پنجشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۳

دَجّالگري در هنر هم...؟!


به قلم: كامران افلاكي
02
چندي پيش در سايتها و روزنامههاي هنري رژيم جمهوري اسلامي مطلبي با عنوان «گروه كر آوازي تهران در هشتمين فستيوال جهاني گروههاي كر در كشور لتوني، موفق به دريافت مدال طلا شد»، در صدر رخدادهاي مهم جهان قرار گرفته بود.
اگر بخواهم با فرهنگ موسيقي  برداشت خود را از اين خبر بيان كنم ميگويم : ملودي خبر آنقدر تكراري و به گوش ناهنجار بود كه تنظيم آن را بكلي از هم گسيخت!
اندكي پس از درج اين خبر، در مؤسسه هاي وابسته به وزارت ارشاد جلساتي براي محكم كاري و جا انداختن آن برگزار شد. حتي چهره هاي شناخته شده موسيقي هم  به ميدان آمدند و بدون اطلاع از كم و كيف داستان، همراه با سرايندگان و سازندگان خبر، شروع كردند به تكرار ترجيع بند وزارت ارشاد جمهوري اسلامي و اندر باب اهميت «در بوق و كرنا كردن اين رخداد»، به قول مولانا، مطربي آغاز كرده و سر دادند «…خر برفت و خر برفت و خر برفت»(1)
غافل از اينكه…
-    اين فستيوال يك مسابقه نبوده و بيشتر شبيه يك بازي و ويژه ي گروههاي غير حرفه اي است، كما اينكه هيچ گروه حرفه يي در آن شركت نداشت
-    گروه آوازي تهران در بخش mixed ‎chamber‏ اين جشنواره در ميان 31 شركت كننده چهاردهم شده و مدال طلاي درجه 2 دريافت كرده
-    اين گروه در بخش موسيقي مردمي در ميان 15شركت كننده، رتبه پانزدهم، يعني آخر، را كسب كرده ومدال نقره گرفته
-    همچنين در بخش موسيقي محلي، بين 37 گروه، شانزدهم شده و مدال طلاي درجه 2 گرفته
…و در مجموع در ميان 994 گروه شركت كننده، سكوي 578 را از آن خود ساخته است.
من با كم و كيف و چون و چرايي شركت اين گروه در اين فستيوال كاري ندارم، اما كنجكاويم آنجا برانگيخته شد كه ديدم وزارت ارشاد ديكتاتوري آخوندي و ديگر كارگزارانش اين موضوع را، كه بيشتر مايه ي تأسف و سرافكندگي  براي سرزميني است كه سر چشمة هنرش ميناميم ، بهعنوان «رويدادي جهاني» جار زدند و با استفاده از بعضي چهرههاي مشهور، از جمله محمدرضا شجريان، مدعي شدند كه «بايد آن را در بوق و كرنا! كرد و…».
راستي در نظامي كه در سركوب هنرمندان و نويسندگان و اهل قلم شهرت بسيار دارد، چنين وانمودهايي عجيب نيست؟ چرا آخوندها ناگهان اينچنين هنر دوست و مشوق هنرمند ميشوند؟ در حاليكه رسانههاي همين رژيم نقل كردهاند:
چند ماه پيش در يكي از شهرهاي ايران، نيروهاي بسيج، يك گروه هنري وابسته به خودِ وزارت ارشاد را حين اجراي برنامه به همراه خواننده اش، با تحقير و خواري از سن پايين كشيدند. كمي قبل تر از آن، چند فارغ التحصيل رشته موزيك در نجف آباد، به جرم تحقيق در مورد موسيقي با استفاده از منابع خارجي، توسط نيروهاي انتظامي دستگير و به نقطه نامعلومي برده شدند. باز هم پيش تر چند كنسرت در اهواز توسط نيروهاي انتظامي لغو و از ورود مردم به سالن كنسرت جلوگيري شد. پيش تر از آن، بيش از 20 نفر از خوانندگان، نوازندگان و آهنگسازان در شهر كرمانشاه دستگير و به جرم فعاليتهاي هنري محاكمه و مجازات شدند و …و … و… همين ديروز، فعاليت فرهنگسراهاي موسيقي ممنوع اعلام شد.
جالب توجه است كه همه اين رخدادهاي «هنري!» در همين يكسال گذشته و از شروع دوران «آخوند معتدل! روحاني» تا امروز به وقوع پيوسته است(بگذريم از اينكه هيچكدام از هنرمندان مشهور و غير مشهور هم دم برنياوردند). حالا اينهمه دم خروس، كه چه عرض كنم، دم تمساح را كه از زير عباي آخوندها بيرون زده را داشته باشيد، برويم سراغ همان «چرا»يي كه مطرح كردم. چرا آخوند ناگهان هنردوست ميشود؟
پاية روانشناسي رژيمها و نظامهاي ديكتاتوري، دراين جملة كوتاه خلاصه ميشود: «تو نيز آزادي سخن بگويي، اما فقط بايد چيزي را بگويي كه من ميپسندم». اگر عملكرد گوناگون چنين رژيمهايي را بهدقت مطالعه كنيد، متوجه ميشويد كه همه در همين جملة ساده ريشه دارند.
نظام جمهوري اسلامي آخوندي نيز ، به مثابة پليدترين نوع ديكتاتوري در زمان ما، بر اساس  همين معادله عمل ميكند. براي اينكه سخن به درازا نكشد، ذره بين را درست مي برم روي موضوع هنر و بطور ويژه موسيقي در اين نظام.
درايدئولوژي حاكم بر اين رژيم و همه گردانندگانش، از همان سيد روح الله (منبع نكبت) تا همين خامنه اي و روحاني هفت خط، موسيقي و نواختن آن در جرگة كارهاي حرام و ممنوع بوده و هست. بعد از سي و اندي سال، هنوز كه هنوز است، نشان دادن تصوير ساز نوازندگان در رسانههاي جمعي جمهوري اسلامي، از جمله موضوعهاي مورد مناقشه مي باشد. پس با ملتي كه گفته ميشود دو سوم جمعيت آن را جوانان تشكيل ميدهند و زير بار چنين چيزهايي نميروند چه بايد كرد؟ بر ميگرديم به همان جمله سحر آميز!
«تو نيز آزادي كه بنوازي و بشنوي، اما فقط چيزي را كه من ميپسندم».
بر اين مبناست كه ميبينيم در دهة شصت، آهنگسازان و خوانندگاني اجازة فعاليت هنري پيدا ميكنند كه عموماً «جنگ كوك» هستند و كارها و آثارشان در خدمت شعارها و سياستهاي جنگ خانمانسوزآخوندها با عراق قرار مي گيرد.
دهة پس از 1370، با اوضاع ديگري مواجه مي شويم. از يك سو گسترش ارتباطات جامعه با جهان خارج از طريق مسافرتهاي خارجي و دستيابي به ماهواره و اينترنت، كه بطور ويژه آگاهي و آشنايي نسل جوان را با انواع موسيقي افزايش مي داد؛ از سوي ديگر موج جمعيتي پس از انقلاب، يعني قشر جواني كه در سال 76 به سن 16 تا 18 سالگي رسيده و فضاي تنگ وتار تنيده شده بر گرد خود توسط رژيم ديكتاتوري حاكم را بر نمي تافت.
همزمان، اين سالها مصادف بود با ظاهر شدن تدريجي بازتابهاي خط مشي پوچ و بيهودة جنگ 8ساله در درون حكومت وسربرآوردن خاتمي به عنوان «سرِ سوم» در جدال بين خامنه اي و رفسنجاني. آخوند خاتمي طي دوران رياست خود، تلاش كرد ضمن حفظ چهارچوبهاي نظام ولايت فقيه، آنرا در زمينه هاي مختلف سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي، براي كشورهاي غربي بَـزَك كرده و به پديده يي قابل تحمل و تعامل تبديل كند. وي به موازات اين سياستهاي مزورانه،  از جمله تصميم گرفت در زمينة فرهنگ و هنر حيطة محدودي را نيز براي موسيقي پاپ باز كند، البته تحت كنترل كامل «وزارت ارشاد»، ارگان سركوب ديكتانوري آخوندي كه طي سالها به عنوان گزمة فرهنگي-هنري، تيغ زهرآگين سانسور خود را هرگز بر زمين نگذاشته است.
برآيند اين سياست، در عين وجود سياست اختناق حاكم بر جامعه، تولد پديده اي بنام «موسيقي زير زميني» در ايران را به همراه آورد. البته ناگفته نگذارم كه بسياري از گروههاي موسيقي كه در اين زمينه فعاليت داشتند، بعدها يا مجبور به ترك ايران و يا در همانجا تحت تعقيب قرار گرفته و دستگير شدند.
دوران احمدينژاد، كه بازار «سمفوني هسته يي» و «سرود هسته يي» در آن خيلي رواج پيدا كرد، برجسته ترين دستاوردش اين بود كه بطور كلي فاتحة هر آنچه هم كه از اركستر سمفوني و موسيقي باقيمانده بود، خوانده شد…
حالا اما در زمان ملا حسن روحاني، بازي از نواما، به قول فرنگيها، با «ورژن» جديدي از آخوند خاتمي، شايد هم مخلوطي از رفسنجاني و خامنه اي. در نتيجه در عين حال كه سركوبي اهل موسيقي و اهل هنر همچنان ادامه دارد، ناگهان برق «رخداد مهم جهاني» گروه كر آوازي تهران نيزچشمها را خيره مي كند!
راستي با اينهمه نشانه، دجالي كه مي گويند در آخرالزمان قرار است بيايد، چه ويژگيهاي ديگري را داراست كه ما الان در اين رژيم نمي بينيم؟
چنين نمودهايي البته از اين رژيم غير قابل انتظار نيست، اما آنچه بيشتر قابل توجه است، آفت پخمگي سياسي-هنري در جامعه ماست. بيچاره، جوان هنرمند ايراني بر سر راه خود، فقط با «هفت خوان دجال»  روبرو نيست. بلكه علاوه بر آن بايد همواره در قبال «پيشكسوتاني» هم هشيار باشد كه قرار بود همراه با تربيت تخصصي، نقش راهنما و معلم فرهنگي نيز برايش داشته باشند. اما بدبختانه با شركت در وارونه گوييها و واژگونه سازيهاي موجود اين رژيم، بيشتر نقش «خر دجال» را ايفا مي كنند. بله، هزار اندوه و اسف كه
از هزاران تن يكي تن صوفي‌اند      باقيان در دولت او مي‌زيند
×××××××××××××××××××××××××××××××××
پاورقي(1): داستان «خر برفت» از مثنوي مولوي- صوفي مسافري, در راه به خانقاهي رسيد و شب آنجا ماند و به جمع صوفيان رفت. صوفيان فقير و گرسنه بودند. پنهاني خر مسافر را فروختند و غذا و خوردني خريدند و آن شب جشن مفّصلي بر پا كردند و مسافر خسته را احترام بسيار كردند. پس از غذاسماعي بكردند و همي خواندند « خر برفت و خر برفت و خر برفت» و با اين ترانه گرم شدند. مسافر نيز به تقليد از آنها ترانة «خر برفت» را با شور مي‌خواند. هنگام صبح همه خداحافظي كردند و رفتند. صوفي مسافر، بارش را برداشت و به طويله رفت اما خر را نيافت. احوال را از خادم پرسيد. خادم گفت: صوفيان گرسنه حمله كردند و خر را بردند و خوردند. صوفي گفت: چرا به من خبر ندادي؟ خادم گفت: به خدا قسم, چند بار آمدم تو را خبر كنم. ديدم تو از همه شادتر هستي و بلندتر از همه مي‌خواندي «خر برفت و خر برفت وخر برفت»
 http://musicashraf.com/%D8%AF%D9%8E%D8%AC%D9%91%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-%D9%87%D9%86%D8%B1-%D9%87%D9%85-%D8%9F/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر