24.6.2016
از کفشهای خاکآلود و پاپوشها در
کفشکن معلوم بود که همه روز در خیابانها بودهاند. من وارد آپارتمان
کوچکی میشدم که هم کلاس زبان انگلیسی دارد، هم صنف موسیقی و آوازخوانی.
جلوتر که رفتم، دختربچهها از ما پذیرایی کردند، حدود سی دختر نوجوان، گرم مشغول گفتوگو بودند و سر و صدا همه جا پیچیده بود. جمع کوچکی هم در کنجی دورهم گیتار میزدند و میخواندند: "ما زندگی میکنیم در دنیای زیبا... ما زندگی میکنیم در دنیای زیبای"... -آهنگ مشهور کولدپلی که به فارسی برگردان کردهاند.
به دنیای کودکان خیابانی خوش آمدید
زمستان ۲۰۱۲، مرسل، پروانه و خورشید مثل هر روز رفتند سرکار در خیابانهای منطقه به شدت محافظت شده ششدرک کابل که ریاست جمهوری، سفارت آمریکا، مقر آیساف و چند نهاد مهم نظامی و دپلماتیک دیگر موقعیت دارد. وسط روز بود که همه بچههای دستفروش یکجا جمع شدند و قرار شد به خاطر فروش بهتر، به جاهای مختلف تقسیم شوند، پروانه و خورشید رو به طرف آیساف فرستادند و مرسل که آن وقت هفت سال داشت رفت به چند خیابان پایینتر رفت.
مهاجم نوجوان انتحاری خودش را به قصد حمله به ناتو، در نزدیکی آن منفجر کرد. همه شوکه شدند و مرسل میدوید که به خواهرانش برسد. مادرش گفته بود که از هم دور نشوند. اما برادر مرسل آمد او را پیدا کرد و سوار موتورسیکلت خانه برد. چند ساعت بعد جسدهای پروانه و خورشید در کنار قربانیان این حمله در بیمارستان یافت شد.
هر دختر یک گیتار
این بود که خبر غمانگیز کشتهشدن خواهران مرسل، به گوشههای جهان پیچید. آن وقت یک آوازخوان راک آمریکایی که در لسآنجلس زندگی میکرد، خبر را در نیویورکتایمز خواند و این خبر تلخ در گوشه ذهنش ماند. وقتی به آسیا سفر کرد، در مورد مرسل و خانوادهاش پرسوجو کرد.
لنی کاردولا در سال ۲۰۱۴، وارد کابل شد و با آوازخوانان و نوازندگان افغان، در مورد این که چطور میتواند به مرسل کمک کند، صحبت کرد. طرح اولش این بود که کمک مالی جمع کند اما چهار ماه پیش که او دوباره به کابل باز میگشت با فکر دیگری آمد. ایجاد مرکز موسیقی و آموزش گیتار به دختران کارگر خیابانی.
لنی کاردولا تمرکز اصلیاش روی مرسل بود، البته مدینه دختر دیگری که در این مرکز گیتار میآموزد هم سرگذشت تقریبا شبیه مرسل دارد و هر دو در آموزش گیتار در این چهار ماه پیشتاز بودهاند.
آقای کاردولا میگوید که برای کودکان افغان خیریه جمع میکند، کمک مالی میکند و مهمتر از همه میخواهد سرمایهگذاری روی دختربچههایی که به هر دلیلی از جمله جنگ و خشونت، مجبور به کار در کنار خیابان میشوند، درازمدت باشد.
.
برنامههایی که او در سر دارد، وسیع است. میگوید: "میخواهیم دختران به تواناییها و هنر خود پی ببرند، وقتی گیتار یاد گرفتند، دور جهان سفر کنند و قصه خودشان را و داستان زندگی افغانها و افغانستان را به مردمان کشورهای دیگر روایت کنند. من میخواهم آنها با دختران دیگر از کشورهای مختلف با پیشینههای مشابه یکجا شوند و این روند را به پدیدهای جهانی بدل کنند."
در شش ماه گذشته که مرکز "کودکان دوستداشتنی معجزهگر" کارش را در کابل شروع کرده و به دختران کارگر افغان زیر نام "هر دختر یک گیتار" آموزش میدهد، خیلی از دختران توانستهاند مقدمات نواختن گیتار را یاد بگیرند و بیشترشان با هم کنده کنده (دست و پا شکسته) انگلیسی صحبت میکنند.
دخترانی که در این مرکز حرفه و هنر یاد میگیرند، هر کدام داستان غمانگیزی دارند، مثلا دختری که اعضای خانوادهاش را از دست داده، یا دختری که به زور به خیابان فرستاده میشود تا خانهاش را تمویل کند یا کودکان دیگری که راهی جز کار در خیابان ندارند.
بعضی از آنها در حملات انتحاری و جنگهای افغانستان صدمه روحی دیدهاند. از جمله ترانه دختر سبزپوشی که در حمله انتحاری سال ۲۰۱۱ در جریان مراسم مذهبی در کابل هفت عضو خانوادهاش را از دست داد. عکس او در لباس سبز جایزه پولیتزر را برد و نماد خشونتها علیه غیرنظامیان افغان شد.
گیتار دنیایم را تغییر داد
مادر مرسل که دو دختر جوانش را از دست داده، عضو پلیس ملی افغانستان است، مادر سه فرزند از جمله مرسل، خواهر کوچکش و حسین برادر بزرگ مرسل که همه در کابل زندگی میکنند.او میگوید مرسل و خواهرانش در شرایط بد و اوج جنگها متولد شدند و او با هزار سختی، کار میکرد تا بچههایش را بزرگ کند. به گفته او بزرگ کردن این بچهها برایش "سختترین کار زندگی" بوده، زیر حملات گروه طالبان، آوارگی و فقر شدید مالی.
فضا حالا در خانه مرسل گرم و صمیمی است؛ محیطی دوستانه. مادر و برادر مرسل حالا قدر دخترشان را بهتر میدانند و همه امیدشان شده این دختر هنرمند. او که سالهای پیش مجبور بود با خواهرانش دستفروشی کند، این روزها هیچ فشاری از طرف خانواده بر او نیست.
به طور مثال بزرگترین جنجالی که بین او و مادرش روزی که من خانه شان رفته بودم در گرفت، اختلاف نظر روی کت کلفتی بود که مرسل پوشیده بود. مادرش میگفت، این کت را نپوش، من بدم میآید، این کت زمستانی است. مرسل با سماجت میگفت: به این کت عادت کردهام.
لنی کاردولا از پول خیریهای که به بچههای خیابانی افغان جمع کرده، هزینه مدرسه مرسل را در یک مکتب خصوصی و همچنین کرایه خانهشان را پوشش میدهد.
مرسل علاوه بر این که پنجههایش با تار گیتار آشنا شده، خوب میتواند انگلیسی هم بخواند. علاقه شدیدی هم به درس دارد و دغدغه زندگیشان چیزی غیر از دستفروشی دستمالهای گلدار در خیابانهای کابل است:
"یک روز قرار شد در مورد گیتار ما را ببینند، خیلی وقت بعد از کشته شدن پروانه و خورشید. رفتیم گفتند که این آقای لنی است... چند روز گذشت و به من گیتار دادند و وقتی با گیتار آشنا شدم، کل دنیایم تغییر کرد. یاد گرفتم بنوازم و بخوانم و خیلی خوشحالم که وارد دنیای گیتار شدم."
هرچند مادرش دوست دارد دخترش دکتر یا مهندس شود، اما بزرگترین آرزوی مرسل این است که صلح برقرار شود، در آینده معلم گیتار شود و به دختران در هر جای دنیا گیتار یاد بدهد: "من به مادرم باور دارم، او پلیس است و افراد زیادی مثل او زحمت میکشند تا آرامی شود. زندگی در افغانستان تا حدی خوب است اما باید خیلی بهتر شود."
در کنار نزدیک به سه میلیون کودکی که از آموزش و پرورش محرومند آمار رسمی وزارت کار افغانستان نشان میدهد که نزدیک به دو میلیون کودک افغان مجبور به انجام کارهای سنگین میشوند. مرسل و همکلاسیهای مدرسه و کلاس گیتارش بخش بسیار اندکی از کودکان افغانند که فرصت یافتهاند به جای کار درس بخوانند و هنری یاد بگیرند.
از مرسل پرسیدم آهنگ مورد علاقهات کدام است؟ گفت باب مارلی و با صدایی خسته خواند:
"Don't worry, about everything, cause every little thing gonna be alright"
کاوون خموش
بیبیسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر