دوشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۳

سعيد زينالي دانشجويي با سرنوشت نامعلوم

  • دوشنبه, 09 تیر 1393 06:09
 سعید زینالی, متولد31 شهریور 1355 وي دانشجوی ترم آخر رشته کامپیوتر , صبح روز 23 تیرماه 1378 دوست و همکلاسی اش شهرام چراغی زنجانی بازداشت شد و بعد از دستگيري تا بحال اطلاعي از سرنوشت او در دست نيست.
۱۴ سال پس از حمله نيروهاي نظامي و لباس شخصي به کوي دانشگاه تهران و دانشگاه تبريز و بازداشت سعيد زينالي، مسئولان پذيرفتند که اين دانشجو از سوي حفاظت اطلاعات سپاه بازداشت شده و تا سال ۸۱ هم در زندان اوين بوده است. آنها توضيح نداده اند که پس از سال ۸۱ آقاي زينالي به کجا منتقل شده و چه سرنوشتي يافته است اما مادر سعيد زينالي مي گويد: دو روز پيش، معاون اول زندان اوين گفت که تا سال ۸۱ سعيد در زندان اوين بوده و گزارش کامل درباره او را براي دادستان فرستاده است. ...
۱۴ سال پس از حمله نيروهاي نظامي و لباس شخصي به کوي دانشگاه تهران و دانشگاه تبريز و بازداشت سعيد زينالي، مسئولان پذيرفتند که اين دانشجو از سوي حفاظت اطلاعات سپاه بازداشت شده و تا سال ۸۱ هم در زندان اوين بوده است. آنها توضيح نداده اند که پس از سال ۸۱ آقاي زينالي به کجا منتقل شده و چه سرنوشتي يافته است اما مادر سعيد زينالي مي گويد: دو روز پيش، معاون اول زندان اوين گفت که تا سال ۸۱ سعيد در زندان اوين بوده و گزارش کامل درباره او را براي دادستان فرستاده است.
هجده تير ماه ۱۳۷۸ کوي دانشگاه تهران از سوي نيروهاي انصار حزب الله و لباس شخصي مورد حمله قرار گرفت. در اين حمله که همراهي نيروي انتظامي با لباس شخصي ها را هم با خود داشت، ۵ دانشجو کشته يا ناپديد و صدها نفر زخمي و يا روانه زندان شدند و به خوابگاه و وسايل شخصي دانشجويان آسيب هاي زيادي وارد آمد.
سعيد زينالي يکي از دانشجوياني است که تنها ۵ روز پس از حمله به کوي دانشگاه تهران در منزل اش بازداشت شد وطي ۱۴ سال گذشته، جز يک تماس تلفني کوتاه، هيچ تماس و ارتباطي با خانواده اش نداشته و پي گيري هاي براي اطلاع يافتن از سرنوشت وي به جايي نرسيده است.
همزمان با سالگرد حمله به کوي دانشگاه تهران، اکرم نقابي، مادر سعيد زينالي در مصاحبه با “روز” ميگويد: ۱۴ سال است پي گير هستيم و سئوال ميکنيم بچه ام چي شد اما هر بار يک حرفي مي زنند. هر کسي مسئوليت را گردن مسئول ديگري مي اندازد و هيچ پاسخ درستي نميدهند تا بدانيم چه بر سر بچه ما آمده است.
او توضيح ميدهد: بعد از عيد رفتم و شکايت جديدي نوشتم. براي پي گيري به زندان اوين رفتم، معاون اول جديد زندان اوين، آقاي تورج به من گفت که گزارش کاملي درباره سعيد نوشته و به آقاي دولت آبادي داده است. به من گفت از آقاي دولت آبادي پي گيري کنم، از همان موقع هر روز به دادستاني تهران مي روم اما هيچ جوابي نميدهند، اصلا اجازه نميدهند دادستان را ببينم.
خانم نقابي که روز شنبه هم براي پي گيري به زندان اوين مراجعه کرده ميگويد: دو روز پيش دوباره رفتم اوين. اين بار معاون اول زندان اوين گفت «پسر شما بازداشت بوده و تا سال ۸۱ هم در اوين زنداني بوده است ولي ۱۴ سال از زمان بازداشت او گذشته و از دست من به تنهايي کاري بر نمي آيد و بايد ساير مسئولان و ارگان ها کمک کنند ببينيم چه بر سر بچه شما آمده است». او به من گفت بروم پيش آقاي آوايي در دادگستري و من ديروز رفتم.
مادر سعيد زينالي درباره ديدار روز يکشنبه خود با آقاي آوايي توضيح ميدهد: ديروز رفتم پيش آقاي اوايي. با آقاي تورج تماس گرفت و در حضور من صحبت کرد نميدانم پشت تلفن به او چه گفتند که حالش بد شد، حالت گريه به او دست داد و بعد از قطع تلفن به من گفت من قول ميدهم اين قضيه را پي گيري کنم.مطمئن باشيد قطعا خواهم کرد. بعد به آقاي طائب زنگ زد و گفت بايد سريع جلسه اي بگذاريم. بعد ديگر نميدانم چه شد و چه زماني جلسه خواهند گذاشت. ولي اسم مرا به مسئولين دفترش داد و گفت هر هفته اين خانم اينجا مي آيد، بدون مشکل بايد داخل بيايد و..
مادر سعيد زينالي مي افزايد: قبلا که ميگفتند اين گفته شماست که ميگوييد پسرتان بازداشت شده و اين به ما ثابت نشده و… اما حالا ميگويند که سعيد را حفاظت اطلاعات سپاه بازداشت کرده است. دو سه روز است که من اصلا آرام و قرار ندارم. ۱۸ تير رسيده، سالگرد بازداشت بچه ام؛ آخرين روزي که او را ديدم. ۱۴ سال است التماس ميکنم بگوييد بچه من کجاست، اگر بچه مرا کشته ايد جنازه اش را بدهيد. اگر زنده است بگذاريد صداي او را بشنوم و او را ببينم. ميدانم بلايي سر سعيد من آورده اند که جوابگو نيستند و سراغ هر کدام از مسئولين مي روم گردن هم ميندازند. آقاي خدابخشي به من گفت برو پيش قاضي شهرياري در شعبه جنايي. رفتم، اماشهرياري ميگويد به من هيچ پرونده اي نداده اند و فقط گفته اند پي گيري بکنم.
او با اشاره به پي گيري هايش از دادستاني تهران ميگويد: دو سال پيش وقتي خود من آزاد شدم آقاي دولت آبادي گفت پي گير سعيد است اما الان دو سال است مدام به دادستاني مراجعه ميکنم ولي حتي اجازه نميدهند دادستان را ببينم. پريروزديگر خيلي عصباني شدم، داد زدم گفتم من نه ملک ام را از دست داده ام نه مرغ مرا برده اند بچه مرا برده اند. من ۱۴ سال است با بوي لباس بچه ام زندگي ميکنم ۲۳ سال داشت او را بردند الان ۱۴ سال گذشته بچه من کجاست؟ باز هم جوابي نگرفتم. در مقابل مدام از دفتر پي گيري وزارت اطلاعات زنگ ميزنند، احضار ميکنند، مدام مي گويند چرا فلان حرف را زدي يا چرا فلان جا رفتي و..
خانم زينالي آبان ۹۱ به “روز” گفته بود: “يک ماه پيش از دادستاني به من زنگ زدند گفتند که سعيد زينالي آزاد شده. نميدانيد چقدر خوشحال شدم چه حالي پيدا کردم. اما بعد انکار کردند. گفتند ما پرونده را ديديم اشتباه شده. بعد گفتند نگران نباشيد و ما پي گير هستيم و خبرتان ميکنيم. فتيم دادستاني گفتند نماينده سپاه را خواسته ايم اينجا و با او جلسه مي گذاريم و قضيه را روشن ميکنيم. قرار بود ظرف ده روز جلسه را بگذارند اما هيچ خبري نشد. آقاي خدابخشي، داديار ناظر زندان اوين بود که به پدر سعيد گفته هر موقع ميخواهيم جاي سعيد را پيدا کنيم و به شما اطلاعات بدهيم جايش را عوض مي کنند. اما توضيح نداده که چه کسي جاي سعيد را عوض ميکند اصلا سعيد دست چه کسي است؟ اصلا زنده است”؟
او پيشتر و در تيرماه ۹۰ هم درباره چگونگي بازداشت فرزندش که فارغ التحصيل رشته کامپيوتر بود به “روز” گفته بود: “۲۳ تير ۷۸ بود. منزل ما پونک بود، ما در خانه بوديم که در را زدند. سه نفر آمدند تو و گفتند سئوالاتي از سعيد داريم. پدر سعيد سر کار بود، هر چه پرسيديم سعيد را کجا مي بريد گفتند فقط چند سئوال داريم و زود بر ميگردد. او را بردند و سه ماه بعد يک تماس دو دقيقه اي گرفت و گفت “حالم خوبه و پي گير کار من باشيد”. نه گفت کجا است ونه اينکه چرا او را برده اند و چکار کرده و… ما هم پي گير شديم، هر ارگاني که فکر ميکنيد تا به حال هزاران بار رفته ايم اما هيچ نتيجه اي نگرفته ايم. حدود ۶ ماه بعد از تماس سعيد، فکر کنم ميلاد امام علي بود به ما زنگ زدند و گفتند زنگ زده ايم خبر سلامتي سعيد را بدهيم و خوشحالتان کنيم. هر چه پرسيديم، التماس کرديم و اصرار کرديم که از کجا هستيد و سعيد کجاست هيچ جوابي ندادند”.
الناز زينالي، خواهر سعيد زينالي هم که تير ماه ۸۹ به اتفاق مادرش بازداشت شده بود به “روز” گفته است: “بازجو گفت بعد از يازده – دوازده سال مادرت افتاده دنبال دو تا تکه استخوان؟ گفتم او مادر است حق دارد همان دو تا تکه استخوان را مادرم ميخواهد استخوان بچه اش است همان دو تا تکه استخوان را نشان مادرم بدهيد اگر مرده، قبرش را نشان مان بدهيد بگوييد که زنده نيست تا ما بدانيم سعيد ما کجاست زنده يا مرده اش کجاست. اما گفت به مادرت بگو اگر باز دنبال سعيد بگردد و پي گيري کند براي همه اعضاي خانواده شما مشکل ايجاد مي شود و يادت نرود برادر ديگري هم داري.”

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر