سینا دشتی: دو صد گفته، يك كردار
قابلهی ٥+١ بعد از ٢٠ ماه درد
زايمان، بار توافق اتمى رژيم را زاياند. نرمش قهرمانانه تاكنون خطوط قرمز
ترسیمشده توسط عظما و روياى دسترسى سريع به بمب اتمى را بر باد داده است.
سؤال واقعى اما اين است كه اين موجود چيست؟ آيا فرزند نوباوهی آينده دارى
است كه رشد خواهد كرد و به جوان رشيدى تبديل خواهد شد يا موجودى
ناقصالخلقه است كه درنهایت گور زاد بوده وافق رشد آن محدود است؟
نبايد شك داشت كه خامنهای،
عليرغم هر تمايل قلبى، دستور و فرمان مذاكرات و تسليم اتمى را صادر كرده
است؛ اما از آنطرف هم نمیتوان شك داشت كه اين عقبنشینی كلان به چيزى جز
ضعف عظما تعبير نخواهد شد و روى مدعيان را براى سهم خواهى از قدرت، بيشتر
كرده و به آنها زمینهی حركت بيشترى میدهد.
شكى نيست كه "مادر تمامى ترسها" براى عظما چيزى جز تكرار يك قيام گسترده تودهای، نبوده و نيست. او در تلاش براى فرار از اين سناريو، پاسدار جليلى را قربانى روحانى كرد و بساط نمايش انتخابات را سریعاً جمع كرد.
الآن هم درك علت اصلى حرکتبهعقب خامنهای تنها در زير چتر اين تصوير قابلفهم است. البته آخوندهایی مثل رفسنجانى و لاريجانى بوى ضعف عظما را با مشام خونآلود خود لمس كرده و براى دريدن و به غارت بردن سهم بيشترى از اموال و ثروت مردم ايران به عظماى فشل شده هجوم آورده و چنگ و دندان نشان میدهند.
در اولين واكنش محدود عمومى به اين توافقنامه، مردم خواستار آزادى زندانيان سياسى شدند، شوهاى جناحى رژيم براى تبليغ ديو گونه و القاء پيروزى بزرگ نتوانسته است واقعيت را مصادره بكند.
اما براى واضح شدن بحث، بهعمد میخواهم از پارامتر تعیینکنندهی مجاهدين و مقاومت ايران در اين پروسه صرفنظر كنم، میخواهم فرض كنم كه در ايران هيچ مقاومتى وجود ندارد، هيچ اپوزيسيون مؤثرى هم نيست.
آيا اين سرفصل باعث گشايشى هست كه رژيم و يا لااقل جناحى از آن مدعى است؟
در فرداى انقلاب سال ١٣٥٧ خمينى از موقعيت بسيار استثنائى برخوردار بود. او هم رهبر انقلاب، رهبر مذهبى، رهبر سياسى و نظامى كشور بود، مردم ايران در درصد بسيار قابلتوجه و بالائى به حكومت جديد اعتماد داشتند.
اما بحرانهای اقتصادى همان دوره- عليرغم اینکه كشور تنها ٣٦ ميليون جمعيت داشت و كشور ذخائر ارزى قابلتوجهى در خارج كشور داشت و هيچ بدهیهای خارجى هم نداشت و در هيچ جنگ خارجى عمده از جنگ دوم جهانى به آنطرف درگير نشده بود - رژيم را در همان مهرومومها آچمز كرده بود. خواستهای متعارف و منطقى نسل جوان انقلابى براى يك آیندهی بهتر در تنور جنگ خارجى، كه براى فرار از بحران داخلى زمینهسازی شد و ادامه يافت، سوخت و در قبرستان تیرهی اختناق خاك شد. رژيم خمينى نمیتوانست به کوچکترین اين خواستها پاسخ بدهد، نمیتوانست حتى يك برنامهی ساده براى دسترسى به يك افق قابلدسترس براى حلوفصل مسائلى مثل بيكارى، كمبود مسكن و تبعيض طبقاتى و ... ارائه دهد.
الآن بيش از هشتاد ميليون در ايران زندگى میکنند كه نزديك به پنجاه ميليون نفر از آنان در زير سیوپنجسالگی هستند. فقر و فاقه در ايران بيداد میکند، ابعاد اختلاف طبقاتى در ايران در دنيا ركورد ميزند، خيل بيكاران و روزمزدان تهيدست لشكر عظيم ميليونى را تشكيل میدهد، اعتياد بليه ى ملى است، آنها كه سرکار هستند از عدم امنيت شغلى و تهديد بيكارى رنج میبرند، بخشهای عمدهای از حقوق اولیهی كارگران، در ساختارهاى مالى براى بيمه و.. به يغما میرود. هزینههای درمانى سرسامآور است. ذخیرههای ارزى كشور ته كشيده و بدهیهای خارجى كشور سر به ميلياردها دلار ميزند. تلفات جنگ هشتساله بالغبر هزار ميليارد دلار بوده و تلفات انسانى غیرقابلجبران هم در اين تصوير هست، نظام بهداشت عمومى در بخشهای عمده فاقد توان پاسخگوى به نيازهاى كشور است، ناوگان هواپيمائى كشور فرسوده است، صنعت نفت نيازمند كلان سرمایهگذاری براى ترميم و ادامهی بهرهبرداری از منابع موجود، است، بيش از هشتاد درصد ماشینهای كشور فرسوده و غیراستاندارد است. هيچ دليلى نيست كه فرض كنيم كه اين رژيم داراى انچنان سلامت اخلاقى و صيانت نفسانى باشد كه اگر دستش به پولهای بلوكه كرده شده برسد، ناگهان مثل مرحوم كينز وارد برنامهریزی بلندمدت اقتصادى شده و به قدوسيت گاندى از مردم خواستار صبر و تحمل بشود تا برنامههای داهيانه به نتيجه برسد و كشور شخم زدهشده و از دروغ و خشكسالى ترکخورده، مرغزار آبادی و گهوارهی عدالت شده و بهشت برينى بشود كه حسادت عالم و آدم را تحريك كند!
كدام ذهن سالم و متينى میتواند اين سناريو را باور كند و يا در دورترین گوشهی ذهن خود، ذرهای به آن با جديت بيانديشد؟
سخنرانى خامنهای در عيد فطر نشان داد كه در رژيم هنوز بر پاشنهی تروريسم و اختناق میچرخد. آیا اين سخنرانى براى خفه كردن منتقدان درون رژيم است و يا ماهيت واقعى رژيم را آشكارميكند؟ امضاء قرارداد يا سر زدن از آن، شاخص اصلى چرخش رژيم به سمت استحاله و يا ادامهی خط ترور و اختناق، خواهد بود. دوران تحولات بزرگ درراه است.
در اينجا دوباره، به پارامتر مقاومت برمیگردم، آيا شكى هست كه اين مقاومت در تحولات آينده نقش فعالى خواهد داشت؟ آيا ترس رژيم و دم و دنبالچههایش از راديكال شدن حركات اجتماعى، آنها را به هجوم به مقاومت درزمینهٔ هاى سياسى وادار خواهد كرد؟ اما دوران لپه لپه خوردن عظما از نظم نوين جهانى گذشته و نه رژيم و نه مقاومت سازمانیافته مردم در موضع سال ٢٠٠٣ قرار ندارند. تصور حجم كارهاى عظيم در آينده از ذهن من خارج است اما ایماندارم كه سازمان مجاهدين و رهبرى مقاومت براى رقم زدن سرنوشت مردم ايران، آمادگى دارند. مقایسهی مراسم ويلپنت امسال با سال ٢٠٠٣ نشان میدهد كه چه مسير طولانى براى رسيدن به آرمان آزادى مردم ايران طى شده است. اين راه الآن به يك مقطع تعیینکننده رسيده است. اين را رژيم بهتر از همه میداند.
شكى نيست كه "مادر تمامى ترسها" براى عظما چيزى جز تكرار يك قيام گسترده تودهای، نبوده و نيست. او در تلاش براى فرار از اين سناريو، پاسدار جليلى را قربانى روحانى كرد و بساط نمايش انتخابات را سریعاً جمع كرد.
الآن هم درك علت اصلى حرکتبهعقب خامنهای تنها در زير چتر اين تصوير قابلفهم است. البته آخوندهایی مثل رفسنجانى و لاريجانى بوى ضعف عظما را با مشام خونآلود خود لمس كرده و براى دريدن و به غارت بردن سهم بيشترى از اموال و ثروت مردم ايران به عظماى فشل شده هجوم آورده و چنگ و دندان نشان میدهند.
در اولين واكنش محدود عمومى به اين توافقنامه، مردم خواستار آزادى زندانيان سياسى شدند، شوهاى جناحى رژيم براى تبليغ ديو گونه و القاء پيروزى بزرگ نتوانسته است واقعيت را مصادره بكند.
اما براى واضح شدن بحث، بهعمد میخواهم از پارامتر تعیینکنندهی مجاهدين و مقاومت ايران در اين پروسه صرفنظر كنم، میخواهم فرض كنم كه در ايران هيچ مقاومتى وجود ندارد، هيچ اپوزيسيون مؤثرى هم نيست.
آيا اين سرفصل باعث گشايشى هست كه رژيم و يا لااقل جناحى از آن مدعى است؟
در فرداى انقلاب سال ١٣٥٧ خمينى از موقعيت بسيار استثنائى برخوردار بود. او هم رهبر انقلاب، رهبر مذهبى، رهبر سياسى و نظامى كشور بود، مردم ايران در درصد بسيار قابلتوجه و بالائى به حكومت جديد اعتماد داشتند.
اما بحرانهای اقتصادى همان دوره- عليرغم اینکه كشور تنها ٣٦ ميليون جمعيت داشت و كشور ذخائر ارزى قابلتوجهى در خارج كشور داشت و هيچ بدهیهای خارجى هم نداشت و در هيچ جنگ خارجى عمده از جنگ دوم جهانى به آنطرف درگير نشده بود - رژيم را در همان مهرومومها آچمز كرده بود. خواستهای متعارف و منطقى نسل جوان انقلابى براى يك آیندهی بهتر در تنور جنگ خارجى، كه براى فرار از بحران داخلى زمینهسازی شد و ادامه يافت، سوخت و در قبرستان تیرهی اختناق خاك شد. رژيم خمينى نمیتوانست به کوچکترین اين خواستها پاسخ بدهد، نمیتوانست حتى يك برنامهی ساده براى دسترسى به يك افق قابلدسترس براى حلوفصل مسائلى مثل بيكارى، كمبود مسكن و تبعيض طبقاتى و ... ارائه دهد.
الآن بيش از هشتاد ميليون در ايران زندگى میکنند كه نزديك به پنجاه ميليون نفر از آنان در زير سیوپنجسالگی هستند. فقر و فاقه در ايران بيداد میکند، ابعاد اختلاف طبقاتى در ايران در دنيا ركورد ميزند، خيل بيكاران و روزمزدان تهيدست لشكر عظيم ميليونى را تشكيل میدهد، اعتياد بليه ى ملى است، آنها كه سرکار هستند از عدم امنيت شغلى و تهديد بيكارى رنج میبرند، بخشهای عمدهای از حقوق اولیهی كارگران، در ساختارهاى مالى براى بيمه و.. به يغما میرود. هزینههای درمانى سرسامآور است. ذخیرههای ارزى كشور ته كشيده و بدهیهای خارجى كشور سر به ميلياردها دلار ميزند. تلفات جنگ هشتساله بالغبر هزار ميليارد دلار بوده و تلفات انسانى غیرقابلجبران هم در اين تصوير هست، نظام بهداشت عمومى در بخشهای عمده فاقد توان پاسخگوى به نيازهاى كشور است، ناوگان هواپيمائى كشور فرسوده است، صنعت نفت نيازمند كلان سرمایهگذاری براى ترميم و ادامهی بهرهبرداری از منابع موجود، است، بيش از هشتاد درصد ماشینهای كشور فرسوده و غیراستاندارد است. هيچ دليلى نيست كه فرض كنيم كه اين رژيم داراى انچنان سلامت اخلاقى و صيانت نفسانى باشد كه اگر دستش به پولهای بلوكه كرده شده برسد، ناگهان مثل مرحوم كينز وارد برنامهریزی بلندمدت اقتصادى شده و به قدوسيت گاندى از مردم خواستار صبر و تحمل بشود تا برنامههای داهيانه به نتيجه برسد و كشور شخم زدهشده و از دروغ و خشكسالى ترکخورده، مرغزار آبادی و گهوارهی عدالت شده و بهشت برينى بشود كه حسادت عالم و آدم را تحريك كند!
كدام ذهن سالم و متينى میتواند اين سناريو را باور كند و يا در دورترین گوشهی ذهن خود، ذرهای به آن با جديت بيانديشد؟
سخنرانى خامنهای در عيد فطر نشان داد كه در رژيم هنوز بر پاشنهی تروريسم و اختناق میچرخد. آیا اين سخنرانى براى خفه كردن منتقدان درون رژيم است و يا ماهيت واقعى رژيم را آشكارميكند؟ امضاء قرارداد يا سر زدن از آن، شاخص اصلى چرخش رژيم به سمت استحاله و يا ادامهی خط ترور و اختناق، خواهد بود. دوران تحولات بزرگ درراه است.
در اينجا دوباره، به پارامتر مقاومت برمیگردم، آيا شكى هست كه اين مقاومت در تحولات آينده نقش فعالى خواهد داشت؟ آيا ترس رژيم و دم و دنبالچههایش از راديكال شدن حركات اجتماعى، آنها را به هجوم به مقاومت درزمینهٔ هاى سياسى وادار خواهد كرد؟ اما دوران لپه لپه خوردن عظما از نظم نوين جهانى گذشته و نه رژيم و نه مقاومت سازمانیافته مردم در موضع سال ٢٠٠٣ قرار ندارند. تصور حجم كارهاى عظيم در آينده از ذهن من خارج است اما ایماندارم كه سازمان مجاهدين و رهبرى مقاومت براى رقم زدن سرنوشت مردم ايران، آمادگى دارند. مقایسهی مراسم ويلپنت امسال با سال ٢٠٠٣ نشان میدهد كه چه مسير طولانى براى رسيدن به آرمان آزادى مردم ايران طى شده است. اين راه الآن به يك مقطع تعیینکننده رسيده است. اين را رژيم بهتر از همه میداند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر