چهارشنبه، 7 خرداد ماه 1393 = 28-05 2014
به چشم ميخورند. صداي همهمه آنقدر زياد است كه وقتي با صداي پرندگان آميخته ميشود كسي كه براي اولين بار به اينجا ميآيد واقعا سرش سوت ميكشد. كمي كه در ميان آنها گشت و گذار كنيد ميفهميد كه پرنده بازي هم براي خودش دنيايي دارد. يكي از اين پرندهفروشان آنقدر با عشق غذا در دهان پرندگان تازه از تخم درآمدهاش ميگذاشت كه انگار مادرشان بود و جوجهها هم يكي يكي دهانشان را باز ميكردند و منتظر بودند غذا در دهانشان برود. او هم با حوصلهيي مادرانه به تكتك آنها كه نزديك به 20 عدد ميشد ميرسيد.
پشت بازار دنياي ديگري است
عقاب يا شاهين هم داريد؟برو پشت بازار هر چيزي كه بخواي پيدا ميشود. پشت بازار غوغايي است. انگار كه وارد دنياي ديگري شدي. از آسفالت خبري نيست و خاك پوشش زمين است. جمعيت موج ميزند. كبوتربازها و مرغ و خروس فروشها در اينجا بلبشويي به پا كردهاند. هر نوع كبوتري كه بخواهيد در اينجا پيدا ميشود. پاپري و كفتر كاكل به سر سادهترين آنها ست. داخل قفسها پر است از كبوتر و دادزنهايي كه فرياد ميزنند: «جدا كن سوا كن فقط 8 تومان.» يكي ديگر داد ميزند 15 هزار تومان. البته كبوترهاي خاصتري هستند كه كفتربازها براي آنها سر و دست ميشكستند و تا 100 هزار تومان گاه قيمتها ميرسد.
معركهگيري خروس جنگيها
خروسها با پا و گردنهاي درازشان عشق خروسجنگي ها را به وجد ميآورند. در اين ميان ناگهان يك نفر براي اينكه بازار گرمي كند معركهيي راه انداخت و دو خروس جنگي را به جان هم انداخت و آنها هم با باز كردن پرهاي دو گردنشان عرض اندام كردند و حسابي از خجالت هم درآمدند و مردم، براي تماشا دورتا دور آنها را گرفتند. يكي داد ميزد «مرغ تخم طلا» و ديگري ميگفت «مرغ دوزرده دارم» و يكي ديگر ميگفت «بوقلمون جوان دارم. جوجه شترمرغ بيا ببين ديدنش ضرر نداره» .ماشينهاي پارك شده صندوق عقب بالا زده هم كم نبودند كه در ميان آن پر بود از جوجه و كبوتر. در اين بازار مكاره يك نفر هم با وانت بز و گوسفند آورده بود كه البته حسابي هم مشتري داشت.
كبوتر خورد، زدمش
سر خيابان پر است از سگ و گربه با هر نژاد و قيمتي. «سگ ميخواهي؟ بيا اين را ببر 40 هزار تومان. » سگ خاكستري پشمالو. چرا اينقدر ارزان؟
«ديگر نميخواهمش براي همين ارزان ميدهم كه برود. چشمهاي سگ خون زده بود.» مريضه؟
«يكي از كبوترها را خورده من هم زدمش!»
«پس معلوم است كه سگ خوبي نيست، نميخواهيم.»
«30 تومان با جايش ميدهم»؛
توله سگهاي روي هم تلمبار شده
سرخيابان هم براي خود بازاري است. همه با يك عالمه سگ و گربه ايستادهاند. از سگهاي نگهبان تا سگ شكار و خانگي پا كوتاه و مينياتوري. از 200 هزار تا 2 ميليون تومان قيمت دارند. شماره تلفن و آدرس ميدهند كه اگر مشكلي پيش آمد پس ببري. صندوق عقب تمام ماشينها پر بود از سبدهايي كه وقتي در آن را باز ميكردند چندين توله سگ روي هم تلمبار شدهاند تا كسي پيدا شود و آنها را بخرد. گربههاي پرشين هم گوشهيي لم دادهاند و به اين بازار شلوغ پر از گرد و خاك نگاه ميكنند. عدهيي هم بدون توجه به حيوانات دور هم جمع شده و كارت بازي ميكنند. صداهاي وحشتناك از خودشان درميآورند و حتي يك بار به حد مرگ همديگر را ميزنند اما يك نفر نيست آنها را از هم جدا كند!
غيرمجازها!
عقاب و شاهين داريد؟ يك نفر نشاني يك مغازه داخل پاساژ را ميدهد. «ببخشيد، شاهين داريد؟» اخم كرد و گفت: «مگر آمدي مرغ بخري اينقدر راحت ميگي؟ غير مجازهها!» باصداي آرامتر گفتم: «ببخشيد، شاهين داريد؟»
«بله، تا چه قيمتي ميخواهيد؟»
قيمتش مهم نيست
«يه شاهين هست كه از جوجگيش پيش يك دكتر بزرگ شده، الان كمتر از يك سالشه. دست آموزه. يك ميليون و 500هزار تومان. » عكساش را هم در كامپيوترش نشان ميدهد.
مامور محيط زيستي؟
«به نظر شما عقاب بهتر است يا شاهين؟»
گفت: «تربيت عقاب سختتر است. شاهين دست آموزتر است و بهتر ميتوان با آن كنار آمد.»
«نظرتان درباره سمندر چيست؟ آخر ميخواهيم يك هديه خاص به دوستانمان بدهيم.»
گفت: «يك سمندر دارم حامله است. چهارتا بچه ميآورد. وارداتي است. پوست زيبايي هم دارد، يك ميليون تومان.»
گفـتـيـم:«بـچههــايــشرا نميخواهيم.» گفت: «از همين الان 500 هزار تومان هر كدام را پيش خريد ميكنم براي خودم.»
يكي كه آن طرف ايستاده بود، گفت: «دو تا سمندر ايراني دارم. الان نشانتان ميدهم اگر خوشتان آمد ارزانتر ميشود خريد.»
رفت و با يك شيشه نوشابه كه زير يك پارچه پنهان كرده بود برگشت و روي آن را برداشت. دو سمندر سبز در آن لم داده بودند. گفت 250 هزار تومان.
«نميخواهم همان شاهين خوب است.»
صاحب مغازه گفت: «مامور محيط زيست نباشي؟ خيلي از مامورها اين شكلي ميآيند و مچ ما را ميگيرند.»،«نه بابا ما ميخواهيم براي دوستمان يك هديه خاص بگيريم.» گفت: «اتفاقا خيليها براي همين به اينجا ميآيند يك نفر ميخواست به دوستش مار زهردار هديه بدهد، گفتم تو بيشتر دشمنش هستي يا دوست؟»
سوسمار ميخواهيد؟
ديدم باب رفاقت باز شده، پرسيدم: «هنوز هم طرفدار شير و خرس و فيل هست؟»
خنديد و گفت: «ديدي مامور محيط زيستي. بله، هنوز هم هستند. حتي سوسمار، كروكوديل و اورانگوتان هم ميخواهند. اگر ميخواهي سوسمار 400 هزار تومان، كوركديل يك ميليون و 500 هزار تومان. » فرق اين دو را كه پرسيدم، گفت: «سوسمار داخلي است اما كروكوديل وارد ميكنيم. 40 سانتي متر است، ميخواهيد؟» «اينها كه 40 سانت نميمانند ميشود 4 متر آنوقت چكارش كنيم؟»
گفت: «برميگرداني به خودم. همه همين كار را ميكنند.»
اينها رو كجا نگه ميداريد؟
نگاهش چرخيد روي صورتم و گفت: «باغچهيي دارم آنجا نگهداري ميكنم.»
مردي از لاي در گفت: «ميمون از دست خريدم.» گفت: «مال من 150 هزار تومان.»
«نميبينيش؟» گفت: «تو رو قبول دارم.»
منم شماره آقاي دكتر را گرفتم و رفتم.
با وجود دستگيريهاي فراوان هنوز بازار حيوانات غيرقانوني داغ است.
در بازار پرندگان با وجود آنكه مامورهاي محيط زيستي زياد در رفت و آمد هستند و هر بار هم خبرهايي مبني بر اينكه خريد و فروش حيوانات وحشي در اينجا انجام ميگيرد و دستگيري اين افراد شنيده ميشود اما انگار همچنان بازار اين طور خريد و فروشها در اين مركز داغ است، مخصوصا روزهاي جمعه كه جمع سگ و گربهها هم حسابي جمع ميشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر