روایتی تلخ از «بازار کليه» در ايران
« با ماژيک در ديوارهاي اطراف بيمارستان تبليغاتي به چشم ميخورد: «آ
مثبت، 25 ساله، کليه فروشي» يا «ب منفي، 33 ساله، با تخفيف.» اطلاعات مهم
گروه خوني، شماره تلفن و سن است. در ايران حداکثر سن اهداي کليه 35 سال است
و فرد هر چه به اين سن نزديکتر باشد، قيمت کمتري بايد درخواست کند.
اقتصادنه براساس ادعاي خميني بنيانگذار رژيم ولايت فقيه مال خر نيست که اصل
مبنايي و پايه اي هرکشوري مي باشدکه شامل پارامترهاي پول وسرمايه و
تکنولوژي و نوآوري ونيروي انساني يا نيروي کار و منابع و توليد و بازار مي
شود . البته توليدات اقتصادي تابع عرضه و تقاضاست . ...به برکت عملکرد 37
ساله رژيم ايران برباده ...مشاغل ياپديده هاي نوظهوري رايج شده است که ضد
انساني اند . مثل کليه واندام فروشي ، ....کودکان کار خياباني ، شلاق و دار
زدن هاي خياباني ، اسيد پاشي بر سر وصورت زنان توي خيابان ها، ...براي
همين گزارش شده است ايران تنها کشوري است که فروش کليه در آن قانوني است.
براساس طرحي که سال 1376 در ايران به تصويب رسيد، دولت موظف ميشود که به
ازاي هر کليه مبلغي را به اهداکننده بدهد و تا يک سال او را بيمه کند. اما
در حال حاضر بيشتر پيوندها به شکل خصوصي انجام ميشود...در صورتيکه سازمان
بهداشت جهاني معتقد است که فروش کليه بايد ممنوع شود. ....بهرحال گذشته
ازاينکه هواي آلوده و عدم آب آشاميدني همراه با فقر وبيکاري واعتياد که بر
آسمان شهرهاي استان جنگ زده نفت خيز خوزستان سايه افکنده است ... ناامني
وکليه فروشي هم مزيد برعلت وتحميل شده است.در اين رابطه گاردين از استان
نفت خيز وجنگ زده خوزستان گزارش داده است. دراهواز باد بسيارگرمي در حال
وزيدن است و آتش از لوله دودکش پالايشگاههاي نفت به بيرون زبانه ميکشد.
درخيابان گروههاي زيادي از مردم را ميبينيم که دسته دسته حرکت ميکنند.
گرد و خاک در هوا بسيار زياد است. امروز روز عاشورا است و مردم با صداي طبل
ودهل مشغول عزاداري هستند. غفاربه کنار پنجره اتاق خود ميرود تاآنها را
تماشا کند...او حالا دربيمارستان است تاعمل پيوند کليهاش انجام شود
بازي
انتظار: غفار، 24 ساله، قبل از عمل؛ او سالها در ليست انتظار بوده است
-غفارميگويد: «من ميخواستم معلم شوم. اما به خاطر بيماري مجبور شدم
تحصيلاتم را ادامه ندهم. دراين سالها فقط يک هدف در زندگي داشتم، اينکه يک
اهداکننده پيدا کنم.»....«سال گذشته موفق شدم که يک اهداکننده پيدا کنم.
نام او اشکان بود. او تمام آزمايشها را انجام داد و همه چيز خوب پيش
ميرفت. اشکان پول را گرفت ولي سه روز قبل از عمل غيبش زد. چندماه بعد
تبليغ نارين را ديدم. با او تماس گرفتم. او 20ميليون تومان درخواست کرد،
امامن فقط 13 ميليون تومان پول داشتم. درنهايت روي 15 ميليون تومان توافق
کرديم.»
خانواده غفار چند روز قبل از عمل به ديدار خانواده نارين ميرود
...قيمت پيشنهادي نارين معادل دو سال حقوق غفاراست. نام پدر غفار
غلامرضا است. او ميگويد: «ما هر چه زمين داشتيم فروختيم تا براي غفار يک
کليه بخريم. ما سر دو راهي قرار گرفتيم، يا بايد آينده خانواده را در نظر
ميگرفتيم يا پسرمان را نجات ميداديم. انتخاب ما غفار بود، اما خب حالا
چگونه بايد زندگي کنيم؟» اوضاع مالي خانواده نارين نيز مانند خانواده غفار
است. او و شوهرش بيکار هستند و با خانواده نارين زندگي ميکنند. آنها
مانند بسياري از جوانان ايراني شغلي ندارند. هر چه اصرار کردم که نارين
دليل فروش کليه خود را بگويد، او حرفي نزد و فقط گفت: «اين حس نوعدوستي
است.» اما غفار... ميگويد: ...آنها قصد دارند با پول کليه يک خانه براي
خودشان اجاره کنند. آنها اميدوارند که وضعيت کاري بهتر شوند تا بتوانند هر
چه زودتر سر کار بروند.»
در واحد پيوند زنان، سه بيمار جوان با خوشحالي
در مورد صداي تبل و دهل با هم صحبت ميکنند. «تنديس» و «چمن» زخم و بخيه
روي پهلوي خود را به «نارين» نشان ميدهند. آنها کليه دريافت کردهاند و
حالا حالشان رو به بهبودي است. نارين نيز تا چند ساعت ديگر صاحب يکي از
همين زخمها ميشود. او يکي از کليههاي خود را به غفار فروخته است. ...
نارين در راهروي بيمارستان، دو روز بعد از عمل. به غير از او و همسرش، کسي از تصميم فروش کليه او خبر ندارد.
صبح
روز عمل، غفار به شدت مضطرب است و حرفي نميزند. جراح اجازه ورود ما به
داخل اتاق را نميدهد. اوميگويد: «شماحتي نبايد داخل اين بيمارستان
باشيد.» بنابراين ما بيرون اتاق عمل منتظر مانديم. اول نارين وارد اتاق عمل
شد و بعد از او نيز غفار رفت. چهار ساعت بعد، عمل با موفقيت به پايان
رسيد. نارين سه روز بعد مرخص ميشود ولي غفار تاسه هفته براي مراقبتهاي
بعداز عمل در بيمارستان بستري خواهدشد. غفار...ميگويد: «از نارين متشکرم،
چون الان ميتوانم معلم شوم.» اوميگويدکه ميخواهديک هفته پس از مرخصي از
بيمارستان از ايران برود.
آنها حالا فقط يک باغچه کوچک دارند -يک ماه
پس از عمل با من تماسي گرفته شد. بدن غفار کليه را پس زد و او نتوانست جان
سالم بدر ببرد. افراد زيادي به مراسم تدفين او در روستاي محل سکونتش آمده
بودند. کليه نارين نيز با بدن او در خاک دفن خواهد شد. حال نارين هم خيلي
خوب نيست و هنوز در کليه ديگر خود درد دارد. او از مرگ غفار بسيار ناراحت
شده است و ميگويد: «پزشک به من گفته است که بايد رژيم غذايي خاصي داشته
باشم و خيلي بيشتر آب بنوشم. امامن ديگر قرصها رانميخورم و به بيمارستان
هم نميروم. من فکر ميکردم که غفار پس ازاين پيوند زندگي خيلي بهتري داشته
باشد. اما اهداي کليه من کاملا بيفايده بود. من فکر کنم که خدا اهداي
کليه من را قبول نکرد. خدا از دست من ناراضي است...پدر غفار براي شکايت به
بيمارستان رفته است. ...... غفار به دليل سهلانگاري پزشکان جانش را از دست
داد.»
گاردين22 ارديبهشت 1394ـ 12 مي 2015
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر