دوشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۹۳

گزارشي تلخ، تكاندهنده و دردناك از تهران



كليه فروشي، فوري، 28 ساله، سالم
احساس بدبختي مي‌كني، دلت مي‌خواهد به اولين كسي كه سر راهت سبز شد هرچه از دهنت درمي‌آيد بگويي و بر سر اولين كسي كه حالت را پرسيد فرياد بكشي كه اين چه حال و روزي است داريم؟ اين چه اوضاعي است كه مردم محتاج، آگهي فروش اعضاي بدنشان را به ديوار مي‌زنند؟

«كليه فروشي، فوري، 28ساله، سالم، قيمت توافقي»
پيچ كوچه فيروزگر را كه رد كنيد، از روي پست برق بگير تا نرده‌هاي افقي پاركينگ‌ها و حتي روي آجر ديوارها و تابلوهاي تبليغاتي، شماره تلفنها را افقي و عمودي روي كاغذ و ديوارها نوشته‌اند، بعضي‌ها را البته با اسپري سياه پوشانده‌اند، اما هنوز آن قدر هست كه بتوانيد كدهاي مختلف تلفن، كدهاي شهرستانهاي مختلف و همه نوع گروه خوني را دسته‌بندي كنيد. زير آگهي‌ها، تاريخ هم نوشته‌اند؛ اغلب با ماژيك، روي چندين ديوار، بيشتر همين شماره‌ها هم البته روي ديوارهاي باقي بيمارستانها تكرار شده‌اند. اغلب اپراتورهاي اعتباري، اغلب با آهنگ پيشواز برنامه تلويزيوني «ماه عسل»!
يكي‌شان زني است كه روي آگهي‌اش دو گروه خوني مختلف را نوشته است، «كليه فروشي، فوري، -O و +B» مي‌گويد كارگاه همسرش گروي بدهي است و چون هيچ راه ديگري براي جور كردن 50 ميليون پول به ذهنشان نرسيده است، مي‌خواهند كليه‌هايشان را بفروشند.
- كليه‌ها سالم‌اندها... ؛ خيالتون راحت.
- همين جوري كه نمي‌شه گفت كليه‌ها سالم‌اند. خب شما آزمايشي چيزي انجام داديدن؟
- آزمايش‌هاش كه چيز خاصي نيست، فقط آزمايش خون لازم داره كه اگر سر قيمت تفاهم كرديم، مي‌ريم با هم آزمايش مي‌ديم.
- خب شما چه قيمتي گذاشتيد؟
- ما 50 ميليون لازم داريم براي دوتاش.
- يعني من فقط اون كه b بود رو بخوام مي‌شه 25 ميليون؟ ولي خانم، قيمت اين چيزي نيست كه شما مي‌گيد.
- چرا، ارزون‌تر از اين نيست اصلا.
- خب حالا كس ديگه‌اي هم بهتون زنگ زده؟
- نه هنوز؛ شما اولين نفري.
قيمت واقعاً اين قدرها هم بالا نيست. بيشتر آگهي‌دهنده‌هاي اطراف بيمارستانها رقم بيست ميليون را براي فروش كليه‌شان عادلانه مي‌دانند، اما هستند كساني كه قيمتهاي بالاتري هم در نظرشان هست.
زني كه آگهي‌اش را روي برچسب‌هاي بزرگ نوشته و به علمك‌هاي گاز اطراف مجتمع محك و بيمارستان هاشمي‌نژاد چسبانده، مي‌گويد با گروه خوني AB منفي، كه كمياب است، رقمي كمتر از سي و پنج ميليون تومان نمي‌پذيرد، اما مداركش كامل است.
- مدارك چي لازم داره؟ آزمايش‌ها رو انجام داديد؟
- آزمايش‌ها رو اگر پيش‌پرداخت رو بريزي مي‌ريم با هم انجام مي‌ديم.
- خوب پس اين مدارك كامل كه توي آگهي نوشتيد يعني چي؟
- براي اين‌كه بستري بشم براي اهدا، مدارك رو دارم، طلاق‌نامه و شناسنامه و اينها رو كه لازم داره. حالا اگه با من هم نشد، شما كه به ديگران زنگ مي‌زني بپرس مدارك رو دارن يا نه.
- ولي اين رقمي كه نوشتيد خيلي زياده، بيشتر آگهي‌ها فقط بيست ميليون نوشتن.
- خوب از همون بيست توماني‌ها بگيريد، ولي شايد كلاهبردار باشن، بيان پول رو بگيرن بعد نيان بيمارستان.
- ا! مگه اين جوري هم مي‌شه؟
- بالاخره، بايد حواست جمع باشه.
مداركي كه مي‌گويد لازم است، مفصل است، اگر اهدا‌كننده خانم باشد، براي بستري شدن در بيمارستان، رضايت محضري پدر، رضايت محضري شوهر يا طلاق‌نامه رسمي لازم است.
تلفن بعدي را هم باز يك خانم جواب مي‌دهد كه در آگهي‌اش نوشته است: «سي و سه ساله، گروه خوني O» تاريخ آگهي مربوط به دو هفته پيش است و با رنگ قرمز تأكيد كرده است كه «قيمت منصفانه» است و منصفانه به نظر ش يعني همان بيست ميليوني كه در اغلب آگهي‌ها ذكر شده: لنگ همين بيست ميليونيم ديگه؛ بابام افتاده زندان، همه پولي كه بايد جور مي‌كرديم رو كرديم، همين بيست تومانش مانده.
- خوب حالا كسي هم زنگ زده؟
- نه هنوز، هيچ‌كس زنگ نزده. ما هم محتاج مونديم تا ببينيم چي مي‌شه.
- حالا اگه مشتري پيدا بشه باز هم يه مدت زماني طول مي‌كشه ديگه، نه؟
نه ديگه، قرار رو بذاريم سختي نداره، بعد از عمل يه هفته‌اي بستري داره، ولي پول رو قبل از عمل مي‌گيرم بابام درمي‌ياد از زندان ديگه.
درست است كه فرآيند ريكاوري براي اهداكننده كليه بعد از جراحي شش يا هفت روز طول مي‌كشد اما نه اهدا به اين سرعت انجام مي‌شود و نه مقدمات آن؛ البته در مورد پرداخت مبلغ موردنظر اهداكننده پيش از انجام جراحي هم حرف و حديث زياد است.
با اين‌كه اغلب آگهي‌دهنده‌ها فكر مي‌كنند كه قدم اول در «فروش كليه» نوشتن شماره و گروه خوني و قيمت موردنظرشان روي ديوارهاي اطراف بيمارستانهاست، روند دقيق اهداي كليه از جاي ديگري آغاز مي‌شود. اين را مردي كه از گرماي سر ظهر خيابان ولي‌عصر عرق مي‌ريخت و تازه از در بيمارستان هاشمي‌نژاد بيرون آمده بود مي‌گويد.
- طلبكارهام پدرم را درآورده‌اند. ديگر هيچ راهي به ذهنم نرسيده. امروز مغازه‌ام را در بازار گلوبندك تعطيل كرده‌ام، آمدم بيمارستان كه ببينم چه طور مي‌شود كليه‌ام را بفروشم. حالا اينها مي‌گويند بايد بروم انجمن حمايت از بيماران كليوي و آن‌جا مشاوره بگيرم.
انجمن كمي پايين‌تر از ميدان ولي‌عصر است؛ جايي كه قدم اول اهداي كليه به‌صورت رسمي‌بايد از آن‌جا اغاز شود. پذيرش پزشك مشاور، بررسي وضعيت سلامت جسمي، تناسب قد و وزن و بعد از آن بررسي بيماري‌هاي واگيردار خوني و تازه همه اينها به شرطي است كه در محدوده سني مشخصي قرار داشته باشيد كه بيشتر از 40سال نباشد.
اگر شرايط جسمي توسط پزشك انجمن تأييد شود، تازه مرحله ثبت‌نام آغاز مي‌شود. مدارك مفصلي شامل مدارك شناسايي، رضايت‌نامه‌هاي محضري براي اهدا‌كننده‌هاي خانم و بعد از آن هم آزمايش‌هاي تأييد شده توسط پزشك متخصص كه تصديق كند كليه‌ها سالم است و امكان اهداي آن وجود دارد.
با اين حال، كاركنان انجمن، همان ابتداي راه تأكيد مي‌كنند كه تمام پولي كه از طريق اهداي كليه به انجمن حمايت از بيماران كليوي و اهدا‌كننده پرداخت مي‌شود، 9 ميليون تومان است؛ 8 ميليون را گيرنده كليه مي‌پردازد و يك ميليون ديگر، هديه اهدا است كه از محل اعتبارهاي دولتي پرداخت مي‌شود.
هزينه‌هاي انجام آزمايش‌ها هم وقتي از طريق انجمن براي اهدا اقدام كنيد، به عهده گيرنده كليه خواهد بود، منتها روند پرداخت كاملاً مشخص است. ظاهراً به‌خاطر تجربه‌هاي قبلي از درگيريهاي مالي بين اهداكننده و پذيرنده كليه، در حال حاضر گيرنده بايد سهم هشت مليوني خودش را به‌عنوان امانت به حساب انجمن واريز كند و روز بعد از انجام جراحي است كه پول به حساب اهدا‌كننده واريز مي‌شود.
اما 9 ميليون تومان كجا و رقم‌هاي بيست‌و چند ميليوني كجا؟ اين را آقايي كه از بيمارستان هاشمي‌نژاد به انجمن فرستاده شده است مي‌گويد: «اگه بيرون بيست ميليون مي‌خرن، چرا بايد تو انجمن ثبت‌نام كنم؟»
انجمن البته پاسخ اين سؤال را به روشن‌ترين شكل ممكن در آستين دارد. مي‌گويند حتي اگر بتوانيد با همين آگهي‌هاي روي ديوار خريداري پيدا كنيد، باز هم بايد در انجمن پرونده داشته باشيد، بدون كارت اهداي عضو و نامه انجمن، در هيچ بيمارستاني براي اهداي كليه پذيرش نخواهيد شد. اگر هم بخواهيد از طريق انجمن اقدام كنيد، تعيين گيرنده كليه به عهده انجمن است كه باز احتمالاً امكان اغلب توافقهاي بيرون از انجمن را كمرنگ مي‌كند. با اين حساب آن‌طور كه انجمن مي‌گويد، آن چيزي كه عنوانش را «بازار آزاد كليه» گذاشته‌اند، عملاً نمي‌تواند وجود داشته باشد.
مردي كه از بيمارستان هاشمي‌نژاد به انجمن فرستاده شده است تا مشاوره اهدا كليه دريافت كند، حتي بعد از شنيدن اين‌كه با 15 كيلو اضافه وزن نمي‌تواند همين حالا در صف اهدا كنندگان كليه قرار بگيرد، مي‌خواهد شانسش را در يك مركز شناخته شده ديگر براي اهداي كليه امتحان كند كه سر از بيمارستان لبافي‌نژاد درمي‌آورد.
وقتي هنوز منتظر ديدن پزشك در بيمارستان است، مي‌گويد از يك نفر 37 ميليون تومان طلب دارد و دوباره مي‌گويد كه به شخص ديگري 20 ميليون بدهكار است، اما براي يكي از نظافتچي‌هاي بيمارستان كه مي‌نشيند روي صندلي كنار دستش مي‌گويد كه نمي‌تواند يكي از دو آپارتماني را كه در مهرشهر دارد فقط براي 20 ميليون بدهي بفروشد.
با تلفن كه حرف مي‌زند، قسم و آيه مي‌آورد كه ديگر راهي برايش نمانده است و آمده است كه كليه‌اش را حراج كند و در نهايت وقتي دوباره از مطب دكتر درمي‌آيد از پرستاري كه پشت پيشخوان ايستاده مي‌پرسد هيچ راهي وجود دارد كه گواهي يا نامه‌يي براي اين‌كه مي‌خواهد كليه‌اش را بفروشد از بيمارستان بگيرد يا نه.
جواب بيمارستان لبافي‌نژاد البته همان «نه» يي است كه هم از بيمارستان هاشمي‌نژاد شنيده است و هم از انجمن حمايت از بيماران كليوي؛ حتي اگر مرد اصرار كند كه چنين نامه‌يي شايد دل طلبكارش را به رحم بياورد و بدهكارش را به صرافت پرداخت بدهي بياندازد، ظاهراً براي كسي فرقي نمي‌كند.
مسئولان انجمن البته در مورد اين‌كه اگر واقعاً بنا بر ادعاي آنها بدون وجود پرونده در اين انجمن امكان اهداي عضو وجود ندارد، پس اين همه آگهي براي فروش كليه چه معني مي‌تواند داشته باشد؟ حاضر به مصاحبه نيستند.
آگهي‌هاي فروش كليه، حتي اگر در عمل منجر به اهداي كليه هم نشود، هر روز روي ديوارها نوشته مي‌شوند و مردمي هم هستند كه حتي با وجود شبهه كلاهبرداري‌ها، جلوي اين ديوارها توقف مي‌كنند و شماره برمي‌دارند.
همان مرجع رسمي هماهنگي براي واگذاري كليه، يعني انجمن حمايت از بيمارن كليوي، هر روز شاهد آدم‌هايي است كه براي همان 9 ميليون توماني كه مي‌شود با فروش كليه به‌دست آورد در صف اين‌گونه از تن‌فروشي مي‌ايستند.
مي‌شود به اولين كسي كه سر راه آدم سبز مي‌شود، فحش داد، مي‌شود سر اولين كسي كه از راه مي‌رسد فرياد زد؛ حتي مي‌شود آن‌طور كه بيمارستانها عمل مي‌كنند، هر چند وقت يك بار با اسپري سياه و رنگ سپيد آگهي‌هاي فروش كليه را پوشاند، اما زني كه آگهي فروش كليه‌اش را با ماژيك روي بريده‌هاي كاغذ دفتر نوشته و با چسب كاغذي به پست برق جلوي بيمارستان مي‌چسباند مي‌گويد:
چه كار كنم؟ وقتي ندارم، ندارم ديگر؛ حالا اين هم تيري در تاريكي، شايد شد.
اين گزارش صبح روز يكشنبه 6 مهر توسط خبرگزاري ايسنا رژيم مخابره شده است
يكشنبه ۶ مهر ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر