پنجشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۳

مصاحبه با همسر آقاي حميد رضا مرادي يكي از دراويش زنداني

پنج شنبه, 20 شهریور 1393 13:20
مصاحبه
كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتي ها20شهريور 93: مصاحبه اي با همسر آقاي حميد رضا مرادي، يكي از دراويش زنداني بر روي اينترنت گذاشته شده كه قسمت هايي از آن بدينقرار است.
از 28 مرداد كه ايشون رو بردند، هم اعتصاب ملاقات هستند، هم اكنون هم در اعتصاب غذا هستند، هم اعتصاب تلفن، بخاطر فشارهايي كه به اونها آورده اند، بخاطر شكنجه هايي كه شده اند
الان هم كه ديگه وصيت نامه نوشته اند و من هم نتونستم ملاقات برم و اصلاً  از جاشون خبر ندارم
از 28 مرداد كه آقاي دانشجو و همسرم رو كه بردند به اوين بعد از يك هفته اي، توي سايت مجذوبان نور خوندم كه احتمالا بند 4 يا هشت هست، اطلاع دقيق ندارم
اقاي يداللهي رو از حداقل امكاناتي كه ميتونن از زندان استفاده كنند، ايشون رو منع كرده اند، اعتصاب غذا كرده اند، 8 نفر در اوين هستند كه هر كدام رو به بندي منتقل كرده اند. به بندهاي كارگري و مالي و…
از نهم تا سيز دهم شهريور هر كدام كه اعتصاب غذا رو شنيده اند شروع كرده اند و الان نه نفر هستند يكي در شيراز و هشت نفر در اوين،
اقاي كسري نوري هم در زندان نظام شيراز در اعتصاب غذا هستند
با توجه به اينكه همسرم هم بلحاظ پزشكي هنوز از بيمارستان مرخص نشده بودند، با رضايت شخصي با آقاي دانشجو از بيمارستان رفتند، بخاطر آقاي كرمپور و... همه رو از بيمارستان برگشت دادند به زندان
همسر من هم تحت جراحي بوده، ... با توجه به اينكه جراحي كرده بوده و الان هم اعتصاب غذا هستند، هر اتفاقي بيافته دست اندركارها مسئول هستند چون اونها چهار سال است بدون هيچ گناهي در زندان هستند.
بدون اينكه هيچ روند دادرسي عادلانه باشد، بدون اينكه پرونده رو بدوند و اينكه بدونند به چه جرمي اتهام زده شده و بدون اينكه گناهي داشته باشند، قاضي صلواتي بدون حضور اونها بهشون حكم غيابي داد. ده و نيم سال به همسر من داده، ...
از موقعيكه آقاي يداللهي و انتصاري را الكي گفتند كه بياييد ميخواهيم شما را به دادگاه ببريم، اونها را به رجايي شهر كرج بردند، بعد كه دراويش تجمع كردند، مجبور شدند، اونها رو برگردوندند و بعد به يك بند منتقل كردند، بعد مجددا هر كدام را به يك بندي برده اند.
خواسته شون اين است كه دراويش آزاد باشن مانند بقيه روشون فشار نشه، خونه ها رو نسوزانند، مجالسشون رو نسوزانند، حسينه ها رو نسوزانند،مساجدشون رو نسوزونند جاي ذكر و نماز است و عبادت. اونجاها ذكر ميكنند و نماز ميخونند، اونجاها را نسوزانند و...
اتهامات اونها هم اتهاماتي است كه براي همه زندانيان سياسي ميزنند توهين به رهبري و اشاعه اكاذيب و ... كه براي همه ميزنند.
به خيلي جاها نامه نوشتند، گفتند كه چرا اينكارها را انجام ميدهيد،( تخريب و سوزاندن اماكن و...) كسي پاسخگو نبود كه همسرم و چند نفر ديگه براي اينكه صداشون رو برسونند، سايت مجذوبان نور رو راه اندازي كردند كه اطلاع رساني كنند.
مدتي كه توي انفرادي بود خيلي ايشون را شكنجه كرده بودند، سبيلهاشون رو كوتاه كرده بودند، اينها فكر ميكنند كه درويش به مو هست، خير درويشي به دله به مو نيست، خواستند كه ما را مسخره كنند
يك ساك لباس براشون بردم، به او ندادند، گفتم چي شد، جواب دادند، كه به دست كسي كه مستحق بوده رسيده.
اصلا در ايران عدالت و قانوني نيست. هر كس از حق خودش دفاع كنه اخرش بايستي به اوين و كهريزك و رجايي شهر بره
موقعي كه همسر من دادگاه نرفت و آنرا عادلانه نميدونست، انقدر زدند او را كه خون بالا آورد. بعد پيگيري كردم، گفتند كه خير اينطوري نيست... ميدونم كه دروغ ميگفتند.
بعد هم بدليل همين شكنجه ها لخته عروق و... پيدا كرد و جراحي اش كه كردند، جراحي اش خيلي مشكل بود...
شكنجه هاي زيادي اونها رو كردند ...
ايشان كه الان به رسيدگي ويژه بعد از عمل داشت اونو برگردوندند به زندان.
هيچ قانوني و عدالتي در ايران نيست، همه اش ميگويند كه عدالت و قانون و متأسفانه هم نه عدالتي هست و نه قانون در ايران
تلفن من هم كنترله و من هم ترسي ندارم . حتي با خانواده ام تماس ميگريم، اينها ما رو كنترل ميكنند، الان هم ميدونم كه تلفنم كنترله،اما ترسي ندارم.
اين اتفاقاتي هم كه براي همسرم افتاده و برادران ايماني ام،من به اونها افتخار ميكنم
من خودم درويشم و به اين هم افتخار ميكنم .اين شعر رو هم ميخونم كه لطفا پخشش كنيد
بشكت اگر دلم من به فداي چشم مستش
سر خم به مي سلامت، بشكست اگر سبو... همه چيز فداي سر مولا ، همه بچه هايم ، خودم هم چيز به فداي سر مولا ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر