون رعایت اصل تفکیک جرایم منجر شود به اعزام افراد به بندهای عادی و یا زندان های شهرستان ها (تبعید جهت تحمل حبس).
انکار وجود زندانیان سیاسی که به طرق مختلف توسط مسولین اعلام شده بود، این بار با انحلال یک بند سیاسی شناخته شده خود را نشان می دهد. اقدام به انحلال ۳۵۰ پیش از این نیز انجام شده بود. در سال ۹۳ پس از حمله وحشیانه گارد حفاظت زندان اوین و وارد کردن صدمات بسیاری نهایتا با تبعید چند زندانی و پس از آن با اعدام زنده یاد غلامرضا خسروی عزیز قضیه خاتمه یافت و درگیری های لفظی در فضای مجازی به جای پرداختن به آنچه رخ داد حول مسایل حاشیه ای گشت و گشت و گشت تا اصل موضوع که هرگز به آن پرداخته نشده بود از یاد رفت.
حال نیز به جای پرداختن به چرایی این عمل که پیشتر حدود یک سال پیش در روزنامه حمایت (روزنامه سازمان زندان‌ها) به آن اشاره شده بود و تصمیم مقامات سازمان زندان‌ها را مبنی بر قصد انتقال زنان زندان قرچک به اوین و جای دادنشان در بندی در کنار بند نسوان که طبیعتا همان بند ۳۵۰ است، نشان می‌دهد، عده ای نوک پیکان را به سمت زندانیان سیاسی فعلی و سابق گرفته‌اند.
در پاسخ به دلیل تبعید غیرقانونی آرش و انتقال دیگر زندانیان به قرنطینه دادیار ناظر بر زندان (حاج مرادی) واضحا به انتشار چند عکس اشاره نمود تا هدف اصلی انحلال تنها بند سیاسی مردان اوین را در حاشیه قرار دهد و سبب گمراهی اذهان عمومی را فراهم آورد. در حالی که می‌دانیم از یک ماه پیش مقامات زندان اوین به قصد ایجاد تغییراتی در این بند و جابجایی آرام ساکنین آن بارها با آنان وارد مذاکره شده بودند و از آنجا که محبوسین مخالف این جابجایی بودند با ترفند های خاص خود به هدفشان رسیده اند.
در بند زنان نیز که از مدتها پیش زمزمه‌هایی بوده حالا اقدام به ایجاد تغییراتی گسترده در ظاهر بند نموده‌اند و بدون ارایه هیچ توضیحی قصد برهم زدن آرامش حداقلی زندانیان را دارند و این خود گواه بر تحولات بعدی خواهد بود. پنهان کردن قصد و غرض هایشان در پشت چند عکس که نهایتا خوراک باشگاه خبرنگاران جوان و خبرگزاری های بیست و سی طوری خواهد بود نشان ضعف سیستمی ست که توان ایستادن و بیان کردن دلیل انحلال تنها بند سیاسی مردان بزرگترین زندان ایران را ندارد.
حال آنچه که در این روزها مهم است محکوم کردن اعمال فشار مضاعف بر زندانیان سیاسی، محکوم کردن عدم تفکیک جرایم و تبعید غیرقانونی آنان، محکوم کردن شکنجه سپید علیه زندانیان سیاسی و البته دفاع از حریم امن آنان در حرکتی جمعی می‌باشد. نه آنکه اندر خم همان کوچه قدیمی به دام افتیم و به تلنگری در پیچ و خمش گرفتار شویم.
باید به افرادی بپردازیم که سال‌ها در متروکه ۳۵۰ که به قبرستان اوین معروف شده بود مورد شکنجه سپید قرار گرفته و در شرایطی غیر انسانی و ایزوله نگهداری می‌شدند. بندی که طی این سال‌ها به جز چندنفر انگشت شمار هیچ ورودی و خروجی نداشته و رسماً به سیاهچالی بدل شده بود و این در حالی‌ست که دیگر زندانیان سیاسی در زندان های گوهردشت و زندان‌های شهرستان ها و یا دیگر بندهای اوین در شرایط تبعید بدون داشتن حکم تبعید تحمل حبس می‌کنند.
آنچه مهم است سرنوشت آرش صادقی‌ست که بعد از قتل مادرش جهت هجوم وحشیانه لباس شخصی ها به منزلشان و اخراج از دانشگاه و محرومیت از تحصیل برای همیشه و محروم ماندن از کلیه حقوق شهروندی و محکومیت ناعادلانه در پی پرونده سازی های سپاه به ۱۹ سال حبس، حالا به تبعیدی فرستاده شد که در حکمش نبود. آنچه مهم است سرنوشت اسماعیل عبدی‌ست که به جرم معلم بودن و عضویت در کانون صنفی معلمان بهترین سال‌های عمرش را پشت میله های زندان سپری می‌کند و ته می‌تواند در کنار فرزندان خردسالش باشد و نه می‌تواند برای دانش‌آموزان چشم به راهش معلمی کند. آنچه مهم است شرایط بحرانی سهیل عربی ست که در روزهای پایانی حبسش مجددا به اتهامی جدید روانه دادسرایش می‌کنند و در دم آزادی همسرش نسترن را بازداشت کرده و قصد نابودی زندگیشان را می‌کنند. آنچه مهم است زندگی عبدالفتاح سلطانی ست که به جرم وکالت به بندش کشیده‌اند، همانطور که جمال‌الدین خانجانی را که دهمین سال حبس بدون مرخصی اش را به دلیل باورها و اعتقاداتی متفاوت از طبقه حاکم سپری می‌کند. آنچه مهم است سرنوشت نامعلوم و دردناک محسن و احمد دانشپور است که هشتمین سال حبسشان را در حالی که زیر حکم اعدام هستند و بازیچه خودکامگی ها و گروکشی های وزارت اطلاعات شده‌اند، بی‌امید به فردا می‌گذرانند. آنچه مهم است سرنوشت علی زاهد و حسن سیسختی ست که به جرم نکرده به حبس ابد محکوم شده‌اند و نه نامی از آنها مطرح است و نه یادی ازشان می‌کنیم. از یاد نبریم که قله‌ها را شکسته‌اند و تعدادی دانشجوی محروم از تحصیل، نخیه، وکیل، فعال سیاسی و عقیدتی، فعال حقوق بشر، هنرمند و روزنامه نگار را در زندان‌های مختلف کشور از ادیان، مذاهب و قومیت های گوناگون به جرم آزادی‌خواهی به شرایطی ناعادلانه و غیر انسانی دچار کرده‌اند. باشد که شکستن فضای سرکوب و خفقان کنونی و آزادی زندانیان سیاسی و آزادی کشورمان از بند استبداد با درایت هرچه بیشتر و اتخاذ روشی درست در برابر توطئه های‌شان میسر شود.
گلرخ ابراهیمی ایرایی- آتنا دائمی
بند زنان زندان اوین
اول آبان ۹۶

ازسایت هرانا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر