پنجشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۴

#ایران# كارت تحصيل كودكان افغان ‌ در مدارس دولتی همچنان قرمز است

كارت تحصيل كودكان افغان ‌ در مدارس دولتی همچنان قرمز است
گفت‌وگو با تعدادي از كودكان افغان و خانوادهاي‌شان نشان مي‌دهد كه همچنان مدارس از ثبت نام كودكان افغان سر باز مي‌زنند. فصل ثبت نام در مدارس آغاز شده و كودكان افغانستاني با اميدي چند برابر به اين مدارس مراجعه مي‌كنند اما تاكنون خبري از ثبت نام در مدارس دولتي براي افغانستاني‌هاي بدون كارت اقامت نيست.


فاطمه موسوي نوجوان افغان ١٥ ساله است و تا الان در مدرسه خودگردان
ناصر‌خسرو درس مي‌خوانده است و امسال بايد به كلاس هشتم برود، اما هنوز هيچ مدرسه‌اي حاضر به ثبت نام او نشده است. او با لباس‌هاي ساده‌اي كه شايد بيش از ديگر هم‌سن و سالانش، قيافه‌اش را شبيه دختران نوجوان مدرسه‌اي كرده است، مي‌گويد: حاضر است هر نوع امتحاني بدهد و تحت هر شرايطي شده است، به مدرسه برود تا بتواند به تحصيلات دانشگاهي برسد: «مي‌خواهم مترجمي زبان يا پزشكي بخوانم و برگردم افغانستان و به كشور خودم خدمت كنم.»
فاطمه كلاس هفتم را با معدل ١٩ به اتمام رسانده است و اگرچه تا كلاس ٥ را در افغانستان گذرانده كه «سيستم آموزشي بسيار ضعيفي دارد» اما خودش را به مدارس ايراني رسانده است: «من خيلي قدر درس خواندن را مي‌دانم اما حالا مدرك نداشتن باعث شده نتوانم درسم را ادامه بدهم.» مي‌گويد به مدرسه‌اي در جنوب شهر براي ثبت نام رفته است اما با «برخورد بسيار بدي» به او گفتند كه بدون مدارك ثبت‌نامش نمي‌كنند.
فاطمه تند تند پايش را تكان مي‌دهد و شال مشكي‌اش را جلو مي‌كشد و هر چند لحظه يك بار لبخند مي‌زند و در جواب دوستش كه مي‌گويد: «الان گريه‌ات مي گيره» محكم مي‌كوبد به بازويش. او مي‌گويد براي ثبت نام همه تلاشش را مي‌كند كه امسال بتواند در يك مدرسه دولتي كه مدرك معتبري دارد، ثبت نام كند.
بچه‌ها كه متوجه شده‌اند، كسي به مدرسه خودگردان آمده تا در مورد تجربيات‌شان از ثبت نام در مدارس دولتي بپرسد، همگي به كتابخانه مدرسه مي‌آيند و مي‌نشينند دور ميز تا هر كدام داستان‌شان را بگويند.
ويس الدين هم شرايطي مانند فاطمه داشته است اما مثل فاطمه غمگين و عصبي نيست. نه خبري از بغ كردن است و نه چمباتمه زدن گوشه حياط مدرسه در زير آفتاب. ويس‌الدين مي‌گويد: «پارسال نتوانستم به مدرسه دولتي بروم و يك سال از درس خواندن جا ماندم و حالا ديگر سنم بالاتر رفته و حتي اگر مدارك هم داشته باشم شايد نتوانم در مدرسه دولتي ثبت نام كنم. اما من خود مي‌دانم كه كارم خيلي درست است» و بعد از اتمام حرفش سر به سر بقيه مي‌گذارد و با بقيه بچه‌ها مي‌خندد.
ويس‌الدين سال ٩٠ درس خواندن را در همين مدرسه خودگردان ناصرخسرو شروع كرده است و توانسته هر سال دو كلاس درس بخواند و حالا كلاس هفتم است. وقتي از او پرسيده مي‌شود به چي مي‌خندي، كمي از خنده‌هاي شيطنت‌آميزش مي‌كاهد و مي‌گويد: «نمي‌دانم به چه كسي بايد خواهش كنم تا بگذارند من تا كلاس ١٢ بخوانم. بعد مي‌روم افغانستان و معلم مي‌شوم و نمي‌گذارم هيچ بچه‌اي دور و برم از درس خواندن بماند (محروم شود) . اما وقتي كسي نيست از او خواهش كنم، خب مي‌خندم ديگر، چه كار كنم، خودم را بكشم؟» ويس‌الدين كه خودش را با زماني كه بيسواد بود، مقايسه مي‌كند و خودش را «با شعورتر» از قبلش مي‌داند و مي‌گويد «بقيه هم به من بيشتر احترام مي‌گذارند.» ويس‌الدين در زمان جنگ در افغانستان به دنيا آمده است و «تذكره» افغانستاني هم ندارد و همين باعث ‌شد كه شرايط دريافت پاسپورت سفيد يعني پاسپورت بدون ويزا كه فقط براي تحصيل است را هم نداشته باشد.
او با روحيه بالا و سرخوشانه مي‌گويد: «من الان نه افغانستاني هستم و نه ايراني. در واقع الان هيچي نيستم و مي‌خواهم با درس خواندن براي خودم چيزي شوم.»
جمشيد دانش‌آموز ديگر مدرسه خودگردان تحت نظر انجمن حقوق كودك است. او كه از دو سالگي در ايران بوده است و پنج كلاس در مدرسه ناصرخسرو درس خوانده، اميدوار است بتواند وارد مدارس دولتي شود و «يك مدرك تحصيلي معتبر» دريافت كند: «آبجي و برادر بزرگم هيچ‌كدام در ايران درس نخواندند و هر دو فقط خواندن و نوشتن بلدند.»
هر دوي آنها دايما در حال پيگيري هستند كه بتوانند جمشيد را در مدرسه ثبت‌نام كنند اما تمام پنج مدرسه‌اي كه در محله آنها حضور دارد تاكنون حاضر به ثبت نام او نشده‌اند.
طبق برآوردهاي موجود بين ١٥٠ تا ٢٥٠ هزار كودك افغانستاني در ايران زندگي مي‌كنند.
بخش هایی ازیک گزارش اعتماد در تاریخ8مرداد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر