شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۴


نکیسا بامداد:‌ به بهانه روز جهانی کارگر

صد و سی سال پیش کارگران کارخانه های شیکاگو امریکا در اعتراض برای تعدیل شرایط سخت کاری و کاهش ساعات روزانه کار به ۸ ساعت این روز جهانی را رغم زدند.
این اعتراض کارگری مورد تهاجم پلیس قرار گرفته و انبوهی کشته و مجروح بجای گذاشت و سپس رهبران کارگران معترض دستگیر و به دار آویخته شدند.
کشتار و سرکوب کارگران، جهان را تکان داد و هر سال این مناسبت در دیگر کشورها نیز گرامی داشته می شد تا  اینکه نهایتا اول ماه مه  بعنوان روز جهانی کارگر شناخته شد.
بی شک کارگران همواره زمینه ساز رشد و اعتلای جامعه و شکوفایی اقتصاد و استقلال کشورند تا بستر لازم برای رفاه و آسایش را برای همگان فراهم آورند. بنابراین دستان پرتوان کارگران نگهدارنده چرخ های اقتصاد و استقلال میهن است و از همین روست که نام کارگر در همه کشورهای پیشرفته از احترام و جایگاه ویژه ای برخوردار است.
 اما شوربختانه در ایران آخوند زده، کارگران از محرومترین و ستمدیده ترین لایه جامعه به حساب می آیند و این دستهای پرتوان و کوشا در مقابل خرید چند قرص نان، لرزان و گاه عاجز و ناتوانند.
درد اینجاست که این میزان تبعیض و ظلم و احجاف در مورد کارگران نه تنها هرگز رو به بهبود نرفته بلکه روز به روز بر مشکلاتشان افزوده شده تا جایی که شاهد اعتراض و اعتصاب و فریادهای سراسری کارگران میهن در شهرهای مختلف هستیم .
با نگاهی کوتاه، براحتی میتوان نام دهها و صدها نهاد و واحدهای کوچک و بزرگ کارگری را که در خشم و اعتراض علیه نظام چپاول و سرکوب بسر می برند را یافت، همان خشم و اعتراضی که نهایتا بنیاد این نظام پلید و استثمارگر را برخواهد افکند.
در حالیکه سران جنایتکار حکومت در چپاول و اختلاس های نجومی و در دست گرفتن اهرم های قوی قدرت و سلطه بر شاهرگهای اصلی کار و سرمایه چنگ انداخته و سرگرم ثروت اندوزی در حساب های بانکی خارجی خود و خانواده های زالو صفتشان هستند، آنچه که بر سر کار و کارگر و خانواده های این نهاد زحمتکش و ستمدیده می آید هیچکس پاسخگو و مسئول نیست بطوریکه کارگران ایرانی حتی برای دریافت حقوق های عقب افتاده شان هم باید ماهها در گرما و سرما در اعتراض و اعتصاب باقی بمانند بدون امید به دادرسی و دورنمای بهبود اوضاع زیر سیطره حکومت آخوندی.

اما از سوی دیگر کارگر دستفروشی همچون یونس عساکره تنها سهمش از قانون کار در کشور ثروتمند وپهناور ایران، حمله ماموران زشت نهاد حکومتی جهت برچیدن و ویران کردن همان بساط کوچکش می باشد تا آرزوی تهیه یک لقمه نان نیز از او دریغ شود و آنچنان عرصه را بر وی تنگ می کنند که تنها گزینه اش شعله های جانسوز آتش باشد و بس.
رژيم بجاي حمايت از توليدات داخلي كه اشتغال زا مي باشد و به زندگي كارگران رونق مي بخشد، با سرازيركردن پولهاي نفت از طريق آقا زاده هابه بازارهاي چين و روسيه و هندوستان و دست بازدادن به بورژوازی تجاری و وابسته، آنچنان عرصه را بر کار و کارگر و سرمایه تنگ کرده است که باعث تعطیلی و ورشکسته شدن صدها کارگاه و کارخانه و واحد های تولیدی کوچک و بزرگ و در نهایت سیل کارگران از کار بیکار شده که تصویرگر رشد فقر و فحشا و اعتیاد و بزهکاری های اجتماعی در جامعه است می باشد.
برای درک ضدیت این حکومت با کار و کارگر و نابودی این نهاد مردم دوست کافی است به گوشه ای از لیست واردات این نظام تنها از کشور چین توجه کنیم. اقلام شرم آوری همچون:
رب گوجه فرنگي، سير،‌ شلنگ پلاستيكي، مجسمه‌هاي كوچك، دكمه لباس و مسواك، بطری، میخ و پونز ، شلوار راحتی، شبرنگ ، تیغه برف پاکن، مداد پاکن، پولک و بادام زمینی و شال و دستمال گردن، چنگک کشاورزی، بند شلوار، لوبیا، فلفل کوبیده نشده، نخود فرنگی، تیغ سلمانی و...
پر واضح است وقتی حکومتی با ارز دولتی اقدام به وارد کردن چنین اقلامی می کند یعنی کمر به قتل مردم و کشور بسته تا آنجا که لقمه نان را از دهان مردم ایران می دزد، صنعت را می خواباند و باعث مرگ صنایع دستی و سنتی کشورمان می شود...
و این یعنی خیانت به مردم ایران و بویژه به طبقه کارگر و کارآفرین.
شک نیست که دشمن اصلی کارگران و معلمان و کشاورزان و همه آحاد زحمتکش ایران، ملایان دزد حاکم بر جامعه اند که همه فرصت های ملی و فرهنگی و اقتصادی و کار و سرمایه را  از مردم به یغما برده اند.
کارگرانی که بعد از ساعت ها کارطاقت فرسا به امید گرم نگه داشتن شعله های کوچک کلبه های صمیمی شان، ماهها از دریافت همان اندک حقوق قانونی هم محروم می شوند.
راستی کدامین واژگان میتواند بیانگر درد و رنج و ستمی باشد که بر کارگران میهنمان رفته و می رود.
بویژه در دنیای امروز که زندگی انسانها رابطه تنگاتنگی با حقوق شهروندی و حمایتهای دولتی و رفاه اجتماعی و بهره برداری از امکانات ملی دارد، چه درد بزرگی است که کارگران کشورمان خود و خانوادهایشان با بسیاری از حداقل امکانات اولیه چون تامین بهداشت و درمان و تحصیل و تغذیه سالم نیز فاصله نجومی دارند.
سخن از داشتن امکاناتی چون برخورداری از حق تفریح و گردش و ورزش و تعطیلات نیست، سخن از مينيمم هاي يك زندگي انساني است ،سخن از رنجی است که این کارگران پس از دیدن چهره رنجور کودکانشان دارند. سخن از شرمندگی زنان و مردان کارگری است که قدرت شاد کردن خانواده خود را حتی در ابتدایی ترین شکل آن نیز ندارند. سخن از زنانی است که روزانه پایاپای مردان جامعه کار طاقتفرسا می کنند و چرخهای سنگین صنعت کشوری را می چرخانند اما عاجز از خرید نان شب و داروهای جسم بیمار خویشند. سخن از مردان کارگریست که سبد خرید آرزوهایشان همیشه خالیست و سبد حسرتهایشان هر روز پر و پرتر می شود.
 سخن از دردی است که کارگران و خانواده هایشان را بی بهانه و بی دلیل، ساده و بی پاسخ در سکوت و انزوا از پای در می آورد.
سخن از شکمهای گرسنه و پاههای برهنه و دستهای پینه بسته است که فریادرسی ندارند تا آنجا که  پدر  دردمند خانواده همراه با دو کودک خردسالش در هراس از سرنوشت سیاه پیش رو در این نظام استثمارگر و زالو صفت از فرط فقر و تنگدستی خود و جگر گوشه گانش را سم خور و نابود میکند.
 سخن از دورنمای محو و تاریک و تباهی است که پس از بیکاری و بیماری و از پای فتادنشان در کمین آنان و عزیزانشان نشسته است .
سخن از حسابهای بانکی و سرمایه های آنچنانی دست اندرکاران این نظام پلید آخوندی است که با شیشه کردن خون بهترینهای وطن ارتزاق می کنند .
نوکیسه گان از غار برگشته ای که یا برای امیال شخصی خود از اموال ملی کشور غارت می کنند و یا  سرمایه های هنگفتی را صرف صدور بنیادگرایی در عراق و دخالت در کشتار مردم سوریه و حمایت از حماس و راه انداختن بازی یمن به امید بردی عبث می کنند و یا تتمه  هر آنچه که می توانست باقی بماند را تا خرج رفاه اجتماعی و آبادی کشور شود هزینه برنامه قدرت طلبانه ایی جهت بقای نظام بنام پروژه اتمی می شود تا خلقی را دچار تحریمها و فشارهای اقتصادی مضاعف و گرانی های سرسام آور به قیمت خمیده شدن کمر بسیاری از اقشار جامعه از جمله کارگران مظلوم میهنمان کند که در بسیاری از موارد حتی منتهی به خودکشی و خودسوزی و پایان زندگی مظلومانه اشان شده است.
همان پروژه ای که هزینه های صرف شده نجومی اش می توانست گره ها از کار مشکلات روزمره بسیاری از همین کارگران بگشاید. همان پروژه ایی که اینک مجلسیان خود رژیم آنرا دست گرفته تا در نیروگاههای اتمی خود تولید سوهان قم کنند یا گز اصفهان!
پروژه غیر قابل اجرایی که پس از ده سال متولیانش بخاطر برگشت به همان نقطه آغاز چون روبهان شیاد لبخند زده و این تفاهمنامه را پیروزی جلوه می دهند.
پروژه ای که حتی در خوشبینانه ترین حالت اگر در راستای ساخت بمب اتم هم نبود به علت قرار گرفتن کشور ایران بر خط زلزله خود در عمل نقشی جز یک بمب خطرناک اتمی را برای مردم و کشور نمی توانست ایفا کند.
اما اینک شکم باره گانی که از فرط فربهی شکمهایشان جلوتر از پاهیشان می رود از مردم محروم جامعه چون کارگران می خواهند در مقابل ساعتها کار طاقتفرسا و و ماهها دریافت نکردن حقوق در روز به خوردن یک وعده نان خشک بسنده کنند!
ضمن گرامی داشت روز کارگر، به امید ایرانی آزاد با کارگرانی که در زندانها اسیر نیستند و هنگام حضور در خانه، نگاه هایشان را از فرط شرم نداشتن از کودکانشان نمی دزدند.
اول ماه مه 2015

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر