7:12:07 AM 1393/4/17
![]()
مقاله ای به قلم یک مقام آمریکایی-عراقی به نام علی خضری
|
در این مقاله مفصل، که بخشهایی از آن را ملاحظه می کنید، نویسنده، که طی سالهای مأموریتش در عراق در مقام دستیار سه سفیر آمریکا، رابطه بسیار نزدیکی با مالکی داشته، سوابق مالکی و وضعیت کنونی عراق و سیاست غلط آمریکا در حمایت از مالکی به ویژه در دوره اوباما را مورد بررسی قرارداده و چنین می نویسد:
برای درک این که چرا عراق در حال فروپاشی است باید مالکی را بفهمید و این که چرا ایالات متحده از سال 2006 از او حمایت کرده است. من مالکی را بیش از یک دهه می شناسم. در سفر در سه قاره با وی بوده ام. من خانواده وی و دایره داخلی او را می شناسم... .
در سال 2006 من کمک کردم که وی را به سفیر آمریکا معرفی کنم و وی را به عنوان یک گزینه مناسب برای نخست وزیر توصیه کردم... . اما در سال 2010 من از معاون رئیس جمهور آمریکا و کارمندان ارشد کاخ سفید درخواست کردم که حمایت خود از مالکی را پس بگیرند. زیرا به این درک رسیده بودم که اگر وی در قدرت باقی بماند، یک دولت تفرقه افکن، مستبد و فرقه ای ایجاد خواهد کرد که کشور را پاره پاره و منافع آمریکا را پایمال می کند.
آمریکا در کنار مالکی ایستاد. به عنوان نتیجه، الآن ما با شکست استراتژیک در عراق و شاید در خاورمیانه وسیعتر روبه رو هستیم... ..
مالکی به عنوان یک مرد جوان به حزب الدعوه دین سالار پیوست با اعتقاد به فراخوان آن برای ایجاد یک کشور شیعه در عراق با هر وسیله که لازم باشد... . این حزب در حکومت اسلامی خمینی در ایران، پشتیبان خود را پیدا کرد و طی دوران جنگ ایران و عراق در دهه هشتاد... . ، با کمک رژیم ایران، عاملان حزب الدعوه در سال 1981 سفارت عراق در بیروت را در یکی از اولین حملات انتحاری اسلام افراطی، بمب گذاری کردند. آنها همچنین سفارتهای آمریکا و فرانسه را در کویت بمب گذاری کردند و طرح کشتن امیر کویت را ریختند... ..
بعد از انتخابات پارلمانی عراق دسامبر 2005، مقامات سفارت آمریکا نخبگان عراق را جستجو کردند تا یک رهبر پیدا کنند که بتواند شبه نظامیان شیعه پشتیبانی شده توسط رژیم ایران را شکست بدهد، با القاعده بجنگد و عراقیان را تحت پرچم ملی گرایی و دولت فراگیر متحد کند. همکار من جفری بیلز و من در بین معدود آمریکاییهای عرب زبان بودیم که با رابطه خوب با چهره های رهبری کننده کشور. تنها مردی که ما می شناختیم با هر گونه شانسی برای به دست آوردن حمایت از همه جناحهای عراق – و کسی که به نظر می آمد که احتمالاً یک رهبر مؤثر باشد – مالکی بود... . مالکی در ابتدا از درخواستهای آمریکاییها متعجب شد، ولی فرصت را غنیمت شمرد و در 20 می 2006 بنا به خواست آمریکا نخست وزیر شد.
وی عهد کرد که یک عراق قوی و متحد را رهبری کند... اما مالکی هرگز چیزی فراتر از یک حزب سیاسی خشونت بار و مخفی را هدایت نکرده بود، مالکی در اولین سالهای رهبریش، عراق را فوق العاده چالش برانگیز یافت، با خشونتی که هر ماه هزاران عراقی را کشت و میلیونها نفر را آواره کرد... .
در حالیکه مالکی حاکم رسمی عراق بود، با افزایش نیروهای آمریکایی در سال 2007 و رسیدن سفیر رایان کراکر و ژنرال دیوید پترائوس به بغداد، مقداری شک درباره این که چه کسی عملاً دولت عراق را از فروپاشی حفظ می کند، وجود داشت... ..
قفل شده در دفتر سفیر برای چند ساعت، کراکر، پترائوس، دستیار ژنرال و من گزینه های نظامی و سیاسی را به دقت بررسی کردیم و تماسهایی با مالکی و وزرای وی در بصره گرفتیم. ما می ترسیدیم که به مراکز فرماندهی صحنه مالکی تاخت و تاز بشود و وی کشته شود... . من با رهبران عربهای سنی، عربهای شیعه و کرد عراق تماس گرفتم تا کراکر بتواند از آنها بخواهد که علناً پشت مالکی بایستند...
در ماههای آخر سال 2008، ادامه تعهد آمریکا به عراق تبدیل به ضرورت اول کاخ سفید شد. اما ناکامی رسیدن به یک توافق قبل از پایان دوره بوش، به همراه سقوط اقتصاد جهانی، دست ما را ضعیف کرد... . مالکی و دستیارانش در تقریباً در مقابل هیچ امتیازی خواهان همه چیز بودند... ...
(سپس) در حالی که دولت اوباما تعهد می داد که “جنگ احمقانه ”بوش و ادامه انحراف بحران اقتصادی جهان را تمام کند، مالکی از موقعیت استفاده کرد. او یک کارزار سیستماتیک را برای نابود کردن کشور عراق و جایگزین کردن آن با دفتر خصوصی خودش و حزب سیاسی اش شروع کرد. او ژنرالهای کارکشته را کنار گذاشت و آنها را با کسانی که شخصاً به خودش وفادار بودند جایگزین نمود. او رئیس قضاییه عراق را وادار نمود که برخی از رقبایش را از شرکت در انتخابات مارس 2010 ممنوع کند. پس از آن که نتایج اعلام شد و مالکی به یک ائتلاف طرفدار غرب مدره که شامل تمامی گروه های اصلی قومی-فرقه ای عراق بود، باخت، قاضی دستوری صادر کرد که به مالکی شانس اول را برای تشکیل دولت داد که باعث تنش و خشونت بیشتر گردید... .
در حالیکه ما از مجموعه نخست وزیر خارج می شدیم، یک مدیر بهت زده که پدر یک تفنگدار دریایی آمریکا بود رو به من کرد و گفت، “سربازان آمریکایی دارند می میرند تا این حرمزاده را در قدرت نگه دارند؟ ”
در حالیکه بحران سیاسی ماهها ادامه یافت، یک سفیر جدید که من قبلاً برایش کار کرده بودم، جیمز جفری، از من خواست تا به بغداد بازگردم تا بین جناحهای عراقی پادرمیانی کنم. ... . کردها سؤال می کردند که چگونه می توانند توجیه کنند که بخشی از عراقی باشند که از سالهای 1980صدها هزار نفر از مردم را کشته است. عربهای سنی که ائتلاف العراقیه سکولار را با شیعیان عرب، کردها، ترکمن ها و مسیحیان تشکیل داده بودند، خشمگین بودند که از آنها خواسته می شد بعد از زدن القاعده و بردن انتخابات، نخست وزیری را کنار بگذارند. حتی رهبران شیعه به صورت خصوصی نسبت به وضعیت و آینده عراق تحت سلطه مالکی ابراز ناراحتی می کردند، و مقتدی صدر علناً او را “دیکتاتور ”می خواند. بدتر از همه اینکه، آمریکا دیگر به صورت یک واسطه صادق دیده نمی شد.
بعد از آن که کمک کرده بودم که وی در سال 2006 به قدرت برسد، من در 2010 استدلال کردم که مالکی باید برود. چرا که منافع حیاتی آمریکا مطرح بود. جان هزاران آمریکایی و عراقی از دست رفته بود و ترلیونها دلار خرج شده بود تا امنیت ملی ما را پیش ببرد و نه جاه طلبیهای یک مرد یا یک حزب. پروسه قانون اساسی باید محافظت می شد و ما نیازمند یک رهبر پیچیده، متحدکننده و با نگرش اقتصادی بودیم تا عراق را بازسازی کند
در اول سپتامبر 2010، معاون رئیس جمهور، جو بایدن، برای مراسم تغییر فرماندهی که شاهد رفتن ژنرال ری اودیرنو و آمدن ژنرال لوید آستین به عنوان فرمانده نیروهای آمریکایی در بغداد بود. آن شب، در یک ضیافت شام در مقر سفیر که شامل بایدن، کارمندان وی، ژنرالها و مقامات ارشد سفارت بود، من یک استدلال کوتاه اما پرحرارت علیه مالکی کردم و ضرورت احترام به پروسه قانون اساسی را مطرح کردم. اما معاون رئیس جمهور (جوبایدن) گفت مالکی تنها گزینه است... ...
تنها چند روز پس از سفر بایدن به بغداد، قاسم سلیمانی رهبران عراقی را به تهران فراخواند... به گفته یک مقام قبلی عراقی که در آن جلسه بود، ... سلیمانی نتیجه را از جانب رهبر رژیم ایران دیکته کرد: مالکی نخست وزیر باقی خواهد ماند؛ جلال طالبانی با دهه ها رابطه با رژیم ایران رئیس جمهور باقی خواهد ماند؛ و مهمتر این که ارتش آمریکا باید در پایان 2011 عراق را ترک کند. سلیمانی گفت آن رهبران عراقی که همکاری کنند از حفاظت سیاسی و پرداختهای رژیم ایران کماکان بهره مند خواهند شد اما کسانی که علیه خواست جمهوری اسلامی باشند بدترین عواقب در انتظارشان خواهد بود.
در ماه اکتبر، من از سفیر جفری درخواست کردم از این نتیجه جلوگیری کند. من به او گفتم رژیم ایران قصد دارد آمریکا را از عراق بیرون براند و گفتم که یک دولت غیرمنسجم فرقه ای در بغداد به ریاست مالکی، تقریباً بدون تردید به یک جنگ داخلی خواهد انجامید که تبدیل به یک جنگ تمام عیار منطقه یی خواهد شد.
جلو این را می شد گرفت، اگر که ما رژیم ایران را با ایجاد یک دولت اتحاد حول آلترناتیوی ملی پس می زدیم.
سیاست آمریکا در رابطه با عراق به زودی در حالت متلاشی قرار گرفت. بلوک سیاسی العراقیه که بواسطه خیانت آمریکا خشمگین بود در امتداد خطوط اقلیت-فرقه ای از هم گسست... . تنها ساعتی از عقب نشینی نیروهای آمریکایی در دسامبر 2011، مالکی به دنبال دستگیری رقیب دیرینه خود معاون رئیس جمهور طارق هاشمی رفت و نهایتاً نیز وی را غیاباً به مرگ محکوم کرد. تصفیه وزیر مالیه رافع العیساوی یک سال بعد صورت گرفت.
مالکی هیچ گاه یک وزیر داخله، وزیر دفاع، رئیس اطلاعات دائم و تأیید شده توسط پارلمان مشخص نکرد. به جای آن وی تمامی این مواضع را به خودش اختصاص داد. او در ضمن تقریباً تمامی قولهایی که به رقبای سیاسی خود برای شراکت در قدرت بعد از آن که آنها به او برای ماندن در قدرت در پارلمان در اواخر 2010 رأی داده بودند را نقض کرد.
کوتاه سخن، اینکه... “. دموکراسی چندانی در عراق باقی نمانده است در حالی که یک مرد و یک حزب با روابط نزدیک با رژیم ایران و کنترل روی قضاییه، پلیس، ارتش، سرویسهای اطلاعاتی، درآمدهای نفتی، خزانه و بانک مرکزی وجود دارد. در چنین شرایطی، گر گرفتن مجدد جنگ داخلی قومی-فرقه ای در عراق یک احتمال نبود. یک قطعیت بود.
من در 31دسامبر 2010 در اعتراض استعفا دادم. و حالا، در حالی که مجدداً آمریکا در عراق درگیر می شود، من یک التزام مدنی و اخلاقی احساس می کنم که توضیح بدهم که چگونه ما به این مخمصه گرفتار شدیم.
بحرانی که الآن عراق و خاورمیانه را گرفتار کرده نه تنها قابل پیش بینی بلکه پیش بینی شده و قابل احتراز بود. با چشم پوشیدن و حمایت و مسلح کردن مالکی به صورت بلاشرط، اوباما درگیری را که پرزیدنت بوش به صورت غیرعاقلانه شروع کرد طولانی و گسترش داده است. عراق حالا یک کشور شکست خورده است، در حالی که سایر کشورها در تمامی خاورمیانه در امتداد خطوط قومی-فرقه ای دارند دچار گسستگی می شوند...

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر