جمعه، مرداد ۱۰، ۱۳۹۳

مریم یعقوبی: خیاط در کوزه افتاد


 

دوستان و هموطنان عزیز و آزاده،
بعد از اطلاعیه روشنگرانه ام علیه لجن پراکنی های اخیر ایرج مصداقی علیه مجاهدین که در آن یادآور شده بود که: «فرد «خوشنام» و «مبارزی» که در آلمان با «دخترخوانده‌»‌اش که امانت مجاهدین بود ازدواج کرد و …»… ایرج مصداقی طی یک توجیه سراپا مسخره در مطلبی جدید در سایتش تحت عنوان: “فرد خوشنام» مجاهدین چه کسی است ؟” مدعی شده است که منظورش فردی بنام «هرمز نوایی صفایی» بوده است !!.
وقاحت و دریدگی این مزدور بحدی است که حتی به آنچه که ادعا کرده است هم وفادار نمانده است. هموطنان و دوستان می توانند به صفحه ۴۰ کتاب اخیر مزدور مصداقی تحت عنوان «گزارش ۹۳ / واکاوی و بررسی فرهنگ و رفتار توتالیتاریستی مسعود رجوی» مراجعه کرده و خود قضاوت کنند که مصداقی چه کسی را در مظان اتهام ازدواج با دختر خوانده اش قرار داده است؟.
او در پاراگرافی می نویسد: «طی یک سال گذشته علیرضا یعقوبی یکی از «اشرفنشان«هایی که در دهه ی ۷۰ پس ازشکایت از مجاهدین و گرفتن حکم محکومیت آنها از دادگاه شهر کلن، به ایران رفت و به خدمت سعید امامی و باندش درآمد، جزو فعالتترین نویسندگان مجاهدین بوده که در دفاع از «رهبری عقیدتی» سنگ تمام گذاشته است». و سپس بعد از ارجاع خواننده به لجن پراکنی قبلی اش علیه خانواده ام بلافاصله در پاراگراف بعدی اضافه می کند: «فرد «خوشنام» و «مبارزی» که در آلمان با «دخترخوانده»اش که امانت مجاهدین بود ازدواج کرد و مدتها پیدایش نمیشد و پیغام و پسغام برای مجاهدین میفرستاد به همراه تعداد دیگری که هریک «هزار ماشاءالله لعبتی» هستند توسط مجاهدین به خدمت گرفته شدند تا در هیبت «اشرفنشان»، آنچه را که شایسته ی خودشان است به دیگران نسبت دهند.». (صفحه ۴۰ اخیر لجن پراکنی مصداقی علیه مجاهدین).
در هیچ کجای این مطلب اسمی از فرد تازه کشف شده برده نشده است. هر خواننده ای با خواندن مطلب فورأ و به سادگی متوجه خواهد شد که علیرضا یعقوبی با دختر خوانده اش ازدواج کرده و درکی غیر از این در واقع توهینی است به شعور انسانی خواننده مطلب.
حال یا این مطلب را مصداقی خود نوشته است یا بعد از ارسال کتابش برای مسئولینش در وزارت اطلاعات این بخش «آخوند پسند» به اراجیف دیگر مصداقی اضافه شده است و او بعد از افشاگری من متوجه گاف بزرگی شده است که در صفحه ۴۰ اراجیف نامه اش داده است و حال سعی کرده با علم کردن نام فرد دیگری مطلب را رفع و رجوع کند حال اگر هم شده به شعور خواننده اش هم توهین شود!. وقتی مجاهد خلق حسن نظام الملکی شکنجه گر و … و همه اعضای کنونی مجاهدین هم بریده های زندان شاه و شیخ خوانده می شوند دیگر توهین به شعور خواننده مطلب جای خود دارد!.
اما واقعیت این است که بقول معروف «خیاط در کوزه افتاد». توضیح جدید مصداقی در واقع رسوایی او را هر چه بیشتر در معرض دید و نمایش همگان می گذارد. البته این سرنوشت تمام کسانی است که در تلاشند که بر «حقیقت» و «واقعیت» پرده بپوشانند. در حالیکه خورشید حقیقت آنچنان به یمن خون پاک دهها هزار شهید تابناک است که اربابان افرادی همچون مصداقی با هزاران قتل عام و جنایت نتوانسته اند بر آن سایه اندازند.
مزدور مصداقی در یک وارفتگی کامل و بهم ریختگی سیستم عصبی اش، برای اینکه از تک و تاب نیفتد برای من بازهم اشک تمساح ریخته و نقش «خاله خرسه» را بازی کرده است و مجاهدینی که اعضای سابق خود را شکنجه کرده و بریده مزدورانشان را کشته و صورتشان را هم همچون مسعود دلیلی داخل سوزنده اند و تمام اینها برخاسته از حرکات توتالیتاریستی رهبری آن است که توسط او مورد واکاوی قرار گرفته است، مورد سؤال قرار داده است: « آیا بهتر نیست مجاهدین اگر ذره‌ای اهمیت برای آینده‌ی این دختر قائل هستند دست علیرضا یعقوبی را از او کوتاه کنند؟‌».
عمق بهم ریختگی و افسارگسیختگی روانی مصداقی را که کاملا قانونمند است، می توان در جمله بالا دریافت. باید به این مزدور بگویم : درست است که نوشته ام من سیاسی نیستم اما مثل تو آنقدر فهم و شعورم را از دست نداده ام که معنای حرفت را نفهمم. برو این دام بر مرغ دگر نه/ که عنقا را بلند است آشیانه». آنقدر در زندگیم تجربه دارم که «سره» را از «ناسره» و «خائن» را از «خادم» جدا کنم. هنوز با من روبرو نشده ای تا بدانی من کیستم. امیدوارم روزی ترا در نزد پلیس ایالتی وست میدلندز انگلیس پاسخگوی اتهاماتی ببینم که به خانواده ام وارد آورده ای اما می دانم آنقدر بزدل هستی که بی گدار به آب نمی زنی. همچون سگان از دور فقط واق واق می کنی.
چه کسی نمی داند که در این اروپا کسی را نمی توان بدون خواسته اش نزد خود نگهداشت. من در همینجا چند سال تنها زندگی کرده ام اما بعد از دچار شدن مادرم به بیماری سرطان به خانه برگشتم، جایی که بدان تعلق داشتم. این را مسئولین مجاهدین هم از نزدیک دیده اند و شهادش بوده اند. برو فکری بحال خودت بکن که در مزدوری برای رژیم آخوندی رسوای عالم شده ای!. تو کوچکتر و حقیتر از آنی هستی که بخواهی برای من و آینده ام نسخه بپیچی. بهتر است دوستانت فکری برای بیماری روانی پیشرفته ات بکنند که اینگونه به هذیان گویی افتاده ای بیچاره!!. تو جوابی نداری بمن بدهی. تو در جایگاهی نیستی ک بخواهم با تو هم کلام شوم.
بگذار بیشتر بسوزانمت، چندی قبل از طریق مجاهدین از پدرم احمد انتظاری که در کمپ لیبرتی بسر می برد، پیامی ویذئویی دریافت کردم. او از من بخاطر موضعگیری قبلی قاطعم علیه تو مزدور جنایتکار ابراز خوشنودی کرده و دقیقا بدان خاطر بمن افتخار کرده بود. عکس او زینت بخش منزلمان است که فارغ از سود و زیان دنیا با تمامی خطراتی که او و دیگر یارانش را تهدید می کند، به زندگی لبخند می زند. پس بهتر است هر چه زودتر گورت را گم کنی و برای من اشک تمساح نریزی.
وای بر من اگر تو و امثال تو بخواهند به من از دید ترحم بنگرند. من از چنان عزتی برخوردارم که جز از خدایم از چیزی واهمه ندارم. آنقدر با خانواده زجر کشیده ام از دنیا آموخته ایم که عزت و آزادگی و کرامتمان را با هیچ چیزی آنهم در حالیکه در «داخل» اسیر بودیم، عوض نکنیم، همان ارزش انسانی که تو آن را به بهای ارزنی آنهم در «خارج» به رژیم آخوندی فروختی.
پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت / ناخلف باشم اگر من به جُوی نفروشم (حافظ)
این سرنوشت تمامی کسانی است که بهر دلیلی با حقیقت به جنگ می پردازند. غافل از آنکه خورشید حقیقت همیشه عالمتاب است.
زمان: آگوست ۱, ۲۰۱۴ در

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر