۰۷ مرداد ۱۳۹۳
گفتوگو با ارژنگ داوودی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام
بهداد بردبار
میگوید: «بهطور متوسط هر دوماه یکبار به انفرادی منتقل شدهام به
طوری که از یازده سال حبس حدود شش سال این مدت را در انفرادی گذارندهام
که طبق نظرات خود آقای خامنهای من معادل شصت سال از عمرم را در انفرادی
گذراندهام، چرا که هر یک روز انفرادی معادل ده روز بند عمومی است. با این
منطق باید گفت که من معادل شصت سال از عمرم را در زندان گذراندهام.»
ارژنگ داوودی را به اعدام محکوم کردهاند. میگوید به مبارزه مسلحانه اعتقادی ندارد و اتهاماش تالیف کتابی حاوی یک طرح آلترناتیو برای نظام فعلی حاکم بر ایران است.
نیروهای امنیتی خانه سه طبقه و اموال دیگری از او را مصادره کردهاند و در مدت زندانی بودن او پنج مرتبه این املاک خرید و فروش شده است تا او دیگر نتواند ادعای مالکیت کند. حکم ده سال زندان او به سر رسیده و اکنون بعد از یازده سال جبس به جای آزادی، طی یک حکم غیابی به اعدام محکوم شده است.
میگوید: «این کارها را برای این انجام دادهاند که مرا مستاصل و خسته کنند، اما من نه مستاصل هستم و نه خسته.»
آخرین اتهاماتی که از سوی حکومت به شما وارد شده چیست؟
ارژنگ داوودی- اتهامهای اولیهای که به من وارد کرده بودند عبارت بود از تشکیل گروه جنبش آزادی ایرانیان، تالیف و انتشار مانیفست تغییر حکومت و همکاری در تهیه فیلم مستند «ایران ممنوع» و اما اتهامهای اخیری که به من نسبت دادهاند به این شرح است: عضویت، هواداری و تلاش موثر در پیشبرد اهداف به اصطلاح آنها منافقین و به زعم بنده سازمان مجاهدین و به استناد همین اتهامات اعمال ماده ۱۸۶ کردهاند و بنده را محارب و حکم اعدام برای من صادر کردهاند.
آیا شما عضویت در سازمان مجاهدین و یا هواداری از این سازمان را تکذیب میکنید؟
بله، کاملاً. اینها عناوین اتهامی برای من ساختهاند. من کتابهای متعددی دارم، در یکی از این کتابها نظریه «نظام وکیل جمهوری» را تدوین و مطرح کردهام.
به بیان ساده گفتهام که ما ایرانیها دیگر نمیخواهیم شخص اول حکومتمان یک مقام غیر منتخب باشد چه با عنوان شاه چه با عنوان شیخ. ما ایرانیها دیگر میخواهیم که شخص اول کشورمان یک مقام منتخب باشد، ما ایرانیها رئیس و آقا بالاسر نمیخواهیم. ما میخواهیم شخص اول کشور که با رأی مستقیم خودمان انتخاباش کردهایم وکیل ما باشد. وکیل مردم یا به عبارتی وکیل جمهورباشد. بنده در دویست و پنجاه صفحه این نظام را تدوین کردم که اینها عنواناش را گذاشتند مانیفست تغییر حکومت.
یعنی حکم سنگینی که برای شما صادر شده است هیچ تناسبی با عملکرد و فعالیت شما ندارد؟
دقیقاً همین طور است. از طرفی من واضع نظریه سیاسی نظام وکیل جمهوری هستم و از طرف دیگر من را منسوب به سازمان مجاهدین کردهاند.
من البته برای این سازمان و تمامی نیروهای اپوزیسیون احترام قائلم، اما بنده حتی در ایام جوانی نیز مذهبی نبودهام و اگر قرار بود هوادار گروهی باشم، تمایل من بیشتر به فداییان خلق بود و باید بگویم که خط و ربط سیاسی من با خط و ربط سیاسی سازمان مجاهدین که سازمانی مذهبی است از اساس منافات دارد و از هم جداست؛ بهخصوص در بخش مبارزه مسلحانه. بنده به مبارزه مسالمتآمیز اعتقاد دارم و این موضوع را در دفاعیاتم نیز قید کردهام که اینجانب پیرو سه رهبر بزرگ جهان گاندی (مبتکر مبارزه بدون خشونت)، محمد مصدق (پیشتاز جنبشهای ضد استعماری در خاورمیانه) و نلسون ماندلا (مبدع مبارزه بدون انتقام) هستم .
اتهام دیگری که نسبت به من عنوان کردهاند این است: تلاش برای پیشبرد اهداف و فعالیت مؤثر برای سازمان مجاهدین. در پاسخ باید بگویم که سازمان مجاهدین به فعالیت بنده نیازی ندارد و با توجه به اینکه من خود نظریه نظام وکیل جمهوری را دارم طبیعی است که برای متاع خویش تبلیغ و تلاش کنم نه برای متاع دیگری.
من کاری به تصمیمها و موضع گیریهای سازمان مجاهدین ندارم، چرا که من راه خودم را میروم و آنها هم راه خودشان را میروند و امیدوارم بعد از پیروزی انقلاب دمکراتیک، با وجود انتخاباتی آزاد، مردم خودشان انتخاب کنند و تصمیم بگیرند چرا که من به آزادی و دموکراسی اعتقاد دارم.
یکی از اشکالاتی که آقایان به من میگیرند این است که مطالبی را که بنده طرح کردهام، سازمان مجاهدین خلق چاپ و نشر کرده است و یا از تلویزیون «سیمای مقاومت» پخش کردهاند.
آیا این موضوع خارج از اراده شما بوده است؟
بله. اینها در طول بازجوییهای مکرر از من بارها خواستند که به جای مجاهدین بنویسم منافقین. خود قاضی صلواتی به من معترض شد در این باب و من پاسخ دادم که نام و عنوان این گروه «سازمان مجاهدین خلق ایران» بوده است و نحوه عملکردشان درست یا غلط نمیتواند تغییری در این نام ایجاد کند و در ضمن اگر ادبیات من با ادبیات شما یکی بود که بنده دوازده سال از عمرم را در زندان سپری نمیکردم.
توجه داشته باشید که حکمی که به من دادهاند به صورت قطعی ده سال بوده است. این در حالی است که بنده یازده سال است که در حبس هستم و مدت زمان قانونی حبس من تمام شده است و باید من را آزاد میکردند. این اتهامهای جدید هم در تناقض مطلق با اتهامهای قدیمی بنده است.
بارها برای من تعیین قرار کردهاند، اما هربار که خواستم تأمین کنم و بیرون بیایم مانع شدند. در همان اوایل دستگیریام درسال ۸۲ قاضیای به نام مهدیپور قرار پنجاه میلیونی برای من صادر کرد. وقتی خواستم که بیایند و برایم وثیقه را بگذارند مانع شد و گفت شما چند روزی مهمان ما هستید و این چند روز یازده سال طول کشید.
شما در حال حاضر در زندان بندرعباس هستید؟
بله . بنده در زندان بندرعباس بند یک در میان اشرار و قاچاقچیها هستم. تمام زندانیان اینجا یا سرقت مسلحانه کردهاند یا مواد مخدر جابه جا کردهاند و یا قاچاقچی هستند.
مقامات امنیتی همیشه در حال انتقال من از زندانی به زندان دیگر و از بندی به بند دیگر بودهاند. زندانیان سیاسی شاهد هستند که من هیچ وقت بیش از دو ماه در بند عمومی نبودهام و به طور متوسط هر دو ماه یکبار به انفرادی منتقل شدهام به طوری که از یازده سال حبس حدود شش سال این مدت را در انفرادی گذارندهام که طبق نظرات خود آقای خامنهای، معادل شصت سال از عمرم رادر انفرادی گذراندهام چرا که هر یک روز انفرادی معادل ده روز بند عمومی است.
آخرین بار ۲۷ آبان ۹۲ به انفرادی رفتم. بعد مرا ۲۷ فروردین۹۳ از انفرادی به تهران بردند برای پروندهای که در وزارت اطلاعات داشتم.
در این مدت بنده ۵۸ روز در انفرادی بودم و اجازه حمام نداشتم. با یک دست لباس در سلول ۴۵ بند ۲۰۹ بودم. به مدت ۱۴ روز به من غذا ندادند. حتی چای هم ندادند و هرچه اعتراض کردم جوابی ندادند. من هم در اعتراض روی دیوار نوشتم بیت رهبری و با خمیر دندان فلش کشیدم به سمت توالت فرنگی. تا جایی که میشد با خمیردندان شعار نوشتم روی دیوار. مثلاً نوشتم: جنگل فقیه بدتر از شهر هرت.
بعد اینها آمدند فیلمبرداری کردند و عکس گرفتند و بر این اساس پرونده جدیدی برای من تشکیل دادند که اول فرستادند شعبه ۱۵. آقای صلواتی روی این پرونده عدم صلاحیت دادند و پرونده دو قسمت شد: یکی شعبه ۲۶ و یکی شعبه یک دادگاه انقلاب کرج.
قاضی دادگاه اهانت به رهبری که ماشاءالله احمدپور بود بابت کاری که در انفرادی کرده بودم دو سال حکم داد به بنده و رسیدگی به این پرونده حدوداً ۲۰ روز طول کشید و بنده را ۱۷ اردیبهشت ۹۳ به زندان بندرعباس بازگرداندند.
در مورد پرونده جدید روند بررسی و صدور حکم چطور بوده؟
در مورد پروندهای که حکم محارب و اعدام صادر کردهاند اصلاً قاضی مرا نخواست. پرونده اول شعبه ۲ دادگاه انقلاب بندرعباس با قاضی بهادری بود و این یکی در شعبه ۳ صادر شد و قاضی برای من حکم اعدام صادر کرده است.
توجه کنید که قاضی حتی یکبار هم من را ندیده است و نمیشناسد و من هم او را ندیدهام. برای چنین حکم بسیار سنگینی که در تمام دنیا سنگینترین حکم شناخته میشود، قاضی حتی یکبار مرا ندیده و این از عجایب است.
شما فکر میکنید این حکم قضائی نیست؟ آیا نیروهای اطلاعاتی این حکم را به قاضی دیکته کردهاند؟
دقیقا، من قبلاً متهم سپاه بودم و سپاه بعد از مدتی از من عاجز شد و مرا به وزارت اطلاعات تحویل دادند. وزارت اطلاعات هم تمام تلاشش را برای شکستن من کرد از شکنجه تا انفرادیهای طولانی مدت تا آزار و اذیت همسر و خانوادهام و دستگیری همسرم.
این کارها توسط آقایان حسن حداد، غیاثی، حاجی فلاح و حاجی محمد که در دفتر معاونت امنیت بودهاند انجام شده است. البته من در دفاعیات خود از موضع فقهی نوشتهام که هر چیزی که بنایش بر باطل باشد نتیجهاش باطل است. باید پرسید سند و مدارک ملک من از کجا به دست این افراد رسیده است؟
این خانه در تهران بود؟
بله، وقتی در تهران اینطور بوده است در شهرستانها بدتر خواهد بود. اینها تمام اموال خانواده پدری من را غارت کردند و سعیشان بر این بوده است که بین من و خانوادهام تفرقهای ایجاد کنند که موفق نشدند.
من ملکی سه طبقه واقع در خیابان ستارخان نبش باغبان داشتم که دو طبقه اول و دوم آموزشگاه و مدرسه پرتو حکمت بود و طبقه سوم محل زندگی بنده و خانوادهام و بسیار ملک با ارزشی بود. برای همین من آنها را چپاولگر خطاب میکنم. چون تمامی اموال من و خانواده پدریام را غارت کردند.
ازسال ۹۱ که مرا از سلول انفرادی به بندرعباس آوردند هنوز وسایل شخصیام در زندان رجایی شهر است. زندان بندرعباس بسیار مخوف است. سه ماه طول کشید تا با هزینه صد برابر اجازه دهند برای من لباس بفرستند.
در مورد شرایط زندان بندرعباس بیشتر توضیح میدهید؟
زندان بندرعباس سر گردنه که نه قله گردنه است. حتی نمیشود اسمش را زندان گذاشت. باید گفت تبعیدگاه مخوف بندرعباس.
تمام این زندان فضای بسته است و هیچ پنجرهای وجود ندارد. یک فضای ۳۰۰ متری را تصور کنید و حدود دویست و هشتاد نفر آدم و کولرها که خاموش میشود. چرا که بعضی اوقات تا چهار بار در روز برق میرود. هیچ راه نفوذی برای هوای تازه وجود ندارد. اینها حتی اکسیژن هوا را هم از زندانیان دریغ میکنند.
در زندان رجاییشهر این امکان هست که در باز باشد یعنی میشود در طبقات بین آمار صبح تا آمار شب رفت و آمد کرد. زندان اوین همینطوراست، ولی اینجا زندان دربسته است، طوری که من از وقتی به اینجا منتقل شدهام یکبار هم بیرون از این فضا را ندیدهام. کسانی هستند که دو سال است اینجا هستند فقط در همین فضای ۳۰۰ متری و هواخوری هم نمیشود رفت. اینجا را میشود با هیچ زندانی مقایسه کرد مگر با زندانهای قرون وسطی.
آیا شما امیدی به تغییر حکم اعدامتان دارید؟
قطعاً این حکم سیاسی است و حکم قضائی یا حکم حقوقی نیست. توجه کنید که پرونده چند صد صفحهای من را تنها در حد پنجدقیقه در اختیار وکیلم قرار دادهاند.
اینها همه جور تلاش کردند حتی این اواخر سعی کردند با من ارتباط برقرار کنند. در بازجوییها با من دست بدهند که من دستشان را رد میکردم. پاسخ من به آنها این بود که شما ۱۱ سال زندگی مرا غارت کردید. تمام مال و اموال مرا به یغما بردید. بدترین شکنجهها را اعمال کردید. من را به بدترین زندانها فرستادید و همه این کارها را برای این کردید که ارژنگ داوودی را ببرید و بشکنید؛ مستأصل و خستهام کنید.
بنده نه مستأصل شدم و نه خسته. من این حکومت را از اساس غیر قانونی و نامشروع میدانم و رهبری را قبول ندارم و به عنوان یک فرد آگاه و فعال سیاسی که از سال ۱۳۵۰ در جریان سیر تحولات سیاسی کشورم بودهام راه خودم را میروم و حاضر نیستم هیچ درخواستی از کسی داشته باشم و به زعم بنده آقای خامنهای باید نامه عذرخواهی برای من بنویسد که البته ممکن است قبول بکنم یا نکنم از ایشان.
در پایان باید بگویم که این حکم اخیر و حتی حکم قبلی بنده سیاسی است. بارها به خودشان اعلام کردم که پرونده من را اگر جلوی یزید هم میگذاشتید نهایتاٌ بین شش ماه تعزیری یا یک سال تعلیقی حکم میداد و اصلاٌ حالا که حکم ده سال قطعی بنده هم تمام شده است چرا آزادم نمیکنید.
من از تمامی حقوقدانهای مرضی الطرفین دعوت میکنم که پرونده من را مورد مطالعه قرار دهند و ببینند که هیچ کار حقوقی میشود انجام داد و احکامی که برای بنده صادر شده است حکم سیاسی است.
هدف من آبادی و ساختن کشور است. من این سختیها را متحمل شدم چون به آینده کشورم خوشبینم. شما هم سلام من را به جوانها برسانید و بگویید که آینده روشن در انتظار این کشور است.
ارژنگ داوودی را به اعدام محکوم کردهاند. میگوید به مبارزه مسلحانه اعتقادی ندارد و اتهاماش تالیف کتابی حاوی یک طرح آلترناتیو برای نظام فعلی حاکم بر ایران است.
نیروهای امنیتی خانه سه طبقه و اموال دیگری از او را مصادره کردهاند و در مدت زندانی بودن او پنج مرتبه این املاک خرید و فروش شده است تا او دیگر نتواند ادعای مالکیت کند. حکم ده سال زندان او به سر رسیده و اکنون بعد از یازده سال جبس به جای آزادی، طی یک حکم غیابی به اعدام محکوم شده است.
میگوید: «این کارها را برای این انجام دادهاند که مرا مستاصل و خسته کنند، اما من نه مستاصل هستم و نه خسته.»
آخرین اتهاماتی که از سوی حکومت به شما وارد شده چیست؟
ارژنگ داوودی- اتهامهای اولیهای که به من وارد کرده بودند عبارت بود از تشکیل گروه جنبش آزادی ایرانیان، تالیف و انتشار مانیفست تغییر حکومت و همکاری در تهیه فیلم مستند «ایران ممنوع» و اما اتهامهای اخیری که به من نسبت دادهاند به این شرح است: عضویت، هواداری و تلاش موثر در پیشبرد اهداف به اصطلاح آنها منافقین و به زعم بنده سازمان مجاهدین و به استناد همین اتهامات اعمال ماده ۱۸۶ کردهاند و بنده را محارب و حکم اعدام برای من صادر کردهاند.
ارژنگ داوودی: بنده حتی در ایام جوانی نیز مذهبی نبودهام و اگر قرار بود هوادار گروهی باشم، تمایل من بیشتر به فداییان خلق بود و باید بگویم که خط و ربط سیاسی من با خط و ربط سیاسی سازمان مجاهدین که سازمانی مذهبی است از اساس منافات دارد و از هم جداست؛ بهخصوص در بخش مبارزه مسلحانه.بنده دوازده سال پیش متهم شدهام به تشکیل گروه آزادی ایرانیان و حالا متهم شدهام به عضویت در گروه دیگری. این در حالی است که اتهامهایی که اخیراً وارد کردهاند با اتهامهای اولیه تناقض دارد.
آیا شما عضویت در سازمان مجاهدین و یا هواداری از این سازمان را تکذیب میکنید؟
بله، کاملاً. اینها عناوین اتهامی برای من ساختهاند. من کتابهای متعددی دارم، در یکی از این کتابها نظریه «نظام وکیل جمهوری» را تدوین و مطرح کردهام.
به بیان ساده گفتهام که ما ایرانیها دیگر نمیخواهیم شخص اول حکومتمان یک مقام غیر منتخب باشد چه با عنوان شاه چه با عنوان شیخ. ما ایرانیها دیگر میخواهیم که شخص اول کشورمان یک مقام منتخب باشد، ما ایرانیها رئیس و آقا بالاسر نمیخواهیم. ما میخواهیم شخص اول کشور که با رأی مستقیم خودمان انتخاباش کردهایم وکیل ما باشد. وکیل مردم یا به عبارتی وکیل جمهورباشد. بنده در دویست و پنجاه صفحه این نظام را تدوین کردم که اینها عنواناش را گذاشتند مانیفست تغییر حکومت.
یعنی حکم سنگینی که برای شما صادر شده است هیچ تناسبی با عملکرد و فعالیت شما ندارد؟
دقیقاً همین طور است. از طرفی من واضع نظریه سیاسی نظام وکیل جمهوری هستم و از طرف دیگر من را منسوب به سازمان مجاهدین کردهاند.
من البته برای این سازمان و تمامی نیروهای اپوزیسیون احترام قائلم، اما بنده حتی در ایام جوانی نیز مذهبی نبودهام و اگر قرار بود هوادار گروهی باشم، تمایل من بیشتر به فداییان خلق بود و باید بگویم که خط و ربط سیاسی من با خط و ربط سیاسی سازمان مجاهدین که سازمانی مذهبی است از اساس منافات دارد و از هم جداست؛ بهخصوص در بخش مبارزه مسلحانه. بنده به مبارزه مسالمتآمیز اعتقاد دارم و این موضوع را در دفاعیاتم نیز قید کردهام که اینجانب پیرو سه رهبر بزرگ جهان گاندی (مبتکر مبارزه بدون خشونت)، محمد مصدق (پیشتاز جنبشهای ضد استعماری در خاورمیانه) و نلسون ماندلا (مبدع مبارزه بدون انتقام) هستم .
اتهام دیگری که نسبت به من عنوان کردهاند این است: تلاش برای پیشبرد اهداف و فعالیت مؤثر برای سازمان مجاهدین. در پاسخ باید بگویم که سازمان مجاهدین به فعالیت بنده نیازی ندارد و با توجه به اینکه من خود نظریه نظام وکیل جمهوری را دارم طبیعی است که برای متاع خویش تبلیغ و تلاش کنم نه برای متاع دیگری.
من کاری به تصمیمها و موضع گیریهای سازمان مجاهدین ندارم، چرا که من راه خودم را میروم و آنها هم راه خودشان را میروند و امیدوارم بعد از پیروزی انقلاب دمکراتیک، با وجود انتخاباتی آزاد، مردم خودشان انتخاب کنند و تصمیم بگیرند چرا که من به آزادی و دموکراسی اعتقاد دارم.
یکی از اشکالاتی که آقایان به من میگیرند این است که مطالبی را که بنده طرح کردهام، سازمان مجاهدین خلق چاپ و نشر کرده است و یا از تلویزیون «سیمای مقاومت» پخش کردهاند.
آیا این موضوع خارج از اراده شما بوده است؟
بله. اینها در طول بازجوییهای مکرر از من بارها خواستند که به جای مجاهدین بنویسم منافقین. خود قاضی صلواتی به من معترض شد در این باب و من پاسخ دادم که نام و عنوان این گروه «سازمان مجاهدین خلق ایران» بوده است و نحوه عملکردشان درست یا غلط نمیتواند تغییری در این نام ایجاد کند و در ضمن اگر ادبیات من با ادبیات شما یکی بود که بنده دوازده سال از عمرم را در زندان سپری نمیکردم.
«اینها در طول بازجوییهای مکرر از من بارها خواستند که به جای مجاهدین بنویسم منافقین. خود قاضی صلواتی به من معترض شد در این باب و من پاسخ دادم که نام و عنوان این گروه «سازمان مجاهدین خلق ایران» بوده است و نحوه عملکردشان درست یا غلط نمیتواند تغییری در این نام ایجاد کند و در ضمن اگر ادبیات من با ادبیات شما یکی بود که بنده دوازده سال از عمرم را در زندان سپری نمیکردم.»من از هیچ گروه اپوزیسیونی، چه چپ باشد یا چه راست انتقاد نخواهم کرد و اگر قرار باشد عنوان منافقین را به گروهی بدهم بدون شک به حاکمان امروز ایران خواهم داد و در رأس آنها به علی خامنهای.
توجه داشته باشید که حکمی که به من دادهاند به صورت قطعی ده سال بوده است. این در حالی است که بنده یازده سال است که در حبس هستم و مدت زمان قانونی حبس من تمام شده است و باید من را آزاد میکردند. این اتهامهای جدید هم در تناقض مطلق با اتهامهای قدیمی بنده است.
بارها برای من تعیین قرار کردهاند، اما هربار که خواستم تأمین کنم و بیرون بیایم مانع شدند. در همان اوایل دستگیریام درسال ۸۲ قاضیای به نام مهدیپور قرار پنجاه میلیونی برای من صادر کرد. وقتی خواستم که بیایند و برایم وثیقه را بگذارند مانع شد و گفت شما چند روزی مهمان ما هستید و این چند روز یازده سال طول کشید.
شما در حال حاضر در زندان بندرعباس هستید؟
بله . بنده در زندان بندرعباس بند یک در میان اشرار و قاچاقچیها هستم. تمام زندانیان اینجا یا سرقت مسلحانه کردهاند یا مواد مخدر جابه جا کردهاند و یا قاچاقچی هستند.
مقامات امنیتی همیشه در حال انتقال من از زندانی به زندان دیگر و از بندی به بند دیگر بودهاند. زندانیان سیاسی شاهد هستند که من هیچ وقت بیش از دو ماه در بند عمومی نبودهام و به طور متوسط هر دو ماه یکبار به انفرادی منتقل شدهام به طوری که از یازده سال حبس حدود شش سال این مدت را در انفرادی گذارندهام که طبق نظرات خود آقای خامنهای، معادل شصت سال از عمرم رادر انفرادی گذراندهام چرا که هر یک روز انفرادی معادل ده روز بند عمومی است.
آخرین بار ۲۷ آبان ۹۲ به انفرادی رفتم. بعد مرا ۲۷ فروردین۹۳ از انفرادی به تهران بردند برای پروندهای که در وزارت اطلاعات داشتم.
در این مدت بنده ۵۸ روز در انفرادی بودم و اجازه حمام نداشتم. با یک دست لباس در سلول ۴۵ بند ۲۰۹ بودم. به مدت ۱۴ روز به من غذا ندادند. حتی چای هم ندادند و هرچه اعتراض کردم جوابی ندادند. من هم در اعتراض روی دیوار نوشتم بیت رهبری و با خمیر دندان فلش کشیدم به سمت توالت فرنگی. تا جایی که میشد با خمیردندان شعار نوشتم روی دیوار. مثلاً نوشتم: جنگل فقیه بدتر از شهر هرت.
بعد اینها آمدند فیلمبرداری کردند و عکس گرفتند و بر این اساس پرونده جدیدی برای من تشکیل دادند که اول فرستادند شعبه ۱۵. آقای صلواتی روی این پرونده عدم صلاحیت دادند و پرونده دو قسمت شد: یکی شعبه ۲۶ و یکی شعبه یک دادگاه انقلاب کرج.
قاضی دادگاه اهانت به رهبری که ماشاءالله احمدپور بود بابت کاری که در انفرادی کرده بودم دو سال حکم داد به بنده و رسیدگی به این پرونده حدوداً ۲۰ روز طول کشید و بنده را ۱۷ اردیبهشت ۹۳ به زندان بندرعباس بازگرداندند.
در مورد پرونده جدید روند بررسی و صدور حکم چطور بوده؟
در مورد پروندهای که حکم محارب و اعدام صادر کردهاند اصلاً قاضی مرا نخواست. پرونده اول شعبه ۲ دادگاه انقلاب بندرعباس با قاضی بهادری بود و این یکی در شعبه ۳ صادر شد و قاضی برای من حکم اعدام صادر کرده است.
توجه کنید که قاضی حتی یکبار هم من را ندیده است و نمیشناسد و من هم او را ندیدهام. برای چنین حکم بسیار سنگینی که در تمام دنیا سنگینترین حکم شناخته میشود، قاضی حتی یکبار مرا ندیده و این از عجایب است.
شما فکر میکنید این حکم قضائی نیست؟ آیا نیروهای اطلاعاتی این حکم را به قاضی دیکته کردهاند؟
دقیقا، من قبلاً متهم سپاه بودم و سپاه بعد از مدتی از من عاجز شد و مرا به وزارت اطلاعات تحویل دادند. وزارت اطلاعات هم تمام تلاشش را برای شکستن من کرد از شکنجه تا انفرادیهای طولانی مدت تا آزار و اذیت همسر و خانوادهام و دستگیری همسرم.
«بارها برای من تعیین قرار کردهاند، اما هربار که خواستم تأمین کنم و بیرون بیایم مانع شدند. در همان اوایل دستگیریام درسال ۸۲ قاضیای به نام مهدیپور قرار پنجاه میلیونی برای من صادر کرد. وقتی خواستم که بیایند و برایم وثیقه را بگذارند مانع شد و گفت شما چند روزی مهمان ما هستید و این چند روز یازده سال طول کشید.»حتی خانهام را گرفتند. تمام وسایل و لوازم زندگیمان را غصب کردند. آقای دادیار ویژه امنیت به دستور آقای حسن حداد خانه ما را برای چند روز پلمپ کردند و بعد از ۲ سال و ۱۱ ماه پس دادند. همسر من در مراجعه به منزل متوجه شد هیچ یک از اسباب و اثاثیه وجود ندارد و تمام خانه خالی است و فردایش هم تعدادی لات بیسروپا به منزل ما مراجعه کردند و ادعا کردند که طبق این سند این ملک متعلق به آنهاست. بعدها فهمیدم که در همین فاصلهای که خانه پلمپ بوده است آنها پنج بار خانه را به نفرات مختلفی فروختهاند.
این کارها توسط آقایان حسن حداد، غیاثی، حاجی فلاح و حاجی محمد که در دفتر معاونت امنیت بودهاند انجام شده است. البته من در دفاعیات خود از موضع فقهی نوشتهام که هر چیزی که بنایش بر باطل باشد نتیجهاش باطل است. باید پرسید سند و مدارک ملک من از کجا به دست این افراد رسیده است؟
این خانه در تهران بود؟
بله، وقتی در تهران اینطور بوده است در شهرستانها بدتر خواهد بود. اینها تمام اموال خانواده پدری من را غارت کردند و سعیشان بر این بوده است که بین من و خانوادهام تفرقهای ایجاد کنند که موفق نشدند.
من ملکی سه طبقه واقع در خیابان ستارخان نبش باغبان داشتم که دو طبقه اول و دوم آموزشگاه و مدرسه پرتو حکمت بود و طبقه سوم محل زندگی بنده و خانوادهام و بسیار ملک با ارزشی بود. برای همین من آنها را چپاولگر خطاب میکنم. چون تمامی اموال من و خانواده پدریام را غارت کردند.
ازسال ۹۱ که مرا از سلول انفرادی به بندرعباس آوردند هنوز وسایل شخصیام در زندان رجایی شهر است. زندان بندرعباس بسیار مخوف است. سه ماه طول کشید تا با هزینه صد برابر اجازه دهند برای من لباس بفرستند.
در مورد شرایط زندان بندرعباس بیشتر توضیح میدهید؟
زندان بندرعباس سر گردنه که نه قله گردنه است. حتی نمیشود اسمش را زندان گذاشت. باید گفت تبعیدگاه مخوف بندرعباس.
«در مورد پروندهای که حکم محارب و اعدام صادر کردهاند اصلاً قاضی مرا نخواست. پرونده اول شعبه ۲ دادگاه انقلاب بندرعباس با قاضی بهادری بود و این یکی در شعبه ۳ صادر شد و قاضی برای من حکم اعدام صادر کرده است. توجه کنید که قاضی حتی یکبار هم من را ندیده است و نمیشناسد و من هم او را ندیدهام.»آب و هوای اینجا که گرم است، بهداشت زندان زیر صفر است و باید گفت صد رحمت به زندانی که ساواکیها داشتند. در هواخوریها بوی تعفن و فاضلاب طوری است که اصلاً نمیشود دقیقهای ایستاد. سرویسهای بهداشتی آنچنان آلوده است که امکان استفاده از آن وجود ندارد. اینجا از زندان هارون الرشید بدتر است.
تمام این زندان فضای بسته است و هیچ پنجرهای وجود ندارد. یک فضای ۳۰۰ متری را تصور کنید و حدود دویست و هشتاد نفر آدم و کولرها که خاموش میشود. چرا که بعضی اوقات تا چهار بار در روز برق میرود. هیچ راه نفوذی برای هوای تازه وجود ندارد. اینها حتی اکسیژن هوا را هم از زندانیان دریغ میکنند.
در زندان رجاییشهر این امکان هست که در باز باشد یعنی میشود در طبقات بین آمار صبح تا آمار شب رفت و آمد کرد. زندان اوین همینطوراست، ولی اینجا زندان دربسته است، طوری که من از وقتی به اینجا منتقل شدهام یکبار هم بیرون از این فضا را ندیدهام. کسانی هستند که دو سال است اینجا هستند فقط در همین فضای ۳۰۰ متری و هواخوری هم نمیشود رفت. اینجا را میشود با هیچ زندانی مقایسه کرد مگر با زندانهای قرون وسطی.
آیا شما امیدی به تغییر حکم اعدامتان دارید؟
قطعاً این حکم سیاسی است و حکم قضائی یا حکم حقوقی نیست. توجه کنید که پرونده چند صد صفحهای من را تنها در حد پنجدقیقه در اختیار وکیلم قرار دادهاند.
اینها همه جور تلاش کردند حتی این اواخر سعی کردند با من ارتباط برقرار کنند. در بازجوییها با من دست بدهند که من دستشان را رد میکردم. پاسخ من به آنها این بود که شما ۱۱ سال زندگی مرا غارت کردید. تمام مال و اموال مرا به یغما بردید. بدترین شکنجهها را اعمال کردید. من را به بدترین زندانها فرستادید و همه این کارها را برای این کردید که ارژنگ داوودی را ببرید و بشکنید؛ مستأصل و خستهام کنید.
بنده نه مستأصل شدم و نه خسته. من این حکومت را از اساس غیر قانونی و نامشروع میدانم و رهبری را قبول ندارم و به عنوان یک فرد آگاه و فعال سیاسی که از سال ۱۳۵۰ در جریان سیر تحولات سیاسی کشورم بودهام راه خودم را میروم و حاضر نیستم هیچ درخواستی از کسی داشته باشم و به زعم بنده آقای خامنهای باید نامه عذرخواهی برای من بنویسد که البته ممکن است قبول بکنم یا نکنم از ایشان.
در پایان باید بگویم که این حکم اخیر و حتی حکم قبلی بنده سیاسی است. بارها به خودشان اعلام کردم که پرونده من را اگر جلوی یزید هم میگذاشتید نهایتاٌ بین شش ماه تعزیری یا یک سال تعلیقی حکم میداد و اصلاٌ حالا که حکم ده سال قطعی بنده هم تمام شده است چرا آزادم نمیکنید.
من از تمامی حقوقدانهای مرضی الطرفین دعوت میکنم که پرونده من را مورد مطالعه قرار دهند و ببینند که هیچ کار حقوقی میشود انجام داد و احکامی که برای بنده صادر شده است حکم سیاسی است.
هدف من آبادی و ساختن کشور است. من این سختیها را متحمل شدم چون به آینده کشورم خوشبینم. شما هم سلام من را به جوانها برسانید و بگویید که آینده روشن در انتظار این کشور است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر