نامه
ای از «سعید شیرزاد» زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر به «علی
(امیر) امیرقلی» زندانی سیاسی محبوس در بند هشت زندان اوین به مناسب زادروز
این فعال چپ گرا و دانشجوی اخراجی مدیریت صنعتی دانشگاه آزاد قزوین
به
گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، «سعید شیرزاد» پیش تر در ۱۲
خرداد ماه ۱۳۹۳، در محل کار خود در پالایشگاه تبریز بازداشت شد.
او
پس از انتقالش به زندان اوین پس از مدتی در خصوص اعتراض و پیگیری مشکلات
صنفی زندانیان، با وجود عدم برگزاری دادگاه و سپری کردن بازداشت موقت به
زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.
این
فعال حقوق کودکان کار و خیابان پیش تر از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب
اسلامی به ریاست قاضی « ابولقاسم صلواتی» به ﺍﺗﻬﺎﻡ «ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﻭ ﺗﺒﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ
ﺍﻗﺪﺍﻡ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﮐﺸﻮﺭ» به ۵ سال حبس تعزیری محکوم و حکم صادره در روز
چهارشنبه ۲۵ شهریور ماه ۱۳۹۴ به وکیل او ابلاغ شد.
«سعید
شیرزاد» در خصوص زاد روز «علی (امیر) امیرقلی» زندانی سیاسی محبوس در بند
هشت زندان اوین نامه را نوشته که در اختیار «کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و
مدنی» قرار گرفته است.
«علی
(امیر) امیرقلی» فعال چپ گرا پیش تر در روز جمعه ۸ شهریور ماه ۱۳۸۷پس از
شرکت در بیستمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی که در خاوران برگزار شده
بود ، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
این
فعال چپ گرا مجددا در ۱۰ آذرماه ۱۳۹۳ به اتهام شرکت در تظاهراتی در تهران
در حمایت از مردم کوبانی برگزار شده بود، از سوی ماموران امنیتی با در دست
داشتن حکم بازداشت از سوی شعبهی ششم دادگاه مقدس در منزل پدری بازداشت و
پس از سپری کردن حدود دو ماه بازجویی های طاقت فرسا در انفرادی های بند ۲۰۹
زندان اوین به بند ۸ این زندان منتقل شد.
از
جمله اتهامات تفهیم شده به این فعال دانشجویی سابق از سوی بازپرس «امین
ناصری» در شعبه ۶ بازپرسی دادسرای اوین می توان اتهام «اجتماع و تبانی علیه
امنیت کشور»، «توهین به مقدسات و رهبری»، «فعالیتهای تبلیغی علیه نظام
جمهوری اسلامی»، را نام برد.
آخرین
و دومین دادگاه «علی امیر قلی» صبح روز چهارشنبه ۲۳ دی ماه سال جاری از
سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست «ابوالقاسم صلواتی» و با حضور
وکیل این زندانی سیاسی «نعمت احمدی» برگزار شد.
نامه ای از «سعید شیرزاد» در خصوص زادروز این زندانی سیاسی محبوس در بند هشت زندان اوین در پی می آید.
امیر
نازنینم در پی رفاقتی که ده ساله شد از تو رو سیاهم که این دلنوشته را در
فراموشی تاریخ تولدت مینویسم و در پس و پیش این تاریخ جز این نوشته دستانم
خالی مانده است از هر چه هست و نیست.
ده
سالی از رفاقتمان که از کوچه پس کوچههای شوش و دروازه غار و در کنار
کودکان کار و خیابان شروع شده بود میگذرد و حتی زندان هم نتوانست آن را کم
رنگ کند.
امیر
نازنینم بیش از یک سال از بازداشتت در پی فریاد خواهی کودکان کوبانی
میگذرد و من درعجبم از سکوت سهمگین مدعیان حقوق بشر که ارزش تو چنان بیش
از آنهاست که نیازی به آنان نداری که نامت را بنویسند یا که صدا بزنند٬در
عجبم از رفقایی که اگر نه ما را ٬که تو را بهتر از من میشناسند و دریغ از
کلمهای و نوشتهای برای تو رفیق در بندم.
امیر
نازنینم این روزها که تو آنجا و من اینجا بخاطر فریادها و اندیشههایمان
زندان میکشیم و سهم تو در پی این زندان سکوت دکانداران و مدعیان حقوق بشر
شده است که فکر میکنند با سکوتشان تو از یاد خواهی رفت و زهی خیال باطل… ٬
ماهها
پیش برای امیر عزیز در تولدش از امید فردای آزادی که هیچکس نخواهد توانست
آن را از ما بگیرد نوشتم و امروز در پس و پیش زادروزت که ناخواسته به
فراموشی سپردهام با تو از فردایی میگویم که از آن در بندیم برای آن
جامعهٔ بدون طبقاتی که دیگر نه جواب همصداییهایش پلیس ضد شورش است و نه
کودکی را درکودکی گمشدهاش دستان پینه بسته است و امید ما در کنار تودههای
سرخ و فتح زندانیست که نه شکنجه و زندان و نه اعدام نمیتواند آن را از ما
بگیرد٬همانگونه که سیر تکامل تاریخ آن را ثابت کرده و تاریخ نیز من و تو
را تبرئه خواهد کرد.
امیر
نازنیم اگر چه شهر را با خاطرههایش و آزادی را با تمام حصارهایش از من و
تو گرفتهاند و تو را در اوین و من را در گوهردشت به حبس کشیدهاند. و
درپی این زندانها ٬تاسف بارتر سکوت دکانداران و مدعیان عرصهٔ حقوق بشر
برای در بند کشیدنت است و اگر چه انتظاری هم بیش از این نیست که نام سرخ تو
در میان ادعاهای این جماعت حقوق بشر نما گم شود و در برابر این سکوت
سهمگین با تو از عشق و آزادیای مینویسم که از کودکان کوبانی در قلبت به
جا گذاشتی و بخاطر آن در زندان به سر میبری٬با تو از آزادی کوبانی
مینویسم که تاریخ آن را با تو ثبت خواهد کرد و نامت یادگاری ایست همیشگی
بر قلم کودکان کوبانی.
رفیق
در بند نازنینام٫ تولدت را در پس و پیش تاریخ و تمامی حرفهای نگفتهات و
نگفتهام و لابلای دیوارهای بلند اوین به تو تبریک میگویم و من خجل از
خالی بودن دستانم و فراموشی آن…
رفیق در بند و دوستدار همیشگیات
سعید شیرزاد
زندان گوهردشت
شنبه ۳ بهمن ماه ۱۳۹۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر