29.3.2017
از پلههای حرم قدیمی و آبی گنبد که نگاه کنید در پایین خانوادهها را
در میدان میبینید که به کبوتران ذرت بو داده میدهند، آن سور ترافیکی
سنگین دیده میشود و همزمان یک یادبود سنگی هم در کنار خیابان به چشم
میخورد.
فعالان سیاسی و مدنی و هنرمندان افغان در کنار سنگ بنای یادبود فرخنده
از کنار رودخانه پر از زباله کابل در یک سو و تعدادی مغازه کوچک در سوی
دیگر که بگذرید و به این یادبود سنگی نزدیک شوید از وحشت تنتان میلرزد.
بر نردهها اطراف این یادبود پوسترهایی آویزان شده از چهره زنانی که ناقص،
نیمه نابینا یا سوختهاند.
مردم با کیسههای خرید در دست یا در حالی که به زحمت کودکانشان را با
خود میکشانند از کنار این یادبود سنگی عبور میکنند و به سوی مکانی در شهر
میروند. برخی کمی مکث میکنند و به پوسترها و متنی که بر یادبود سنگی حک
شده نگاهی میاندازند و با عجله عبور میکنند. پایین، در کنار رودخانه
معتادان دور یکدیگر نشستهاند و در عالمی دیگر به سر میبرند.
اما همه میدانند دو سال پیش چه اتفاقی در صحن مسجد تاریخی «شاه دو
شمشیره» رخ داد. همه میدانند که بیرون این زیارتگاه به زن جوانی به نام
فرخنده به دروغ، به جرم سوزاندن قرآن حمله شد، سپس توسط مشتی دیوانه به
کنار رودخانه کشانده شد و او را با سنگ و چماق آنقدر زدند تا جانش را از
دست داد. سپس با ماشین از روی بدنش عبور کردند و در نهایت پیکرش را به آتش
کشیدند. این یادبود سنگی هرمی سفیدرنگ در سالگرد قتل او پردهبرداری شد در
مکانی بنا شد که او به قتل رسید.
نقیب الله، خیاطی که در این خیابان مغازه کوچکی دارد درباره قتل فرخنده
میگوید: «اتفاق خوفناک و وحشیانهای بود.» او در بعد از ظهر ۱۹ مارس ۲۰۱۵
وقتی صدای هیاهویی را در خیابان شنیده بود سرش را از چرخ خیاطی خود گردانده
و بیرون نگاه کرده بود. میگوید:« عدهای سنگ پرتاب میکردند. نتوانستم
دیدن این صحنه را تاب بیاورم.»
قتل فرخنده ملکزاده، ۲۷ ساله که توسط تلفنهای همراه فیلمبرداری و بارها
در تلویزیون نشان داده شده بود، افغانستان و کل جهان را به وحشت انداخت.
همچنین این اتفاق مقامات دولت افغانستان که از سوی غرب حمایت میشود را
شرمگین کرد، دولتی که برای ترویج حقوق زنان در جامعهای محافظهکار و سنتی
تلاش کرده است، در جایی که زنان و دختران آن اغلب به بهانه حفاظت از آبروی
خانواده کشته میشوند و قاتلان آنها از مجازات مصوناند.
حدود ۵۰ مرد در حمله به فرخنده نقش داشتند همچنین مأموران پلیس متهم
شدند که جلوی مهاجمان را نگرفتند. چهار مرد به مرگ محکوم شدند که بعدها
حکمشان تخفیف یافت و بیشتر مدت زمانِ حبسِ هشت مجرم دیگر نیز کاهش یافت.
این واقعه جنبش زنان افغان را نیرو بخشید و آنها خارج از صحن حرم تظاهرات
برپا کردند. اما با گذشت زمان، شور تظاهراتها فرونشست.
افغانها در روزهای گذشته نوروز را با لباسهای نو بر تن و سر زدن به
زیارتگاههای شهر جشن گرفتند. مردم خارج صحن مسجد شاه دو شمشیره ذرت بو
داده میخوردند و از کودکانشان که به کبوترها غذا میدادند عکس میگرفتند.
برخی نیز کفشهایشان را در میآوردند و به مسجد میرفتند تا نماز بخوانند و
با خود خلوت کنند.
اما در این میان یادبود سنگی بلند فرخنده از نگاهها پنهان مانده بود.
تنها چند زن نگاه کوتاهی به آن انداختند. تعدادی برقع بر چهره داشتند و
تعدادی نیز در حالی که شوهرانشان درباره قتل فرخنده صحبت میکردند، سکوت
کرده بودند.
یک زن که کارمند دولت بود و روسری گلدار به سر کرده بود، آنقدر در کنار
این یادبود سنگی ماند که آن را لمس کند و دعایی زیرلب زمزمه کند. او پیش از
اینکه برود قاطعانه گفت: « او دختر خوبی بود. سزاوار این نبود.»
اما جنبه بسیار آزاردهنده قتل فرخنده ملکزاده این بود که چه تعداد از
واعظان افغان، مأموران پلیس و جوانان شلوار جین بر تن و تلفن همراه در دست،
فکر میکردند که او سزاوار قتلی اینچنین بود.
فرخنده به مرد دعافروشی که در مسجد به زنان دعا میفروخت انتقاد کرده
بود و او با فریاد او را به سوزاندن قرآن و توهین علیه مقدسات متهم کرده
بود. خشم مذهبی مردان نیز با شنیدن این اتهام بالا گرفته و چنین بود که به
فرخنده حمله کرده بودند. این اتهام به فرخنده در جامعهای قبیلهای و مذهبی
که عمیقاً با ارزشهای غربی در تضاد است به نظر آن مردان توهین به مقدسات و
گناهی نابخشودنی بود.
حتی در پاییتخت شلوغ این کشور که به نظر مدرن میرسد، صدها جوان به جمع
این خشم کینهتوزانه پیوسته بودند. ویدئوها نشان میدهند که جمعی پایکوبان
جسد فرخنده را به پیادهرو کشاندند درحالی که دیگران با تلفنهای همراهشان
در حال فیلمبرداری از صحنه بودند. در این صحنهها فریادهای سرخوشانه الله
اکبر نیز شنیده میشد.
۳۰ سال پیش همین مردم به نام اسلام با اتحاد جماهیر شوروی جنگیدند. در
دهه گذشته که حضور نیروی نظامی غرب و تأثیرات فرهنگی آن در افغانستان
گسترده شده، میان مردم بومی شک و تردید و خشم ایجاد شده بود. در سال ۲۰۱۲
وقتی که این شایعه درگرفت که در پایگاه نظامی آمریکا قرآن سوزاندهاند
چندین تظاهرات عظیم برگزار شد
در قتل فرخنده ملکزاده نیز نشانههای روشنی از غربستیزی وجود داشت. درحالی که مردان فرخنده را کتک میزدند برخی از حملهکنندگان میگفتند او با خارجیها همدست است. فردای روز قتل او نیز روحانیها و مقامات دولتی فرخنده را به تبانی با کفار محکوم کردند.
در قتل فرخنده ملکزاده نیز نشانههای روشنی از غربستیزی وجود داشت. درحالی که مردان فرخنده را کتک میزدند برخی از حملهکنندگان میگفتند او با خارجیها همدست است. فردای روز قتل او نیز روحانیها و مقامات دولتی فرخنده را به تبانی با کفار محکوم کردند.
تصویری از فرخنده که در شبکههای اجتماعی به طور گستردهای منتشر شد زنی
را نشان میداد که موهای آشفته و وحشی، چهرهای آغشته در خون و ژستی
مبارزهجویانه و معترض به حملهکنندگانش داشت. درک این ساده است که او
چگونه از سوی دیگران به عنوان یک جادوگر کافر دیده میشد.
بعدها مشخص شد که فرخنده دانشجوی الهیات و علوم اسلامی بود و به کودکان
خواندن قرآن میآموخت. واقعه قتل او وقتی رخ داده بود که او مرد دعافروش را
افشا کرده بود و به مرد گفته بود کار او غیر اسلامی است. بعد از اینکه
تحقیقات پلیس به انجام رسید معلوم شد که مرد دعافروش به فرخنده اتهام دروغ
زده بود و مرد دستگیر شد. پس از آن، افکار عمومی به سرعت عوض شد و گروههای
زنان و فعالان سیاسی تظاهراتشان را آغاز کردند.
عبدالعزیز، مهندس سی ساله که از سنگ یادبود فرخنده دیدن میکند میگوید:
«در روستای ما برخی از مردم میگفتند فرخنده سزاوار بلایی بود که به سرش
آمد زیرا به دین ما بی حرمتی کرده بود. اما همین مردم پس از مدتی از این
گفته پشیمان شدند.» این مرد که اهل ولایتهای شمالی افغانستان است میگوید
از طریق فیسبوک از قتل فرخنده خبر دار شده بود. او میگوید: « آنچه که بر
فرخنده روا شد نادرست بود، فرقی ندارد کسی مسلمان باشد یا نباشد.»
مدت کوتاهی بعد، مردی سالخورده، قوز کرده و با ساکی در دست کنار بنای
یادبود فرخنده آمد و چند دقیقه به این بنا خیره شد. این مرد تحصیلکرده که
در گذشته افغانستان روزهای بهتری را نیز تجربه کرده بود با صدای تلخ و
خردمندانه گفت: «بسیار شرمآور بود. حتی اگر ملکزاده به مقدسات توهین کرده
بود نباید او را در خیابان میکشاندند و میسوزاندند.»
او میگوید: « آیا ما حکومت نداریم؟ آیا ما دادگاه نداریم؟ در این کشور
عدالت وجود ندارد، قانون وجود ندارد. به این دلیل، مردم خودشان عدالت را
اجرا میکنند.»
وقتی خورشید غروب میکرد، معتادان کماکان در کنار رودخانه، در پایین
بنای یادبود فرخنده چمباتمه زده بودند. در میدان مردم هنوز داشتند ذرت بو
داده به کبوتران میدادند. بر پله زیارتگاه، زنی جوان به نام ظریفه، با
لباسی بلند و مد روز داشت با تلفن صحبت میکرد.
از او میپرسم آیا از ماجرای قتل فرخنده اطلاع دارد؟ به نشانه تأیید سر
تکان میدهد. میگوید: «بله، این اتفاق کاملا نادرست بود. هم کاری بود بر
خلاف مذهب ما و هم خلاف فرهنگ ما». بعدش هم رویش را برمیگرداند و به
گفتوگوی تلفنیاش ادامه میدهد.
رادیوزمانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر