آقای
کوینر از یک مأمور دولتی که مدت زیادی در ادارهاش مشغول بهکار بود شنید
که او از خودش تعریف میکند و میگوید که او یک مأمور به درد بخور است.
آقای کوینر با عصبانیت سؤال میکند «برای چه او میگوید که این قدر به درد بخور است؟»
یکی از چابلوسان میگوید: «کار این اداره بدون او پیش نمیرود».
آقای کوینر میگوید: «چطور او میتواند این قدر به درد بخور باشد وقتی کار بدون او امکان پیش رفتن ندارد. او بهاندازه کافی وقت داشته است که کار ادارهاش را به قاعده درآورد.
اصلاً او با چه چیزی خود را بعد از این همه مدت در این جا مشغول میکند؟»
من این را به شما میگویم: «با سرکوبی دیگران».
آقای کوینر با عصبانیت سؤال میکند «برای چه او میگوید که این قدر به درد بخور است؟»
یکی از چابلوسان میگوید: «کار این اداره بدون او پیش نمیرود».
آقای کوینر میگوید: «چطور او میتواند این قدر به درد بخور باشد وقتی کار بدون او امکان پیش رفتن ندارد. او بهاندازه کافی وقت داشته است که کار ادارهاش را به قاعده درآورد.
اصلاً او با چه چیزی خود را بعد از این همه مدت در این جا مشغول میکند؟»
من این را به شما میگویم: «با سرکوبی دیگران».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر