آژانس ايران خبر 95/4/8:
من قدم خیر فرامرزی مادر شهرام احمدی زندانی سیاسی زندان رجاییشهر هستم. من مادر فلج، همه چیز را در حق بچههایم تمام کردهام. هشت سال است روز و شب نداریم، خواب و خوراک را از ما گرفتهاند. بهرام را که اعدام کردند، شهرام را هم میخواهند اعدام کنند. شهرام را تبعید کردهاند، سه سال است اجازه ملاقات نمیدهند. به خدای احد و واحد نایی برای من مادر نمانده و روزی نیست مرگم را آرزو نکنم. چه میدانید از داغ مادری که بچهاش را اعدام کردهاند.
اما امید دارم بلکه کسی صدای من را بشود و این بیعدالتی را تمام کند. پسر کوچکترم، بهرام، را وقتی هنوز ۱۸ سالش تمام نشده بود در قزلحصار اعدام کردند. شهرام هم هنوز سی سالش نشده، یک کلیه بیشتر ندارد و آن هم عفونت کرده اما اجازه درمان نمیدهند. میگویند شهرام همکاری کرده برای ترور امام جمعه، اما شهرام پنج ماه قبلاش در زندان بوده است. کسی گوشش بدهکار نیست. آش این قدر شور بود که دیوان عالی کشور هم حکم اعدام را یکبار رد کرد اما باز هم قاضی مقیسه دستبردار نبود و دوباره حکم اعدام را تأیید کرد.
خدایا داد من بستان از او ای شحنه مجلس
که میبا دیگران خورده است و با من سرگران دارد.
هنوز از اعدام بهرام کمر راست نکردهام و هرگز نخواهم کرد، من مادر تنها دل خوشیام سلامت و خنده بچههایم بود. از ظلم و ستمی که بر ما رفته چه بگویم؟ مرگ را صد بار به زندگی در این ظلم ترجیح میدهم. کاش را مرا به جای بهرام اعدام میکردند یا به جای شهرام اعدام کنند.
ما کردهای سنی هم باید در این کشور حق حیات داشته باشیم. زندگی را بر ما حرام کردهاند. خانوادهمان را نابود کردهاند باز هم دست بردار نیستند. مگر ما چه گناهی داریم جز سنی بودن و کرد بودن؟ به خدا سنگ هم اگر بود تا حالا آب شده بود. این آقایان که به روز جزا ایمان ندارند اما من میدانم تقاص همه این ظلمها را روزی خواهند داد.
آقای احمد شهید، شما را به خدای آسمان و زمین قسم میدهم که هر آنچه در توان دارید انجام دهید تا شاید به امید خدا فرجی شود.
با تجدید احترام
قدم خیر فرامرزی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر